این روزها روزهای خیلی بدی‌اند | الف
 

«کجا گمم کردم» رمانی کوتاه و مختصر است که هر فصل آن بر اساس مقدمه‌ی نویسنده [مهسا دهقانی‌پور]، زمانی داستان کوتاه کاملی بوده و هست. ساختار فرمی کتاب شامل هفت بخش است به نام‌های: کتاب‌هایی که هنوز نخوانده‌ام، تابلوی نقاشی، قصه‌ای جدید، ته صندوقچه‌ی سوری، چند قطره خون کبوتر، این روزها روزهای خیلی بدی‌اند و ستاره.


کجا گمم کردم | رضا فکری مهسا دهقانی پور

 

در تمام بخش‌های رمان، راوی دختری امروزی به نام ماهی مالکی است که زندگی بسیار متفاوتی نسبت به هم‌نسلانش دارد. پدرش به دلایل سیاسی سال‌هاست که در زندان به سر می‌برد و مادرش در تنهایی و غربت وقتی ماهی کودکی چهار-پنج‌ساله بوده، مرده است. پدربزرگ پدری‌اش باغ بزرگی را در یکی از روستاهای اطراف تهران برایش به ارث می‌گذارد و بخش زیادی از خاطرات او از کودکی و اعضای فامیل و خانواده‌اش در این باغ اتفاق افتاده است. او با چالش‌های زیادی از تنهایی و درون‌گرایی عمیق گرفته تا حس وحشت و مواجهه با خطر، در کودکی دست و پنجه نرم کرده است اما در بزرگسالی همچنان شخصیت اجتماعی مستقلی دارد و راهش را به عنوان انسانی مستقل از پدر و مادرش و منطبق با ایده‌ها و بی‌آرمانی‌های معمول هم‌نسلانش انتخاب می‌کند. از آن جایی که ماهی مالکی موزه‌داری خوانده است، با زبان‌های مختلف فارسی آشناست و به فراخور احوالات درونی‌اش به زبان‌های مختلف فارسی کهن برای خودش یادداشت می‌نویسد. شاید او همان‌طور که از نامش پیداست، مالک و وارث خاطرات دور و دراز است. خاطراتی که هم‌چون اشیاء قدیمی موزه‌ها همیشه و هر لحظه در پی حفاظت از آن‌هاست؛ چه این خاطرات دوست‌داشتنی و دلنشین باشند و چه آزاردهنده و خشونت‌بار.

در یکی از فصل‌ها نیز شیوه‌ی روایت شامل یادداشت‌ها و نامه‌هایی است که ماهی برای اطرافیانش می‌نویسد. لحن و زبان این نامه‌ها هر بار متناسب با مخاطب تغییر می‌کنند. شخصیت‌ها نیز بسیار دقیق و موشکافانه طراحی و سپس پرداخت شده‌اند. این شخصیت‌ها به تدریج وارد صحنه می‌شوند و بر اساس برنامه و میزانسن از پیش طراحی‌شده‌ای به ایفای نقش می‌پردازند. در واقع حضور هر کاراکتر برای پیشبرد خط داستانی کاملاً لازم بوده است. توصیف ویژگی‌های فردی و روابط پیچیده‌ی انسانی بین کاراکترها موجز و بدون ‌حاشیه‌های اضافه است. فضاهای داستان نیز با جزئیات اما همچنان در نهایت ایجاز توصیف شده‌اند تا جایی که این کتاب می‌تواند موضوع فیلم‌نامه و حتی نمایشنامه‌ای مینیمال و موضوع‌محور باشد.

رمان از نظر شخصیت‌پردازی نیز رویکردی مینیمالیستی دارد. ماهی مالکی، رسول مالکی؛ پدر ماهی، جهانگیر؛ دایی ماهی و سوری؛ زنی که در خانه‌ی پدربزرگ ماهی کار می‌کرده است، مجموعه‌ی شخصیت‌های اصلی داستان را می‌سازند که در کنار پدربزرگ، عمو فریدون، عمه، حبیب؛ دوست و نامزد سابق ماهی، مونس؛ همکلاسی دوره‌ی دانشگاه، طاهره؛ دختر سوری و ... که کم و بیش شخصیت‌هایی فرعی و درجه دو هستند، کل شخصیت‌های داستان را تشکیل می‌دهند. این شخصیت‌های اصلی و فرعی به صورت همگن پراکنده شده‌اند. شناساندن شخصیت‌ها در طول رمان نیز بیشتر از طریق عملکرد خود شخصیت‌ها یا توصیف و اظهار نظر سایر افراد از آن‌ها صورت می‌گیرد تا توصیف مستقیم شخصیت توسط راوی اصلی. این شیوه‌ی پرداخت نیز به باورپذیر شدن کاراکتر‌ها و کل اثر از سوی خواننده کمک شایانی کرده است.

زمان داستان اکنون و این سال‌های ایران است، هرچند خاطراتی از کودکی و نوجوانی تا دوره‌ی دانشگاه و ... نیز هر بار خط زمانی روایت را می‌شکنند و حال و گذشته را در هم می‌آمیزند. راوی بسیاری از مواقع و طی روایت داستان، نقبی به اعتقادات اجتماعی و اتفاقات تاریخی نیز می‌زند. هرچند که تاریخ به صورت مستقیم موضوع روایت او نیست اما اتفاقات تاریخی و دوره‌های مختلف تاریخ معاصر ایران با زندگی شخصیت‌هایش گره خورده‌اند: «پس از کودتای 1332 آهسته آهسته تئاتر تهران تبدیل به آتراکسیون شد. خیلی‌ها از تئاتر تهران رفتند، برای همیشه رفتند. اصغر حسین‌خانی هم که هنرپیشه‌ی همان تئاتر بود، تئاتر تهران را به مقصد یکی از کاباره‌های خیابان لاله‌زار ترک کرد. کسی نمی‌داند چرا هنرپیشه‌ی پیِس‌های پرهیاهوی آن روزگار تبدیل به کارگر یکی از شلوغ‌ترین کاباره‌های همان خیابان شد. او خانواده‌اش را هم با خود به یکی از اتاق‌های همان کاباره برد. آن جا زندگی که نکردند؛ بهتر است بگوییم زندانی‌شان کرد.»

مکان داستان، تهران فعلی و روستای خانوادگی ماهی در اطراف این شهر است و هر جا که به فراخور روایت داستان نیاز بوده، توصیف ویژگی‌ها و جزئیات بیرونی فضا و مکان با احساسات درونی راوی درآمیخته است اما حتی این توصیف‌ها نیز باعث اطناب کلام نشده‌اند و ساختار خلاصه و کم‌گوی اثر در این جا نیز حفظ شده است: «بی صدای عروسی هم خوابم نمی‌برد. عطر پونه توی هوای دم‌کرده‌ی خانه می‌پیچد. این عطر هر شب دستم را می‌گیرد و پا به پا همراه خودش می‌بردم به دوردست، تا صدای پنکه‌های چهارپر آبی‌رنگ که توی خانه و هر اتاقی بودند و بعدها هیچ‌وقت هیچ‌جای خانه آن‌ها را پیدا نکردم. این عطر و صدا یعنی امنیت. با این امنیت می‌توانستم تخیل کنم جای زنجره‌هایی که صبح لای هیچ علفی نبودند.»

«کجا گمم کردم» می‌تواند نمونه اعلای یک رمان مینیمال باشد که مختصرگویی را در همه‌ی جنبه‌های داستان‌پردازی و روایت حفظ کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...