قبلا هم در معرفی 10 رمان خوب خارجی برای مطالعه در این روزهای کرونایی گفتم، این بیماری به جان دنیا و این ملت افتاده و هر چقدر هم بخواهند به‌مان امیدواری بدهند که تا فردا و پس‌فردا کلکش کنده است و همه از قرنطینه خارج می‌شویم و برمی‌گردیم به وضع عادی، اما خوب می‌دانیم که این وعده‌ها باد هواست و تنها راه نجات این است که همچنان در قرنطینه بمانیم. نه به خاطر خودمان، که کمتر کسی را دیده‌ام برای نجات خودش در قرنطینه آپارتمانش مانده باشد. همه این خوف را دارند که این ویروس نابکار یکهو به جان عزیزترین کسانشان بیفتد.

ما خیلی دوست داریم زمان را براساس خاطرات جمعی‌مان تقسیم‌بندی کنیم: قبل از انقلاب، زمان انقلاب و بعد از انقلاب. یا قبل از جنگ، زمان جنگ و بعد از جنگ. قبل از 88، در بحبوحه 88 و بعد از 88... جالب است، ولی شاید مدتی بعد نجات‌یافتگان از کرونا، زمانه ما را هم این‌گونه تقسیم‌بندی کنند، قبل از کرونا، دوران کرونا، بعد از کرونا. باور می‌کنید؟! ما اکنون در دوران خاطره‌ساز کرونا هستیم! اما در میان روزمرگی‌های خسته کننده و ملال‌آور، شاید یک چیز بتواند این دور و زمانه را برای‌مان خاطره‌ساز کند؛ آن هم شروع یک دوره مطالعه کتاب‌های خوب و یا حتی کمتر، خواندن چند رمان خوب و به‌یادماندنی.

جای خالی سلوچ

هر کس در این روزگار سخت می‌خواهد کاری بکند که کمی، ذره‌ای و به قول مهندسان اپسیلونی از این مرارت تنهایی و در قرنطینه ماندن را کم کند. من هم سعی کرده‌ام برای این روزها، تجربه‌ام را در اختیار بگذارم. در قدم اول، 10 رمان خوب خارجی را برای مطالعه در روزهای کرونایی پیشنهاد دادم. اما در این بخش می‌خواهم 20 رمان خوب ایرانی از همه نسل‌ها را پیشنهاد بدهم. در این لیست (رمان‌ها بدون هیچ ترتیبی به دنبال هم چیده شده‌اند) سعی کرده‌ام کتاب‌هایی را بگنجانم که خواندنی باشند و خواننده با لذت آن را بخواند. وگرنه چه کسی است که بخواهد لیستی از رمان‌های ایرانی تهیه کند و از نام‌های بسیاری که همه به یاد داریم، بگذرد.

1. جای خالی سلوچ، نوشته محمود دولت‌آبادی
چقدر ما شانس داریم در فضایی تنفس می‌کنیم که محمود دولت‌آبادی هم در آن نفس می‌کشد. باید قدر هم‌دوره بودن با او را بدانیم. جای خالی سلوچ رمانی است که دولت‌آبادی بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک در سال 1357 و در مدت فقط ۷۰ روز آن را نوشته‌ است. به گفته نویسنده، او داستان را هنگامی که دوره سه ساله حبس خود را می‌گذرانده، در ذهنش پرورانده است. ماجراهای رمان، درباره سلوچ است که در روستایی بیابانی و دور افتاده، به هر دری می‌زند، کاری پیدا نمی‌کند. سرانجام صبر او سر می‌آید و بی‌سروصدا و بدون این‌که کسی باخبر شود، خانواده‌اش را ترک می‌کند. در غیاب سلوچ اتفاقاتی برای زنش مرگان و فرزندانش می‌افتد که جذاب و خواندنی هستند. مخصوصا صحنۀ افتادن یکی از فرزندان (عباس) در چاه و سفید شدن موهای او از شب تا صبح. «کلیدر» و مجموعه 3 جلدی «کارنامه سپنج» را هم از این نویسنده بخوانید. در قسمتی از رمان می‌خوانیم: «دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در طوفان گرفتار می‌آیی، چه خیال که تو دکمه یقه‌ات را بسته باشی یا نبسته باشی. چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند. چه خیالی؟! تو در طوفان گرفتار آمده‌ای، می‌خواهی گلویت خشک نشود؟»

2. مدار صفر درجه، نوشته احمد محمود
من عاشق احمد محمود هستم. این را دیگر همه فهمیده‌اند؛ هم عاشق کتاب‌هایش و هم مرام و رفتارش. و بیشتر از صد بار به بچه‌هایی که داستان‌نویسی را می‌‌خواهند شروع کنند، گفته‌ام که قبل از داستان‌نویس شدن، سعی کنید زندگی و انسان بودن و انسان ماندن را از احمد محمود بیاموزید. رمان 3 جلدی مدار صفر درجه از بهترین‌ رمان‌های زبان فارسی است که اتفاقا به درد این روزها می‌خورد. تا دل‌تان بخواهد از رفتار و گفته‌های مش‌نوذر روده‌بر خواهید شد. مطمئن باشید که شخصیت مش‌نوذر و یارولی در این رمان، هدیه ابدی احمد محمود به ادبیات کشورمان هستند. «زمین سوخته»، «همسایه‌ها» و «داستان یک شهر» از رمان‌های دیگر احمد محمود به‌شمار می‌روند. همچنین کتاب «حکایت حال» گفتگوی لیلی گلستان است با احمد محمود که جای خواندن دارد. این هم یک جمله به یاد ماندنی از احمد محمود در مصاحبه‌اش: «من ترجیح می‌دهم آبگوشت اوین را بخورم تا بهترین زندگی را در آمریکا یا اروپا داشته باشم. من این جایی هستم؛ اگر بروم، می‌میرم.»

3. سووشون، نوشته سیمین دانشور
سووشون یا سوگ سیاووش عنوان مراسمی است که از پیش از اسلام در سوگواری برای سیاووش، قهرمان افسانه‌ای ایرانیان ‌برگزار می‌شده است. علت نام‌گذاری این کتاب، شباهت سرنوشت یکی از شخصیت‌های داستان با سرنوشت سیاوش است. قهرمان اصلی رمان، زری است؛ زنی اهل شیراز که وقتی در سال‌های پایانی جنگ دوم جهانی، نیروهاى انگلیسى وارد مرزهاى جنوبى ایران شده‌اند و بدون خون و خونریزى مملکت را تصاحب کرده‌اند، می‌کوشد تا به قول خودش، جنگ به آشیانه‌اش وارد نشود. بعضی می‌گویند شخصیت یوسف‌خان در رمان شبیه جلال‌آل‌احمد است و زری شبیه سیمین دانشور. یوسف‌خان مردی مهربان، صمیمی، صادق و البته کمی عصبی، سازش‌ناپذیر و سرسخت است. یک روشن‌فکر صریح و خشمگین که قصد دارد شیوه زندگی جامعه را تصحیح کند. اما زری که در آغاز داستان تنها در فکر آرامش خانواده بود و قصد داشت مقابل اهداف شوهرش بایستد، در پایان رمان دگرگون می‌شود و می‌گوید: «می‌خواستم بچه‌هایم را در آرامش و با محبت بزرگ کنم، اما حالا با کینه بزرگ می‌کنم و دست خسرو تفنگ می‌دهم.» و تکه‌ای از کتاب: «بعضى آدم‌ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه‌شان حسد مى‌برند. خیال مى‌کنند این گل نایاب تمام نیروى زمین را مى‌گیرد. تمام درخشش آفتاب و ترى هوا را مى‌بلعد و جا را براى آن‌ها تنگ کرده، براى آن‌ها آفتاب و اکسیژن باقى نگذاشته. به او حسد مى‌برند و دل‌شان مى‌خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش.» «جزیره سرگردانی» و «ساربان سرگردان» از دیگر رمان‌های سیمین دانشور هستند.

4. عزاداران بیل، نوشته غلامحسین ساعدی
عزادارن بیل مجموعه هشت داستان به‌هم‌پیوسته است که همه اتفاقات آن در روستایی به نام بَیَل می‌گذرد. این کتاب حکایت مرموز و عجیب مردمی است که در سرزمینی بی‌نام و نشان زندگی می‌کنند و ناخواسته و ندانسته گرفتار جهل و خرافه هستند. گاو یکی از به یادماندنی‌ترین آثار سینمای ایران، براساس یکی از داستان‌های عزاداران بیل ساخته شده است. بیل، مکانی است پر از مضامین هول‌آور ساده تا نزدیک بلاهت. هدف ساعدی از ایجاد شباهت و تقابل این است تا سرزمینی هرز و هراس‌آور و تهی از قهرمان بیافریند. جلال‌آل‌احمد درباره این کتاب گفته است: «آدم‌های بیل حرف‌های ساده می‌زنند و از مسائل بسیار ساده. از دزدی شبانه «پوروسی»‌ها، از بیماری عمومی ده مجاور، از عشق ساده یک زن، از کشت و کار... اما مشکلات اصلی مملکت را با همین حرف‌های ساده طرح می‌کنند. عزاداران بیل سفره دل یک روشنفکر درمانده نیست که روی بساط کتاب‌فروشی‌ها باز شده باشد. اداواطوار ندارد. لاهوت و ناسوت نیست. صحبت از آب می‌کند و از گاو و از بدوی‌ترین وسایل زندگی ده، یعنی اساسی‌ترین مشکل مملکت»

5. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، نوشته زویا پیرزاد
«لازم نبود به ساعت دیواری آشپزخانه نگاه کنم. چهار و ربع بعدازظهر بود.» این جمله آغازین رمان‌ است که قصد دارد روزمره‌گی‌های (روزمرگی؟) یک زن را روایت کند. کلاریس، زنی ارمنی است که ۳ فرزند دارد. آرتوش شوهرش در شرکت نفت کار می‌کند و محل زندگی‌شان در محله بوارده آبادان است (وای که من چقدر عاشق این شهرم. اگر تا حالا به آن‌جا نرفته‌اید، حتما بروید). کلاریس، خودش هم دنیا و دوست داشتن‌هایی دارد، اما دوست داشتن‌ها و خواست‌‌هایی که کسی به آن‌ها بها نمی‌دهد. یکی از مضامین اصلی رمان، انجام تکراری کار‌های روزمره در خانه است؛ کارهایی مانند گردگیری، درست کردن غذا، آماده کردن عصرانه بچه‌ها، شستن ظرف‌ها و در آخر، خاموش کردن چراغ‌ها! مجموعه این کارها یک چرخه ملال‌آور است که برای زنان آشنا و تکراری است: «از وقتی که خودم را شناختم، فقط تحمل کردم. اول برای پدرم، بعد شوهرم، حالا پسر و نوه‌ام. هیچ‌وقت کاری را که دوست داشتم بکنم، نکردم.» رمان «عادت می‌کنیم» کتاب دیگری از این نویسنده است.

روی ماه خداوند را ببوس

6. روی ماه خداوند را ببوس، نوشته مصطفی مستور
نمی‌دانید که آن وقت‌ها این کتاب چقدر طرفدار داشت. هنوز هم طرفداران زیادی دارد و همچنان خواندنی است. اولین رمان مصطفی مستور، در حقیقت داستان شک به چیستی وجود انسان و خداست؛ داستان زندگی مردی که در مورد خودش و خدایی که تا چندی قبل می­‌شناخته، دچار شک و تردید می‌­شود. شخصیت اصلی این داستان، یونس، دانشجوی دکترای پژوهشگری اجتماعی است که برای تز دکترا در حال تحقیق و جست‌وجوی دلیل جامعه‌شناختی خودکشی دکتر جوانی به اسم پارسا است. تلاش انسان برای کشف خود و کشف خدای خود، هم به‌عنوان دغدغه­ اصلی یونس و هم به‌عنوان دغدغه­ اصلی هر یک از انسان­‌های جست‌وجوگر جامعه­ امروز، به‌خوبی در این کتاب توصیف شده است. در این رمان، مستور پرسش‌های زیادی را مطرح می‌کند که ممکن است برای خیلی از ما پیش آمده باشد. «عشق روی پیاده‌رو»، «استخوان خوک و دست‌های جذامی» و «حکایت عشقی بی‌قاف» از آثار دیگر مصطفی مستور هستند. این هم یک جمله به یاد ماندنی از رمان: «هستی لایه‌لایه است. تودرتو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین. پاسخ من به این سؤال دشوار همینه: خوب. من فکر می‌کنم هر کس در هر موقعیت می‌دونه که خوب‌ترین کاری که می‌تونه انجام بده، چیه. اما مشکل زمانی شروع می‌شه که انسان نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی، او راه را کمی محو کرده. اگر در موقعیت دوم هم انسان نخواد به خوب تن بده، راه محوتر و تاریک‌تر می‌شه... خوش‌بختانه هستی اون‌قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس به شما می‌ده تا دوباره از صفر شروع کنید.»

7. کتاب بی‌نام اعترافات، نوشته داوود غفارزادگان
«ماجرا این است که پدرم هرچه یک عمر هتک خود را پاره کرد، مادرم هیچ وقت آرمان ها و نوشته هایش را به رسمیت نشناخت و تا آخر او را همان آدم چشم سفیدی دید که سر ظهر، توی خلوتی کوچه، پشتِ دستِ یک دخترک معصوم چارده ساله چشم و گوش بسته از همه جا بی خبر را نیشگون گرفته و از راه به درش برده است – برای همین وقتی پدر ناغافل افتاد روی تخت مرده شورخانه، بانو، کلاه شاپو و کت و شلوار پلوخوری آن مرحوم را برد فروخت به این دوره گردهای مفت خر و دست نوشته ها و خودنویس Made in Germanyاش را آورد پرت کرد توی صورت فرزند خلف، یعنی من، و من یکدفعه صاحب ثروت بادآورده ای شدم برای نوشتن و از کیسه مادر خوردن و بسیار گفتنِ: کیشی سَن هرنیه اَل وریرسان قولپی قالییر آدامین اَلینده - حالا این قضیه دست و دسته بماند که به موقعش می گویم یعنی چه - که من یهو صاحب ثروت بادآورده ای شدم به عبارت یک خودنویسِ فرد اعلایِ صدفی رنگِ جوهر خشکیده و پانصد ششصد صفحه دست نویس با نخ قند بسته بندی شده و ماجرای مردی که هرچه یک عمر...» اصلا شما باورتان می‌شود چنین شروع زیبایی تعلق داشته باشد به یکی از بد‌شانس‌ترین کتاب‌هایی که به عمرم دیده‌ام و قدرش اصلا دانسته نشد؟! یا بهتر بگویم، هنوز دانسته نشده. این رمان، مانیفست ادبی داوود غفارزادگان است که ردپای همه زندگی‌اش و بسیاری از داستان‌هایش را در آن می‌توان یافت.

8. سمفونی مردگان، نوشته عباس معروفی
بی‌شک سمفونی مردگان معروف‌ترین اثر عباس معروفی است. این کتاب روایت جامعه ایرانی بین سال‌های ۱۳۲۰ و بحبوحه جنگ جهانی و قحطی حاصل از آن در شهرهای شمالی به ویژه اردبیل است. سمفونی مردگان، داستان خانواده‌ای است که در زمان جنگ جهانی دوم، در اردبیل زندگی می‌کنند. خانواده‌ای که نمادی از یک جامعه است. شخصیت اصلی داستان سمفونی مردگان آیدین است. یک پسر روشنفکر و شاعر که در یک خانواده سنتی و پدرسالار زندگی می‌کند. در این میان، جابر، پدر آیدین از شعر گفتن و کتاب خواندن او هراس دارد و او را از همه این کارها و شعر گفتن‌ منع می‌کند. حتی کار را به جایی می‌رساند که کتاب‌ها و حتی اتاقش را می‌سوزاند و عقیده دارد این‌ها فتنه و اسباب شیطانند. باید شرح کاملش را در رمان بخوانید. یک جمله هم از کتاب: «من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می‌تواند بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پر می‌شود. جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه دچار تردید نشود.»

9. مردگان باغ سبز، نوشته محمدرضا بایرامی
بالاش که صدای خوبی دارد، با این‌که گوینده رادیوی فرقه دموکرات آذربایجان است و توی روزنامه حزب هم می‌نویسد، اما آدم سیاسی نیست. اما در پاییز 1325 ناخواسته در طوفان حوادث انتخابات دوره پانزدهم گم می‌شود. انتخابات پانزدهم مجلس در راه است و اگرچه آذربایجان اعلان استقلال کرده، اما دولت قوام به بهانه نظارت بر حسن انجام انتخابات، ارتش را روانه آذربایجان ساخته است. بولوت وقتی سال‌ها بعد در روستای لاطران با او مواجه می‌شود، متوجه نمی‌شود که او همان پدر گم شده‌اش است. این دو روایت موازی داستان آن‌ها، می‌رسد به کشتارها و اعدام‌ها و خشونت‌هایی که کینه‌ها و بدخویی‌های پایان‌ناپذیر آدم‌ها را به نمایش می‌گذارد. مردگان باغ سبز یک رمان تاریخی است‌، اما تکرار تاریخ نیست. برای همین هم بایرامی در آغاز کتاب با رندی نوشته است: «این داستان همان‌قدر به واقعیت نزدیک است که پلنگ سر کوه به ماه. بنابر این، همه حوادث، اماکن، اسامی و شخصیت‌های آن خیالی است، هر چند که واقعی به نظر برسد و یا تاریخ هم از آن‌ها به همین شکل نام برده و یاد کرده باشد.» از این نویسنده «هفت روز آخر» و «لم‌یزرع» را هم بخوانید.

10. چشم‌هایش، نوشته بزرگ علوی
این رمان، روایت عشق ناکام زنی به‌نام فرنگیس به استاد ماکان است. ماکان، استاد نقاشیِ زبردست و مشهور شهر است. او که به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی در تبعید به‌سر می‌بَرد، به‌طرزی مشکوک از دنیا می‌رود. حکومت برای سرپوش‌ گذاشتن بر این مرگ مشکوک و بی‌گناه جلوه ‌دادن خود، تصمیم به برگزاری نمایشگاهی از آثار او می‌گیرد. اما هجوم بی‌سابقه‌ مردم برای تماشای آثار او، حکومت را ناگزیر از تعطیلی نمایشگاه ‌می‌کند. داستان از زبان ناظم مدرسۀ استاد ماکان روایت می‌شود که شیفته‌ تابلوی «چشم‌هایش» استاد شده‌ است. او که حس می‌کرد رازی پشت چشم‌های نقاشی‌ شده در تابلو وجود دارد، تصمیم می‌گیرد زنی را که سوژه‌ تصویر شده، پیدا کند. داستان از همین تلاش برای گره‌گشایی آغاز می‌شود. «درباره‌ گذشته قضاوت کردن کار آسانی‌ است. اما وقتی خودتان در جریان طوفان می‌افتید و سیل غران زندگی شما را از صخره‌ای در دهان امواج مخوف پرتاب می‌کند، آن‌جا اگر توانستید همت به خرج دهید، آن‌جا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمه‌ای به خود راه ندادید، بله، آن وقت در دوران آرامش، لذت هستی را می‌چشید.»

11. من او، نوشته رضا امیرخانی
رضا امیرخانی کم رمان ننوشته، ولی هنوز که هنوز است نامش با این رمان گره خورده است. من او، داستان عشق علی فتاح است، آخرین پسر بازمانده خاندان سرشناس فتاح و مهتاب، دختر نوکر خانه‌زاد این خانواده. عشقی که ما در داستان می‌بینیم، عشقی است پاک، ولی خام که در کوره زمان و به دست درویش‌مصطفی آبدیده می‌شود. زمانی که علی، مهتاب را فقط برای مهتاب می‌خواهد، نه هیچ چیز دیگر. وقتی شرط محقق می‌شود؛ درویش مصطفی همان‌طور که سال‌ها قبل قول داده بود، خبر می‌دهد که فردا برای خواندن خطبه عقد می‌آید، ولی وصال مهتاب و علی در روی زمین صورت نمی‌گیرد. امیرخانی نشان می‌دهد که ارزش انسان (خواه ثروتمند مثل خانواده فتاح، یا نسبتاً فقیر مثل خانواده اسکندر) به انسانیت آن‌هاست و نه میزان ثروت‌شان. این باور را امیرخانی نه در قالب کلمات و عبارات مستقیم که در رفتار و رویه خانواده فتاح به خواننده منتقل می‌کند. یک تقلب هم برسانم؛ این یک جمله کلیدی رمان، تعریف کاملی است از شخصیت نویسنده‌اش: «وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی‌حکمت و بی‌پرس‌و‌جو بدهد. اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده‌ای، نه به خاطر لوطی‌گری!»

12. پاییز فصل آخر سال است، نوشته نسیم مرعشی
نسیم مرعشی یکی از دهه شصتی‌هاست که خیلی دربارۀ این نسل صحبت شده است. او در جایی گفته است: «دلم می‌خواست داستانی بنویسم که شخصیت‌هایش در کنار هم معرف و نماینده‌ نسلی باشند که خودم جزو آن هستم. شخصیت‌ها، داستان‌هایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.» او در این رمان زندگی سه دختر دهه شصتی را روایت می‌کند. این سه دختر از دوران دانشگاه با هم آشنا می‌شوند و زندگی آن‌ها به هم گره می‌خورد. مشکلات عاطفی، اجتماعی و مهاجرت، بزرگ‌ترین مشکل این سه نفر را شامل می‌شود که برای بسیاری از دختران ایرانی قابل درک است و به راحتی می‌توانند با آن همذات‌پنداری کنند. این رمان حال‌و‌هوای زنانی را به‌ تصویر می‌کشد که به‌ دنبال راهی برای خلاصی از غم هستند تا دوباره شادی را در زندگی تجربه کنند؛ دغدغه‌ای که هر روز ذهن بسیاری از زنان را به خود مشغول می‌کند و بسیاری را به مبارزه می‌طلبد. احتمالا از نسیم مرعشی بعدها بیشتر خواهیم شنید. این هم تکه‌ای از رمان: «وقتی سکوت می‌کنم، یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم، سکوت نمی‌کنم، می‌خندم. دهانم را باز می‌کنم و می‌گویم بله، موافقم. اما سکوت، می‌دانم که نمی‌کنم. شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردی با رفتن‌ات موافقم. ساکت نشسته بودم و چمدانت را می‌بستم. موافق نبودم، فقط ساکت بودم؛ و تو بدون من رفتی.»

13. دایی‌جان ناپلئون، نوشته ایرج پزشکزاد
باور کنید شخصیت‌ رمان دایی جان ناپلئون هنوز بین ما زندگی می‌کند. در میهمانی و مجلس عزا و ختم‌مان و حتی توی سوپری محل حضور دارد و هر روز تحلیل‌های آبکی‌اش به گوش می‌خورد: «کار، کار انگلیسی‌هاست!» این جمله مشهور، تکه‌کلام دایی‌جان ناپلئون است، شخصیتی که توهم توطئه دارد. شاید پُر بی‌راه نگفته باشیم اگر دایی‌جان ناپلئون را یک دون‌کیشوت کاملا ایرانی بخوانیم. لقبِ ناپلئون را بچه‌ها به دایی‌‌جان داده‌اند و علتش هم ستایش‌های او از قهرمانش ناپلئون بناپارت است. ماجراهای رمان از زبان سعید، خواهرزاده‌ دایی‌جان روایت می‌شود و قصه‌ عشق او به لیلاست. عشقی پاک به دختر دایی‌اش که در پس‌زمینه‌ آن، حجم انبوهی از روابط خنده‌آور و ریاکارانه، میانِ زنان و مردانِ خانواده‌ی اشرافی‌شان برقرار است. رمان این‌طور شروع می‌شود: «من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع‌کمِ بعدازظهر عاشق شدم. تلخی‌ها و زهر هجری که چشیدم، بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید این‌طور نمی‌شد.» راستی، این رمان یک صحنه درخشان دارد؛ وقتی شازده‌اسدالله دارد برای سعید علت رفتن زنش را شرح می‌دهد. عالی ست.

14. تنگسیر، نوشته صادق چوبک
تنگسیر، داستان ظلمی است که با انتقام‌گیری و مبارزه زارمحمد (زائرمحمد)‌ علیه بی‌عدالتی ختم می‌شود. داستان درباره زندگی مردی است قوی‌هیکل، درستکار و مردم‌دوست. زارمحمد در جنگ‌های تنگسیری‌ها با انگلیسی‌ها، در کنار رییس‌علی دلواری جنگیده و مدتی را هم برای انگلیسی‌ها کارگری و اهنگری کرده است. او مقداری از در آمدش را چند سال پس‌انداز می‌کند و در ادامه چند نفر پولش را برای شراکت می‌گیرند. در داستان شاهد رفت‌وآمد زارمحمد برای پس گرفتن پولش هستیم. اما متوجه می‌شویم که آن افراد منکر پول او شده‌اند و یا ادعا می‌کنند که پولی برای پس دادن ندارند: «چه دردسر بدم، یک سال روزگار هی رفتم، هی اومدم. هی رفتم، هی اومدم و هر کاری کردم، حاضر نشدن یه پاپاسی بِم بِدَن. تو نمی‌دونی خالو، من چِقد اِزّ و جز کردم. چقده التماس کردم. هیچ فایده نکرد. کار به جایی رسید که حاضر شدم هزار تومنم رو به سیصد تومن صلح کنم، نشد. حاضر شدم اصل و فرع را روزی دو قِرون به من بِدَن تا سیصد تومن تموم بشه، نشد. تا حالا هم شص تومن به آقا علی کچل دادم و کارم دُرُس نشده. تازه می‌گه برو چهل تومن دیگه هم بیار تا کارِتو دُرُس کنم.» زارمحمد وقتی می‌بیند نمی‌تواند از راه قانون و صحبت و خواهش پولش را پس بگیرد، تصمیم می‌گیرد دست به اسلحه ‌ببرد... مجموعه داستان «انتری که لوطی‌اش مرده بود» و رمان «سنگ صبور» از دیگر آثار او هستند.

دموقراضه

15. دموکراسی یا دموقراضه، سیدمهدی شجاعی
«دموکراسی یا دموقراضه» با این‌که جزو رمان‌های ایرانی است، اما داستان آن دربارۀ ایران نیست. اصلا دربارۀ هیچ‌ کشوری نیست. داستان در سرزمینی خیالی به نام غربستان می‌گذرد. در سالیان دور، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد، وصیت می‌کند 25 فرزند او هر 2 سال یک بار بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن، بلکه به رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلم فراوانی می‌کنند (ظلم ها!) و مردم هر بار، از یکی به دیگری پناه می‌برند. سرانجام تصمیم می‌گیرند بیمارترین، زشت‌ترین و نادان‌ترین آنان را انتخاب کنند! نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دموکافیه» است که مردم شهر یواشکی به او دموقراضه می‌گویند. او قوانین طلایی خود را به کار می‌بندد و... بقیه‌اش را در کتاب بخوانید. این هم قسمتی از سخنرانی دموقراضه (آخ ببخشید، دموکافیه!) درباره یکی از قوانین: «مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواس‌تان باشد! بزرگ‌ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی‌توانید بر آن‌ها حکومت کنید. بهای مردم را شما معین می‌کنید، نه خودشان. اگر شما بر مردم قیمت نگذارید، آن‌ها قیمتی بر خودشان می‌گذارند که هیچ جور نمی‌توانید بخرید. و تازه این گوسفند که من گفتم، بالاترین قیمت است؛ قیمت آدم‌های اندیشمند چاق و چله. و الّا قیمت بقیه‌ مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر. نتیجه این‌که: مردم را هر جور بار بیاورید، بار می‌آیند...»

16. دل دلدادگی، نوشته شهریار مندنی‌پور
این رمان، داستان دختری به نام روجاست که از میان سه عاشق سینه‌چاک خود، کاکایی، زال و داود، داود را انتخاب می‌کند. دل دلدادگی سه بخش از تاریخ ایران را مورد بررسی قرار داده است: حوادث انقلاب، جنگ هشت ساله و زلزله رودبار. هر چند به حوادث دوران انقلاب کمتر پرداخته شده، ولی به دو حادثه دیگر یعنی زلزله رودبار و جنگ، با قدرت پرداخت شده‌اند. داستان از زلزله رودبار شروع می‌شود و سپس نویسنده به گذشته‌ها نقب می‌زند. کاکایی به جبهه می‌رود چون برای تصاحب روح و جسم روجا چاره دیگری ندارد. روجا، با وجود قول نیم‌بندی که به کاکایی داده است، داوود را برمی‌گزیند. چون نوع تربیت متفاوتش این‌گونه ایجاب می‌کند. داوود پس از زندگی با روجا به رذالت کشیده می‌شود. چون منطق حاکم بر زندگی چنین پیشامدی را طلب می‌کند... فضای ‌غالب ‌رمان ‌در منطقه ‌شمالی ‌کشور و رودبار می‌گذرد، اما بخش ‌اعظمی ‌از رمان  به ‌جبهه‌ و اتفاقاتی ‌که ‌در آن ‌منطقه‌ می‌افتد، اختصاص ‌دارد. «شرق بنفشه» و «مومیا و عسل» از آثار دیگر این نویسنده هستند.

17. خون‌خورده، نوشته مهدی یزدانی‌خرم
بگذارید همین اول بگویم، مهمترین مشخصه مهدی یزدانی‌خرم در داستان‌نویسی‌اش این است که رمان‌هایش را با تحقیق و پژوهش فراوان می‌نویسد. خون‌خورده روایت زندگی پنج برادر گم شده در شهرهای تهران، آبادان، مشهد و بیروت در دهه‌ شصت است؛ قصه­‌ برادرانِ سوخته، برادرانی که گم شده­‌اند. رمان در فاصله زمانی سال‌های 1360 تا 1367 در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. محسن مفتاح، دانشجوی 28 ساله‌ای است که رویایی دکترا در بیروت را دارد، ولی بر سر مزار این پنج برادر می‌رود و سرنوشت آن‌ها را که با مرگ گره‌ خورده، در میان جریان‌های تاریخی، سیاسی و عاشقانه به تصویر می‌کشد. هر یک از این برادرها در نقاط مختلفی از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌‌ نارمک تهران به سرنوشتی شبیه هم گرفتار می‌شوند. «به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی»، «من منچستریونایتد را دوست دارم» و «سرخِ سفید» از آثار دیگر این نویسنده هستند.

18. بامداد خمار، فتانه حاج‌سیدجوادی
وقتی منتقدین خط‌کش دست گرفتند تا متر و اندازه رمان‌ها را حساب و کتاب کنند، این رمان را جزو رمان‌های عامه‌پسند طبقه‌بندی کردند. اگر این‌طور هم باشد، شک نکنید که بهترینش است. بامداد خمار قصه عاشقانه پرسوز و‌گدازی است که که در ادبیات کهن مشابه آن کم نداریم. این رمان ماجرای دختری را روایت می‌کند که در سال‌های پایانی عمر، شرح عاشقی‌اش را برای برادرزاده‌اش سودابه تعریف می‌کند. سودابه دختر جوان تحصیل‌کرده و ثروتمندی است که می‌خواهد با مردی که با قشر خانوادگی او مناسبتی ندارد، ازدواج کند. سودابه، به عقیده‌ پدر و مادرش در آستانه‌ ازدواجی احساسی و عجولانه قرار گرفته است. آن‌ها از سودابه خواسته‌اند داستان عمه‌اش را بشنود و سپس تصمیم بگیرد. محبوبه داستان عاشقی خودش را که در اولین سال‌های حکومت رضاشاه در ایران اتفاق افتاده است، تعریف می‌کند؛ داستان عشق دختری از خانواده‌ای فرهیخته به شاگرد نجاری به نام رحیم. محبوبه از پافشاری خودش برای این ازدواج می‌گوید و آن‌چه بر سر این ازدواج آمده است: «چیزی می‌گویم و چیزی می‌شنوی. در آن زمان عاشق شدن یک دختر پانزده ساله خود مصیبتی بود که می‌توانست خون برپا کند. چه رسد به نامه نوشتن. چه رسد به رد کردن خواستگار. عاشق شدن؟ آن هم عاشق نجّار سر گذر شدن؟ این که دیگر واویلا بود. آن هم برای دختر بصیرالملک. فکر آن هم قلب را از حرکت می‌انداخت. خون را سرد می‌کرد. انگار که آب سر بالا برود. انگار که از آسمان به جای باران خون ببارد. با شاخ غول در افتادن بود که من در افتادم و نوشتم. آرزویی را که بر دلم سنگینی می‌کرد، عاقبت نوشتم...»

19. باغ تلو، نوشته مجید قیصری
قیصری نوشتن را با داستان‌های جنگ آغاز کرد، اما خیلی زود به سراغ موضوعات دیگری مثل دین و اجتماع هم رفت. باغ تلو موقع انتشار حرف و حدیث‌ بسیاری برپا کرد و حتی عده‌ای تا آن‌جا پیش رفتند که این رمان را جزو آثار دفاع مقدس ندانستند و هر چه توانستند بر او تاختند، اما قیصری تره هم برای حرف‌شان خرد نکرد و به راه خودش را ادامه داد. باغ تلو درباره دختری به نام مرضیه است که بدون رضایت پدر برای کمک‌رسانی به روستا‌ها می‌رود و بعد از انقلاب و شروع جنگ هم بدون اجازه او از جبهه سر در می‌آورد. اسیر می‌شود و پس از آزادی، سوء‌ظن و بدگمانی پدر و همسایه‌ها بالا می‌گیرد. بدگویی اطرافیان و همسایه‌ها، پدر را وادار می‌کند خانه را تغییر دهد و خانواده را منتقل کند به باغ متروکی در تلو... مجید قیصری چندین مجموعه داستان کوتاه جنگ دارد، یکی از یکی بهتر.

20. به انتخاب شما
با این‌که هر چه سعی کردم خوب بگردم و چیزی از چشمم نیفتد و بهترین‌ها را در این لیست جا بدهم، اما خوب می‌دانم هر لیست پیشنهادی کم و کاستی فراوانی دارد. بگذارید شماره 20 را بگذارم به عهده خوانندگان و ده‌ها اسمی که نمی‌شد از آن‌ها گذشت و من به اجبار گذشتم تا پایان ماجرا به عدد 20 ختم شود. این آخری نام همه داستان‌هایی است که دوست‌شان دارم و دوست‌شان دارید و در این جا نامی از آن‌ها برده نشد.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...