کتاب «روشنای خاطره‌ها» نوشته مرتضی سرهنگی توسط نشر دارالمعارف الاسلامیه لبنان به عربی ترجمه و چاپ شد.

به گزارش فارس، این کتاب توسط مریم صفی الدین و هدى فقیه [و با عنوان «اشراقة الذکریات»] به عربی برگردانده شده است. این کتاب سی و دومین کتاب از مجموعه «سادة القافلة» است که از زبان فارسی به عربی ترجمه شده است.

مرتضی سرهنگی در کتاب «روشنای خاطره‌ها» در خلال روایت چهل خاطره کوتاه برگزیده از میان کتاب‌های منتشر شده توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، درباره راوی این داستان‌ها و نیز موقعیت بازگویی آن و خاطره‌نگار آن توضیحاتی ارائه کرده است.

سرهنگی در مقدمه خود درباره این کتاب می‌نویسد: گفتن ندارد؛ ناگزیرم بنویسم. بنویسم همه این سال‌هایی که روی این صندلی نشسته‌ام و رفت و آمد خاطره‌های کوچک و بزرگ را روی میز کارم می‌بینم، گاهی به یکی‌شان دل می‌بندم. غریبه که نیستید، وقتی چشم توی چشم می‌شویم، نمی‌توانم بروم به صفحه بعد. تصویر همان چند صفحه را که دلبری کرده است، کنار می‌گذارم، دوباره و چندباره می‌خوانمش و یادداشت کوچکی برایش می‌نویسم. حالا همه آن خاطره‌ها را یک‌جا در این کتاب «روشنای خاطره‌ها» می‌گذارم پیش رویتان، خودش قصه‌ای است و قصه کوتاهی هم من برایش نوشته‌ام که می‌خوانید.
غریبه که نیستید، معلوم است دست من به همه خاطره‌ها نمی‌رسد. گذر خیلی از خاطره‌ها هم به مسیر میز کارم نمی‌خورد و نیامدند. آن‌هایی را آوردم که با هم بروبیایی داشتیم. با همه این خاطره‌ها گاهی روزهای تلخ و شیرینی داشتم اما از همه‌شان لذت بردم.

................ هر روز با کتاب ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...