علی علیه السلام نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمی گرفت بلكه ترغیب می كرد كه از من انتقاد كنید... معاویه همهی كوشش اش این است كه مردم را بسازد آنچنان كه برای او مفید باشد؛ چشم و گوش بسته... به یزید توصیه می كند مردم شام را نگهداری كن، نگذار ملتهای دیگر با اینها خلط و آمیزش یابند كه در این صورت «تغیّرت اخلاقهم» . این تغییر اخلاق جز به خود آمدن مردم شام و باز شدن چشمشان نیست، جز آزادی و خروج از اطاعت كوركورانه نیست.
...
اگر همه آدمیان به انواع نیکی به حق تقرّب میجویند، ای علی تو به انواع عقل به حق تقرّب جو تا گویِ سبقت از همگان بربایی... میان نهجالبلاغه و فلسفه نسبتی است بینیاز از اثبات و استدلال ... اعتقاد و اعتماد مطلق صدرالمتألهین به کلمات نورانی امیرالمؤمنین و ارجاع مکرّر او به نهجالبلاغه میتوانست این کتاب شریف را مقتدای حکمت و اندیشه پیروان صدرایی قرار دهد.
...
تنها کشوری که حقم را نداده شما بودهاید! این خیلی بد است کشوری که شیعه امیرالمومنین است چنین اتفاقی را رقم بزند... ای بچهها در خارج از خانه، دست در جیب هرکسی که خواستید از مسلمان و بیدین گرفته تا مسیحی و... بکنید و هر چه خواستید بردارید اما وقتی به خانه آمدید، مبادا دست در جیب همدیگر بکنید!... من درباره کشورتان نپرسیدم تو چطور با او تعامل کردی؟!
...
از ریختن خونها و ریختن آن به غیر از راه حلال برحذر باش... به دین مردم تهمت نزنید، همان گونه که خوارج عمل کردند... بغض شما نسبت به دشمنان باعث نشود دست به حرام آلوده کنید... جانب خدا را در ارتکاب محرمات در مورد دشمنان خود رعایت کنید... زنان را آزار ندهید حتی اگر به شما و امرا و بزرگان شما دشنام دهند... خداوندا خون ما و آنها را حفظ کن و میان ما اصلاح کن و آنها را هدایت کن... تعصبات بیهوده را کنار بگذارند
...
حکومت ها دو دسته اند: حکومت هایی که اجازه حرف زدن به شهروندان میدهند و حکومت هایی که اجازه حرف زدن به شهروندان نمی دهند... در نظام های استبدادی، «حق اطاعت» بدون حق اظهار نظر مطرح می شود و فضای جامعه پر است از حرف هایی که دولتمردان می گویند و مردم باید بپذیرند و قبول کنند و فضا برای حرف هایی که مردم می گویند بسیار تنگ و محدود است مگر برای شهروندانی که همان حرفهای دولتمردان را واگو کنند.
...
در پنج مجلد تدوین شده است... سپس به مقایسهی حکومت فرانسه و آرای امام به عنوان مدافعان حقوق انسان و روشنفکرانی چون روسو، مونتسکیو ، ولتر و تاگور، در قیاس با مقام و منزلت امام، توجه میکند... فصل دیگر کتاب را به تطبیق مواد منشور جهانی حقوق بشر و رهنمودهای امام اختصاص میدهد و برتری دید جهان شمول او را به اثبات میرساند...
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
مردم ایران را به سه دستهی شیخی، متشرعه و کریمخانی تقسیم میکند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دستهی «ترک» و «فارس» تقسیم میکند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانههای کتاب حتی به مورد «شمالیها» و «جنوبیها» میرسد... اصرار بیشاز اندازهی نویسنده به مطالبات قومیتها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خستهکننده و ملالآور میشود و به نظر چنین میآید که خواستهی شخصی خود اوست
...
بیفایده است!/ باد قرنهاست/ در کوچهها/ خیابانها/ میچرخد/ زوزه میکشد/ و رمههای شادی را میدرد./ میچرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشکهایم میشویم/ پاک نمیشود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف میشد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیدههای آن، ورای نظام موسیقایی، لازمههای شعری فاخرند
...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومیرفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبهرو میشد، روی زمین دراز میکشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود میسپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش میدهد... دو خواهر در دل سرزمینهای دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونتهای وحشتناک را تجربه میکنند
...
احمد کسروی بهعنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادیهای مذموم میپنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزشهای والای اخلاقی دفاع میکنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بودهاند
...
داستان در زاگرب آغاز میشود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایهدار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت میکند... دیگر مهمانان سکوت میکنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بیاخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» مینامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید میکند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود
...