رمان «شجاع مثل تو» نوشته جیسون رینولدز با ترجمه شقایق قندهاری توسط نشر افق منتشر شد.

به گزارش مهر، این کتاب، دویست و دوازدهمین عنوان از مجموعه «رمان نوجوان» است که این ناشر چاپ می‌کند.

جیسون رینولدز نویسنده این کتاب، رمان پیش رو را برای نوجوانانی نوشته که حوصله کتاب‌خواندن ندارند. خود این نویسنده هم مانند مخاطبانش حوصله خواندن داستان‌های حوصله‌سربر را ندارد. او اولین شعر خود را در ۹ سالگی سرود و پیش از چاپ اولین رمانش، شعرهای زیادی منتشر کرد.

رمان «شجاع مثل تو» در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ برنده جایزه کرکس، مدال افتخار اسکات کینگ و جایزه کتاب خانوادگی اشنایدر شد.

داستان این رمان درباره دختری نوجوان به نام جینی است که اصلاً توقع ندارد تابستان را در خانه روستایی پدربزرگ و مادربزرگ سپری کند اما حالا او و برادر کوچک‌ترش ناچارند تابستان را در آن خانه بمانند و سخت کار کنند. جینی دختری یازده ساله است و باید مراقب ارنی هم باشد. غافلگیری بزرگ جینی و برادش زمانی است که راز بابابزرگ را متوجه می‌شوند و به علت این‌که چرا خودش را در یک اتاق پر از پرنده حبس کرده، پی می‌برند...

سوالی که در ادامه برای دو نوجوان پیش می‌آید این است که چرا یک مرد نابینا باید هفت‌تیر داشته باشد؟ … رمان «شجاع مثل تو» در ۲۱ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

جینی سوار ماشین شد و فوری گفت: «ببخشید، باید به پرنده‌ها غذا می‌دادم.» موتور ماشین از قبل روشن بود و مامان‌بزرگ هم پشت فرمان آماده حرکت بود. جینی کمی وول خورد تا کامیون را از جیبش بیرون بیاورد. بعد آن را طوری توی جیب پشت صندلی مامان بزرگ جا داد تا او کامیون را نبیند. جینی خیلی تنگ و فشرده کنار سبد نخودفرنگی‌ها نشست، یا دقیقاً کنار ۶۲۷ تا غلاف نخودفرنگی. بغل دستش چندتا کیسه به اندازه ظرف ناهار مدرسه و یک ترازو هم بود و جینی نمی‌خواست کامیون آسیبی ببیند. ارنی در نقش نگهبان راننده، کنار مامان‌بزرگ نشسته بود.

مامان‌بزرگ پیچ رادیو را چرخاند و گفت: «فهمیدم، باید به آن پرنده‌های بدبو غذا می‌دادی. حالا کمربندت را ببند.» درست است؛ رادیوی ماشین مامان‌بزرگ با یک پیچ کنترل می‌شد، نه یک دکمه. یک پیچ. ماشینش قدیمی بود، ولی دست‌کم مثل ماشین کرب کهنه و زشت نبود. برنامه رادیو از اخبار به موسیقی جاز و بعد هم به موسیقی رپ رسید. وقتی مامان‌بزرگ به ضرباهنگ و موسیقی بم هیپ‌هاپ رضایت داد، جینی سرحال شد و سرش را تکان داد. ولی مامان‌بزرگ دوباره شبکه رادیو را عوض کرد.

مامان‌بزرگ رادیو را روی یک شبکه موسیقی کلیسایی گذاشت و گفت: «حالا دیگر راه می‌افتیم.» او به خاطر آفتاب، سایه‌بان را پایین کشید و آهسته فرمان را گرداند تا از مسیر تپه پایین برود. وقتی پایین تپه رسیدند، او صدای موسیقی را بلند کرد. ارنی و جینی هیچ‌کدام بدشان نمی‌آمد با صدای بلند به موسیقی گوش کنند، اما وقتی موسیقی کلیسایی با صدای بلند پخش می‌شد و مادربزرگشان هم طوری با تمام وجود نعره می‌زد که انگار راست‌راستی داخل کلیساست، یک‌جورهایی اوضاع غیرعادی می‌شد. ارنی برای اینکه جلوی خنده‌اش را بگیرد، از پشت پنجره به بیرون نگاه کرد. جینی هم سعی کرد هرطور شده سوالی از مامان‌بزرگ بپرسد تا او مجبور شود صدای موسیقی را کم کند.

این کتاب با ۴۰۰ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...