آرزوهاى رئیس فعلی انجمن قلم ایران ... صنف ما نویسندگان مشکلات زیاد و فراوانى دارد و انجمن قلم مى تواند عهده دار حل این مشکلات و استیفاى حقوق این اعضا باشد... نسل من از آن سال ها تا به امروز هیچ ارتباطى با کانون نداشته است. چه موافق و چه مخالف... کانون نویسندگان ایران، همان قدر مى توانست رسانه داشته باشد که ما داریم. تازه در بسیارى از مواقع رسانه کانون بیشتر بوده است

مهدى یزدانى خرم . روزنامه شرق

معرفی کتاب نقد کتاب خرید کتاب دانلود کتاب زندگی نامه بیوگرافی
وقتى ضبط صوت را روشن مى کنم این جمله ها را مى گوید: «آنچه رضا امیرخانى در این مصاحبه مى گوید آرزوهاى یکى از اعضاى انجمن قلم است که از اتفاق امروز رئیس هیات مدیره انجمن قلم شده است. طبیعى است که آرزوهاى یک شخص جزء مصوبات هیات مدیره انجمن نیست.» با رضا امیرخانى نویسنده و رئیس هیات مدیره انجمن قلم در یکى از آخرین روزهاى ماه اسفند دیدار مى  کنم. در روزنامه شرق و در اتاقى که صندلى هایى با روکش سرخ و پنجره اى نیمه باز دارد. نویسنده جوان و نام آشنا به تازگى به ریاست انجمن قلم منصوب شده است و همین اتفاق دلیل اصلى گفت وگوى ما مى شود. در روزهایى که شاهد اتفاق هاى ریز و درشت و عجیب و غریبى در حوزه ادبیات و فرهنگ ایران هستیم امیرخانى از تلاش انجمن قلم براى بهبود وضعیت چاپ آثار ادبى و دیالوگ با متولیان جدید این حوزه خبر مى دهد. در روزهایى که وضعیت کسب مجوز اعلام وصول و در نهایت سردرگمى بسیارى از ناشران و نویسندگان اوضاع ناخوشایندى را رقم زده است با رضا امیرخانى زیر یک سقف و رودررو مصاحبه و گفت وگو مى کنم ولى صداى ترقه ها و انفجارهایى که به پیشواز چهارشنبه آخر سال رفته اند،  آزاردهنده است. بلند مى شوم پنجره نیمه باز را مى بندم تا صداهاى نابالغ و تهدید آمیز بیرون بماند و کاست Sony راحت تر صداى رضا امیرخانى و من را در ذهن خود جاى دهد.


اولین سئوال به بعد نویسندگى شما بازمى گردد. به هر حال برخى از آثار شما مانند من او، داستان سیستان و... مخاطب هاى فراوانى داشته اند و شما به عنوان نویسنده از اقبال نسبتاً خوبى برخوردار بوده اید، بنابراین فکر نمى کنید درگیرشدن شما با مسائل صنفى نویسندگان و برخى گرایش هاى سیاسى به فعالیت تان ضربه بزند؟ اصلاً چرا ریاست انجمن قلم را پذیرفتید؟
واقعیت این است که نسبت من با انجمن قلم نسبت روشن و امیدوارکننده اى نبود یادم مى آید در یک جلسه اى من و بایرامى استعفانامه مان را نوشتیم و قرار شد آن را تحویل دهیم. ولى آقاى بایرامى اشتباه کرد و از درى که خانم ها وارد مى شوند وارد شد من این طرف سالن بودم هى داد زدم بایرامى، بایرامى درحالى که در همان حال داشتند براى بازرسان انجمن اسم نویسى مى کردند. ناگهان یکى گفت بله صدا مى کنند بایرامى اسم او را نوشت و او هم با راى اول بازرس انجمن قلم شد. عضویت من هم در هیات مدیره چیزى شبیه این بود، البته چه قبل از این اتفاق و چه بعد از آن احساس مى  کنم کارهاى زیادى مى شود انجام داد. صنف ما نویسندگان مشکلات زیاد و فراوانى دارد و انجمن قلم مى تواند عهده دار حل این مشکلات و استیفاى حقوق این اعضا باشد. با وجود اینکه این مشغله به امر نوشتن من ضربه مى زند ولى فکر مى کنم یک جور حساب و کتاب هاى دیگر هم در عالم هست که باید به آن حساب و کتاب ها بیشتر احترام گذاشت.

اولین مسئله اى که از زمان تاسیس انجمن قلم مطرح شد تقابل این تشکیلات با کانون نویسندگان ایران بود. شرایط کانون را همه ما مى دانیم کانونى که سال ها است اجازه تشکیل جلسه نداشته و ندارد. در واقع کانون را غیرقانونى اعلام کرده اند... با تشکیل انجمن قلم زمزمه هایى برخاست که این تشکیلات جدید قرار است در مقابل کانون بایستد. از شما به عنوان رئیس انجمن قلم مى پرسم که نگاه و موضع شما در قبال کانون نویسندگان چیست؟
در فضاى فعلى ایران تفکرى وجود دارد که من اسم آن را تفکر الاکلنگى مى گذارم. البته این نوعى رفتار سیاسى است و حیف است که نام تفکر بر آن بگذاریم این ذهنیت مى گوید به محض آغاز به حیات یک ارگان، نهاد و هر مجموعه دیگرى باید روبه روى آن بگردیم تا چیزى براى مقابله پیدا کنیم. این ذهنیت الاکلنگى روبه روى کانون آنقدر مى گردد تا انجمن را پیدا کند و روبه روى انجمن کانون را. گویا اگر این دو سوى الاکلنگ روبه روى هم قرار نگیرند چرخ مملکت لنگ مى زند. نگاه من به کانون نویسندگان این طور نیست. کانون دشمن انجمن نیست. کانون حتى به معناى یک کفه توازن، روبه روى انجمن هم نیست. من در اندیشه خود را وامدار کسى مى دانم که براى ما دشمنان بزرگ آفرید. فرض کنیم امام روزى به ما مى گفت ایالت بدخشان تاجیکستان که تحت حمایت پرنس آقاخان اداره مى شود دشمن اصلى ما است ما چقدر مى توانستیم با ایالت بدخشان دشمنى کنیم چند سال؟ چند ماه؟ چند هفته؟ امام به ما یاد داد که باید دشمن بزرگ انتخاب کرد. دشمنى که از دشمنى اش اندازه وجودى آدم تغییر کند. بنابراین من دشمن کانون نویسندگان نیستم جهان ادبیات براى همه جا دارد چهار تا و نصفى وکیل که دشمنى ندارند گذشته از این اصلاً مگر مى شود دو اتحادیه صنفى با هم دشمنى داشته باشند. رقابت در استیفاى حقوق اعضا یک ویژگى مشترک است در فعالیت دو اتحادیه صنفى. این تصور که نباید دو اتحادیه صنفى داشته باشیم غلط است.

چرا غلط است توضیح دهید؟
در بسیارى از اصناف در جهان ما تعداد فراوانى اتحادیه داریم. اینها به اندازه تعداد اعضاى خود برش دارند و براى رسیدن به حقوق خود تلاش مى کنند. وضعیت کانون نویسندگان به نحوى بود که از آن کالبد نمى شد انتظار داشت استیفاى حقوق همه نویسندگان را انجام دهد. این حرف ربطى به گرایش هاى فکرى و سیاسى ندارد. دلیل من این است که ما در انجمن قلم پذیراى بعضى از سلیقه ها و گرایش هاى سیاسى دیگر هم بوده ایم. مثل کسانى که شاید نسبت به بعضى اصول مشکل داشته باشند. اما چون ما در اساسنامه انجمن بر آثار آنها بحث مى کردیم این قضایا را مدنظر قرار ندادیم.

حرف شما درست ولى این تصویرى که از کانون نویسندگان دادید به نظرم درست نیست. چرا کانون نمى تواند در شرایطى برابر با شما و انجمن قلم قرار گیرد. این ارگان نه تنها از سوى دولت حمایت نمى شود، بلکه حق تشکیل جلسه، انتخاب هیات مدیره، عضوگیرى، حق تاسیس دفتر و صدور کارت عضویت و.... را ندارد. کانون اجازه وجود داشتن ندارد تا بتواند با انجمن قلم قیاس شود یا به هر صورتى به دیالوگ بپردازد. انجمن قلم بودجه دولتى مى گیرد، حمایت شده، اخبارش منعکس مى شود ولى کانون به قول سپانلو به یک رویا تبدیل شده است. در این شرایط چه انتظارى از کانون نویسندگان براى استیفاى حقوق نویسندگان دارید؟ اگر شرایط مساوى براى کانون با انجمن قلم (براى داشتن حق تشکیل جلسه و کار صنفى) وجود داشته باشد شرایط منصفانه تر نیست؟
تا آنجایى که از مشرب هاى مختلف فلسفى اطلاع دارم، در هیچ مشربى براى تحقق وجود نیازى به تبصره و ماده قانونى نیست وجود امرى قانونى نیست که به دستور و به فرموده تحقق یابد. در این مقال قصد نقد کانون را ندارم والا مى شد از ابعاد وجودى تحقق نیافته کانون در زمینه حقوق صنفى صحبت کرد.

مگر کانون اولین ارگانى نبود که در برابر سانسور ایستاد....
من و نسل من متعلق به آن زمان نیست. آن چیزى که در مورد کانون مى توانم بگویم، از دوره اى است که من نویسنده شده ام. نسل من از آن سال ها تا به امروز هیچ ارتباطى با کانون نداشته است. چه موافق و چه مخالف. این صحبت اصلى من است. کانون نویسندگان ایران، همان قدر مى توانست رسانه داشته باشد که ما داریم. تازه در بسیارى از مواقع رسانه کانون بیشتر بوده است. تعداد رسانه هایى که کانون در اختیار داشته به مراتب بیشتر از ما بوده. فکر مى کنم در دولت گذشته کانون نویسندگان وضعیت بهترى نسبت به ما داشته است. کمک هاى غیررسمى به اعضاى کانون نویسندگان در دستور کار دولت قبلى بود. یعنى حتى براى تجهیز کتابخانه شخصى هم بعضى از اعضاى کانون از دولت کمک مى گرفتند. در ضمن باید بگویم انجمن قلم به هیچ وجه وابسته به دولت نیست، ما از جاهاى مختلف کمک مى گیریم و این خیلى طبیعى است ولى نه اینکه به صورت رسمى و قراردادى کمک بگیریم. خیلى از اوقات (مثل همین حالا) بوده که ما براى انجمن بودجه و تامین کافى نداشته ایم.


حداقل شما به عنوان انجمن این فرصت را دارید که در کنار هم جمع شوید، اساسنامه داشته باشید، عضو بگیرید، جلسه بگذارید و... ولى کانون نویسندگان این فرصت را ندارد. کانون در حال حاضر مشکل نمادین (و نه اجرایى) پیدا کرده است. شما مى گویید براى وجود نیاز به تبصره قانونى نیست، ولى کسانى که کانون را برنمى تابند از راهکار قانونى و به اسم  همان تبصره هاى قانونى مقابل فعالیتش مى ایستند. مثلاً نشریه ادبیات داستانى هر وقت نام کانون را مى آورد، صفت «غیرقانونى» را در مقابلش قرار مى دهد... در حالى که کانون هیچ گاه به انجمن قلم حمله نکرده است. این وضعیت را چگونه توجیه مى کنید؟
اول این را بگویم که نشریه ادبیات داستانى هیچ گاه ارگان رسمى انجمن قلم نبوده است و مانند خیلى از نشریات دیگر اصول و ویژگى هاى خود را دارد. در تخصص من نیست درباره قانونى یا غیرقانونى بودن کانون نویسندگان بحث کنم. ولى آنچه که مى بینیم این است که نویسندگان و منتقدان فعالى که امروز مى بینیم ارتباط وثیقى با کانون نویسندگان ندارند. من به عنوان ناظر بیرونى آنچه که از کانون مى بینم چهار تا و نصفى وکیل و به همدان تعداد بیانیه هاى سیاسى است و این چیزى نیست که یک مجمع صنفى باید عهده دار آن باشد. امروز تصویر بیرونى از کانون هیچ ارتباطى با چهره هاى ادبى ندارد. حکومت تنها دلیل از هم نپاشیدن و منفجر نشدن کانون است. این دلیلى فرهنگى نیست.

بله، قرار نبود کانون صرفاً فعالیت سیاسى داشته باشد.
ولى تفکر الاکلنگى باعث مى شود انجمن قلم هم سیاسى شود. ما اصلاً سیاسى نیستیم. انجمن قلم نهادى صنفى است. انجمن قلم عمیقاً متعهد است به آرمان هاى انقلاب اسلامى و در عین حال عمیقاً غیردولتى است. اجراى این تعریف و ایجاد تعادل میان این دو شق وجهه همت ماست.

اعتقاد به آرمان هاى انقلاب یعنى چه، مى شود توضیح دهید؟
به جاى تعریف هاى انتزاعى بهتر است به سوى مکانیسم هاى اجرایى برویم. ما در انجمن قلم براى تائید عضویت افراد آثار آنها را بررسى مى کنیم. با این بررسى یا اجازه عضویت مى گیرند یا خیر. تقریباً تا به حال پیش نیامده که نویسنده اى با آثار قوى به انجمن مراجعه کند و عضویتش تائید نشود. تفکر انجمن بسیار باز است. ما آرمان هاى انقلاب را چون با بسیارى از آرمان هاى انسانى مترادف مى  دانیم، معتقدیم که نویسندگان باید پایبند آن باشند.

آن وقت نویسندگان اپوزیسیون دیگر نمى توانند عضو این انجمن شوند؟
اگر کسى با آرمان هاى انقلاب مشکل داشته باشد، جلو نمى آید و اگر آمد آثارش بررسى مى شود ولى به طور طبیعى خودش مراجعه نمى کند.

این طور نگاه که خیلى ایدئولوژیک است. از یک طرف مى گویید آثار معیار ماست از یک طرف بحث آرمان هاى شخصى نویسنده را مطرح مى کنید، به زعم من در نهایت تفکر شخصى نویسنده  در انجمن قلم اهمیت پیدا مى کند. آیا صرف نویسنده  بودن نمى شود کسى جزء یک انجمن صنفى غیرسیاسى نویسندگان شود؟
صرف نویسنده بودن مى تواند باعث عضویت شود. بهتر است تعریف خودم را اصلاح کنم. کسى که با آرمان هاى انقلاب ضدیت داشته باشد نمى تواند عضو انجمن قلم شود. انجمن قلم به این دلیل تشکیل شد که احساس مى شد، حقوق نویسندگان انقلاب اسلامى استیفا نمى شود. واقعیت امر این بود که مثلاً کتب بعضى از اعضاى فعلى انجمن بر اثر خطاهاى ادارى در ممیزى متوقف مى شد. بعضى از نهادهاى دولتى حقوق مولفان ما را نادیده مى گرفتند. حالا نویسنده متعهد به آرمان هاى انقلاب حاضر نمى شد براى استیفاى حقوقش روبه روى قسمت متخلف دولتى بایستد چرا که نمى خواست روبه روى نظام بایستد. این امر انگیزه اصلى تشکیل انجمن قلم بود. یعنى نویسنده  انقلابى به واسطه احترام به انقلاب حقوقش تضییع مى شد. (برخلاف تصور رایج) خیلى از اعضاى کانون نویسندگان هستند که از دولت جمهورى اسلامى ایران حقوق مى گیرند و در مقابل خیلى از اعضاى انجمن قلم هستند که هیچ نوع وابستگى مالى به دولت ندارند.

این نکته حساسى است. منظورتان از حقوق گرفتن چیست؟
خیلى از این افراد در قالب طرح تکریم وزارت ارشاد و به عنوان هنرمند حقوق مى گیرند. من شخصاً با این قضیه مشکلى ندارم و معتقدم که سفره انقلاب اسلامى باید سفره اى کریمانه باشد. در عین حال به وجود خودى و غیرخودى اعتقاد دارم. اما در یک سفره کریمانه اتفاقاً غیرخودى ها اول باید اطعام شوند.

از نکته خودى و غیرخودى شما به بحث نویسندگان مسلمان و غیرمسلمان مى رسم. انجمن قلم از ترکیبى به نام نویسندگان مسلمان حمایت مى کند. هنوز نفهمیده ام که نویسنده مسلمان و غیرمسلمان یعنى چه؟ نویسنده مسلمان چه تعریفى دارد، آیا وابستگى به جناح راست به معناى مسلمان بودن است؟
اگر این گونه بود که وابستگان به جناح چپ نمى توانستند عضو انجمن قلم شوند.

این نکته اى است که همان وابستگان به جناح چپ مى گویند.
اینکه حرفى کلى است. در میان سیاهه اعضاى ما هستند کسانى که متعلق به جناح چپ هستند. فکر نمى کنم چپ یا راست بودن ملاکى براى وابستگى به آرمان هاى انقلاب اسلامى باشد. اینکه گفتم این مجمع صنفى چنین ویژگى اى دارد به این دلیل بود که احساس مى شد جایى براى استیفاى حقوق نویسندگان انقلاب اسلامى وجود ندارد. اتفاقاً نویسندگان انقلاب بسیار مظلوم تر واقع شده اند. براى اینکه وقتى کتاب ما ممیزى مى شد، هیچ کدام ما نمى آمدیم این را جار بزنیم. چرا براى اینکه حفظ نظام اعتقاد ما است. فرض کنید، در دوره هایى از ارشاد، کمک هاى جناحى انجام مى شد و به یک جناح کمکى نمى شد، ما حرف نمى زدیم چون حفظ نظام مهم بود. بنابراین تمام این عوامل باعث تاسیس انجمن قلم شد.

من فکر مى کنم در حوزه ادبیات و هنر که ذات آن سروکار با مسئله فرم ها و دغدغه هاى زیبایى شناسانه دارد، مسئله خودى و غیرخودى در تناقض با وجود مولفه اى به نام زیبایى و ادبیات قرار دارد. ادبیات، ادبیات است و این تقسیم بندى ها چندان جالب و حقیقى به نظر نمى رسد.
دو طیف وجود دارد. آدم هایى که به آرمان هاى انقلاب معتقدند و آدم هایى که با آن ضدیت دارند، (در تعریف سیاسى به آنها برانداز مى گویند) بله این طیف دوم به هر حال وجود دارد. اما آن چیزى که دعواى ما سر آن است مرز بین این دو طیف است. البته به اعتقاد من این مرز باید تغییر بکند چون دامنه خودى هاى ما بسیار وسیع تر است.

شما مدتى است که به ریاست هیات مدیره انجمن قلم منصوب شده اید. حال چگونه مى خواهید از زیر لایه سیاسى اى که بر انجمن قلم سایه انداخته خارج شوید و فعالیت هاى صنفى داشته باشید؟
در دوره اى که هیات مدیره جدید بر سر کار آمده، عمده تصمیم ها به صورتى است که در وضع زندگى نویسنده (نه فقط زندگى مادى) تاثیر بگذارد. ما در برابر تبعیض در اهداى بن کتاب موضع داریم، مى شود رفت و در وزارت ارشاد دید که چه کسانى بیشتر از بن مرحمتى ارشاد استفاده مى کنند. همچنین درباره مسائلى مانند تبعیض در سفرهاى خارجى، تبعیض در ارائه تسهیلات و استفاده از امکانات دولتى موضع داریم. مسئله سفرهاى خارجى نویسندگان (مى توانید آمار بگیرید و ببینید تعداد نویسندگانى که وابسته به کانون بوده اند و به سفر رفته اند چقدر است و تعداد آنهایى که از انجمن بوده اند چقدر) به هر حال و به عقیده من کار انجمن قلم تصحیح شفاف این جور مسائل است. ما در این انجمن به هیچ وجه دنبال کار غیرشفاف نیستیم، براى اینکه احساس مى کنیم وقتى امرى شفاف شد مورد داورى افکار عمومى قرار مى گیرد. ما چون کار مى کنیم نسبت به داورى افکار عمومى کاملاً آسوده ایم. براى ما بسیار مهم است که رایزن هاى فرهنگى از بین آدم هاى سیاسى انتخاب نشوند و رایزن هاى فرهنگى به دست صاحبان اصلى آنها برسد. مى دانید که رایزنى هاى فرهنگى به ابتکار دولت دوگل و با کمک آندره مالرو به وجود آمد. وقتى مى بینیم فرانسه آن زمان رومن گارى را که نویسنده اى غیرفرانسوى است به آمریکا مى فرستد و کنسول فرهنگى اش مى کند و او هم خداحافظ گرى کوپر را که سندى علیه تفکر آمریکایى است مى نویسد، چرا ما نتوانیم این کار را بکنیم. چرا رایزنى هاى فرهنگى ما نباید توسط آدم هاى فرهنگى اداره شوند. به نظر ما اگر نویسندگان و شاعران ما به عنوان رایزن هاى فرهنگى به خارج بروند، ولو اینکه کار شخصى بکنند، باز هم اتفاق بهترى افتاده است. در عین حال به نظر ما به جاى برخى کارهاى ظاهرى باید به سمت ساحت هاى باطنى رفت، من فکر نمى کنم وظیفه انجمن قلم ایران دادن بیانیه باشد درباره حضور در راهپیمایى 22 بهمن. برعکس فکر مى کنم وظیفه انجمن قلم ایران، فراهم آوردن شرایطى است که در آن نویسندگان بتوانند رمان و شعر انقلاب بنویسند. من فکر مى کنم به جاى اینکه بیانیه بدهیم «انرژى هسته اى حق مسلم ماست» ما باید در مستندسازى مذاکرات هسته اى کار کنیم. بنابراین فکر مى کنم وظایف صنفى ما بسیار روشن است. مثلاً ما امروز با بعضى رایزنى هاى فرهنگى هماهنگ کرده ایم که بعضى نویسندگان ما در برخى سفرها حضور داشته باشند و این فرصت ترجمه آثار آنها را فراهم مى آورد. براى ما مهم است در بعضى سفرهاى رسمى مسئولان کشور برخى از نویسندگان حضور داشته باشند. این فقط به دلیل انعکاس سفر مسئولان نیست، این به دلیل وجود یک نگاه منتقد به سفرها است. دومین هدف ما از این کار، پیدا شدن اعتبار و شأن براى یک نویسنده است که بتواند در برابر مسئولان گردن فراز ابراز و اظهارنظر کند. مسئله دیگر اینکه نهادها و سازمان هاى حمایتى باید تحت کنترل این مجمع صنفى باشند. به جرات مى توان گفت، هیچ یک از مجامع صنفى نویسندگان که در این کشور تشکیل شدند نتوانستند از حقوق صنفى نویسنده دفاع مناسبى داشته باشند. اینها مسائلى است که انجمن قلم قصد دفاع از آنها را دارد تا از این پراکنده کارى هایى که در این مملکت در باب نویسندگان مى شود جلوگیرى شود و یک مسیر روشن و واضح متصور گردد.

در میان این گفته ها اشاره اى به معضل سانسور نشد، قضیه سانسور چه جایگاهى در فعالیت هاى شما دارد؟
در مورد ممیزى انجمن قلم بلاموضع نیست. اما نوع کار ما به لحاظ ریشه اى متفاوت است با مخالفان ممیزى. ما به ممیزى اعتقاد داریم اما از آن طرف قائلیم به اینکه ممیزى دولتى عارى از خطا نیست پس ما با خطاهاى ممیزى مقابله مى کنیم نه با اصل ممیزى. همان قدر که مردم نسبت به آن چیزى که در شکمشان مى ریزند حساس هستند، همان قدر و بل بیشتر نسبت به آنچه در ذهنشان مى ریزند حساسند. همان جور که نهادى پزشکى باید عهده دار ممنوعیت توزیع مواد فاسد غذایى باشد همان جور هم نهادى فرهنگى باید وظیفه اش را انجام دهد. نهاد پزشکى نمى تواند به صرف مضر تشخیص دادن مثلاً پفک به راحتى دستور به حذف آن دهد. همانگونه نهاد ممیزى هم نمى تواند نسبت به سلیقه عام بى اعتنا باشد. به گمان من ممیزى نه در نیت مولف است، نه در اصل اثر، بلکه ممیزى فقط مى تواند روى تبعات حساس باشد. حتى کتابى مغایر با اصول دین مى تواند منتشر شود به شرط آنکه تبعات فاسد نداشته باشد. از اعتقادات ابن ابى العوجا تا اصول بودیسم. به هر صورت در همه دوره ها اعضاى انجمن قلم با اداره کتاب مشکل خطاى سیستمیک داشته اند. من رضا امیرخانى هم در زمان میرسلیم و هم در زمان مسجد جامعى کتابم توقیف شده بود. یکى از وظایف انجمن قلم وارد عمل شدن در چنین مواردى است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...