رمان ایرانی «پاندورا» نوشته لیلا رعیت منتشر شد.

پاندورا لیلا رعیت

به گزارش کتاب نیوز به نقل از هنرآنلاین؛ لیلا رعیت نویسنده این کتاب، به هنرآنلاین گفت: در رمان «پاندورا» تفاوت‌های بین غنی و فقیر، تحصیلات عالیه و بی‌سوادی را مدنظر قرار دادم.

او راوی داستان را دکتری روان‌شناس به نام رامین صبوری معرفی کرد و افزود: او در دل خانواده‌ای فقیر و کم‎سواد در محله‌ای غنی رشد می‌کند و به اوج مدارج علمی و بالاترین سطح داشته‌های مالی می‌رسد، اما یک عمر زندگی در خانواده کم‌بضاعت میان اغنیا در درون او تاثیری بسیار منفی برجای می‌گذارد. رامین نمونه افرادی است که در زندگی خود به تمام اهداف‌شان رسیده‌اند، اما زجر عقده‌های دوران کودکی حتی برای لحظه‌ای رهایشان نمی‌کند. پولدارستیزی و کینه از افراد تحصیل ‌کرده که حالا دیگر خود هم‌ سطح آن‌هاست همواره هم‌چون شعله‌ای سوزاننده در وجودش زبانه‌ می‌کشد.

رعیت «پاندورا» را رمانی عاشقانه بر پایه روان‌شناسی-اجتماعی دانست و ادامه داد: در این رمان در کنار خط اصلی عاشقانه داستان، از ماجراهای متفاوت و عجیب بیمارانی گفته می‌شود که برای درمان به نزد رامین آمده‌اند. در طی داستان، مراجعان مختلفی به او پناه می‌برند و او هم دقیق‌ترین نوع درمان را برای هر یک تجویز می‌کند. اما رامین عاجز از حل مشکل عمیق خود است. گره‌کور زندگی او ریشه‌دار است و باید به درمانی ورای دانش روان‌شناسی چنگ بزند.

رمان «پاندورا» از بیمارستان روانی شروع ‌می‌شود. رامین دکتر یک گروه بیمار افسرده است و قرارست به درمان آن‌ها بپردازد، اما ناگهان میان آن‌ها با مریضی آشنا مواجه ‌می‌شود که تمام وجودش را به ارتعاش می‌اندازد.

در بخش از داستان در صفحه 17 می‌خوانیم: «نگاهی به چهره‌اش انداختم. چشمان وحشت‌زده‌اش را بر میز کوچک روی صندلی دوخته‌ بود. سرش لحظه‌ای آرام نداشت. یک‌ریز می‌لرزید. ارتعاش تمام چهره‌اش را دربرگرفته ‌بود. لبانش هر لحظه چندین بار تکان می‌خورد. گویا کنترل عضلات صورت و گردن از دستش خارج شده ‎بود».

کتاب «پاندورا» در 352 صفحه با قیمت 59 هزار و نهصد تومان توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است. رعیت نگارش رمان «آذرخش» و هم‌چنین ترجمه و تالیف حدود بیست کتاب دیگر در زمینه‌های مثبت‌اندیشی، روان‌شناسی و هنری را در کارنامه کاری خود دارد.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...