رمان "شطرنج با ماشین قیامت" نوشته حبیب احمد‌زاده با ترجمه پال اسپراکمن در ایالات متحده آمریکا منتشر شد.

اسپراکمن چندماه قبل پس از بررسی‌های کارشناسانه هیئت علمی‌ دانشگاه نیوجرسی که خود نیز در آن عضویت دارد، متن ترجمه ‌خود را به ناشر سپرد. این رمان به تازگی منتشر شده و قرار است 30 نوامبر (9 آذر) با قیمت 25 دلار از سوی نشر مزدا عرضه شود.

اسپراکمن استاد کرسی زبان و ادبیات فارسی و عرب دانشگاه "راتگرز" ایالت نیوجرسی است و پیش از این شماری از آثار کلاسیک ادبیات ایران و بعضی از داستان‌های نویسندگان معاصر کشورمان را به انگلیسی برگردانده است.

"شطرنج با ماشین قیامت" (نشر سوره مهر) که از سال 1384 تا امروز در چهار نوبت به چاپ رسیده، سال گذشته نامزد جوایز کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قلم زرین و جایزه کتاب سال انجمن نویسندگان و منتقدان مطبوعات شده بود.

به گزارش مهر، جایزه ادبی شهید حبیب غنی پور، جایزه ادبی اصفهان و کتاب تقدیر شده سال 85 دفاع مقدس از جمله موفقیت‌هایی است که "شطرنج با ماشین قیامت" برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده است.

وقایع این رمان در آبادان و طی سه روز از روزهای محاصره این شهر توسط نیروهای بعثی اتفاق می ‌افتد. قهرمان این رمان دیده‌ بان جوانی است که مأمور به انجام دیده‌ بانی برای عملیاتی می‌ شود که طی آن قرار است یک رادار پیشرفته عراقی موسوم به "سامبلین" را که خساراتی فراوان به نیروهای ایرانی وارد می آورد بیابد یا گمراه کند؛ راداری که آن را "ماشین قیامت ‌ساز" نامیده‌اند.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...