آیت الله ابراهیم امینی، یک روحانی حکومتی بود به این معنا که در طی چهار دهه در حساسترین نهادهای جمهوری اسلامی مثل مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت و امامت جمعه صاحب منصب بود. بعلاوه او بهمعنی دیگری هم حکومتی بود چون در عرصه سیاست کشور حضور فعال داشت و از کلیت نظام دفاع میکرد. البته روحانیون فراوانی در حکومت مسئولیت داشته و دارند، ولی حکومتی بودن وی با دیگران، تفاوتهایی داشت:
تفاوت اول: حضور او در حکومت، تغییری در زندگیش پدید نیاورده بود. خانه اش همان خانه قبل از انقلاب بود و و زندگیش همان زندگی. او در قم از نادر افرادی بود که از امکانات نظام چیزی برای خودش برداشت نکرد، چه اینکه خود را از وجوهات شرعیه هم محروم کرده بود.

تفاوت دوم: او از نادر کسانی بود که از حکومت برای راه انداختن دفتر و موسسه و مدرسه و حوزه و دانشگاه و... استفاده نکرد و با گرفتن بودجه و امکانات دولتی، تشکیلات بهاصطلاح علمی و فرهنگی برای خود و ورثه ایجاد نکرد!
تفاوت سوم: مناصب حکومتی در رفتار او تاثیر منفی نگذاشت و همان روحیه تواضع را تا آخر عمر حفظ کرد. با مردم زندگی میکرد و عوارض قدرت مانند احتجاب و فاصله از مردم، او را از توده مردم جدا نکرد. تا آخرین روزها پس از نمازجماعت در مسجد اعظم کنار محراب می نشست و به حرفهای مردم گوش میکرد.
تفاوت چهارم: به دلیل همبن تفاوتها، بهراحتی میتوانست از حکومت انتقاد کند چون بههیچ کس مدیون نبود. بدون واهمه حق را آنگونه که میشناخت میگفت زیرا چیزی برای از دست دادن نداشت. در خطبههای جمعه او پیوسته رگه های انتقادیِ آرام و معقولی وجود داشت.
تفاوت پنجم: چون با مردم انس داشت و مناصب او را از آنان جدا نکرده بود از درد مردم بهدرستی خبر داشت و آنها را در صحبتهای خود منعکس میکرد؛ سخنانش از جنس واقعیات بود نه از جنس توهمات، زمینی حرف میزد نه آسمانی! یک بار در بحثی با آیت الله یزدی به او گفته بود: شما نانوایی سنگکی نمیایی که بدانی در میان مردم چه خبر است.
تفاوت ششم: هرچند بسیار به نظام علاقمند بود ولی در حکومت هضم نشده و عقلش را تعطیل نکرده بود. لذا میتوانست مستقلا فکر کند و دارای نظر باشد. در موارد متعددی (مثل سیاست خارجی) نظرش با فضای کلی حکومت ناسازگار بود و برای خودش استدلال داشت.
تفاوت هفتم: از اصول و مبانی نظام دفاع میکرد ولی خود را بلندگوی فریادهایِ هر روز دیگران نمیدانست لذا سخنانش در خطبه ها تکرار مواضع صدا و سیما نبود. پس از وقایع سال ۸۸ با اینکه تحت فشار برای واگوکردن تحلیلهای رایج بود به این خواسته تن نداد و بهمرور از این منصب کناره گرفت.
تفاوت هشتم: هر چند به امور سیاسی تعلق خاطر داشت ولی شان اصلیاش را در روحانی بودن حفظ کرده و به آن پایبند بود. اول روحانی بود و بعد حکومتی، و لذا شخصیت مستقل حوزوی خود را برای امور حکومتی قربانی نمیکرد و آلت فعل سیاسیون قرار نمیگرفت. برای او سنگین بود که مثلا موتلفه در مدرسین حوزه تاثیرگزار باشد و علما تابع عوام شوند. همان مصیبتی که در روحانیت تهران اتفاق افتاد و موجب اعتراض و استعفای آیت الله مهدوی کنی - بدلیل دخالت باهنر، نبوی و بادامچیان در امور جامعه روحانیت- شد. ( ر.ک. خاطرات ۷۵ هاشمی ص۳۲۳)
تفاوت نهم: خودش حکومتی بود ولی با حکومتی شدن حوزه بهشدت مخالف بود. در این موضوع تحث تاثیر شخصیت آیت الله گلپایگانی بود و سفارش او را یاد آور میشد که با اشک و بغض فرموده بود: ما تا اینجا حوزه را نگهداشتیم مبادا شما آن را از دست بدهید!
تفاوت دهم: خود را در حصار روحانیونِ نظام قرار نداده و ارتباط خود را در حوزه با گرایشات مختلف حفظ کرده بود و با آنها مراوده داشت. و در اثر این ارتباطات، دچار تنگ نظری اهل قدرت نبود، چه اینکه این عالم انقلابی اصیل در میان گروههای مختلف از حرمت برخوردار بود.
تفاوت یازدهم: شاگردی اش در نزد علامه طباطبایی و ارتباط نزدیک و متمادی با وی، حکومتی بودنش را اخلاقی ساخته بود و برون گرایی، درون گرایی را از او نگرفته بود. او به حکومت از منظر اخلاق و تربیت مینگریست و نگاهش با دید متعارف علما که نگاه سیاسی یا فقهی به امور اجتماعی دارند، متفاوت بود. تالیفاتش نیز گویای این تمایز است.
تفاوت دوازدهم: در حکومت بودن او را ثناخوان و گزافه گو نساخته بود. ذره ای تملق از کسی نمیگفت و در تعریف و تمجید از اصحاب دولت و مکنت به حداقل اکتفا میکرد. تعریفهای او از بزرگانی مانند امام خمینی هم کاملا سنجیده و حساب شده بود و هرگز از اعتقادش فراتر نمیرفت.
تفاوت سیزدهم: در برابر انحرافاتی که مشاهده میکرد اگر میتوانست اعتراض میکرد و اگر نمیتوانست با آن همراهی نمیکرد و لذا در قصه «یا علی گفتن در هنگام تولد» تنها آیت اللهِ حکومت بود که اعتراض کرد و در سالهای ترویج کذایی از جمکران حاضر به حضور و همراهی نگردید.
تفاوت چهاردهم: مشروعیت نظام او را به اقدامات خلاف احتیاط و مسامحه در ضوابط شرعی سوق نمیداد و با اینکه در امور شخصیِ خود اهلِ وسواس نبود ولی در مسائل حکومت، بجای پناه بردن به توجیه و استفاده از مجوزهای ظاهری، اهل دقت بود و جانب احتیاط را رعایت میکرد. لذا وقتی که تولیت حرم حضرت معصومه(س) از وی برای امامت مسجد اعظم دعوت کرد، به آن اکتفا نکرد و از بیت آیت الله بروجردی که متولی شرعی بوده و به حاشیه رانده شده بودند، استیذان نمود و سپس تصدی جماعت نمود. او بر خلاف مشی بسیاری از حکومتیان، اعتناء خاصی به حفظ حرمت علمای بزرگ داشت.
آیت الله امینی با این امتیازات و افتخارات ما را ترک کرد و اینک علاقمندان به نظام اسلامی و به روحانیت، چنین نمونه های عالی را در کجا بیابند؟
فقدانِ این عالم بزرگ، بیش از آنکه برای حوزهای علمیه خسارت باشد برای نظام اسلامی زیان بار بود زیرا او در شمار سرمایه های منحصر بهفرد نظام بود که حضورش در حکومت بر وزن و اعتبار آن میافزود.
ای کاش خلا چنین عالمانی بزودی جبران گردد.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............