انتشارات شهید کاظمی کتاب «الی الحبیب» شامل خاطراتی از شهید مدافع حرم علی‌رضا بابایی را منتشر کرد.

به گزارش مهر، کتاب «الی الحبیب» مجموعه‌ای خاطرات خانواده و همکاران شهید بابایی است که به قلم علی آسترکی گردآوری و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

شهید علیرضا بابایی متولد ۱۳۵۱ و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تحول، نویسنده و پژوهشگر، مدرس و کارمند دانشگاه اراک بود که پس از تلاشهای بسیار، در راه دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت در ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در فلوجه عراق در اثر گرفتار شدن در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شهید علیرضا بابایی در روز تولد حضرت ابوالفضل (ع) در سوریه دست راست و دو چشمش را از دست داد و به شهادت رسید.

او اولین شهید بسیجی ایران بود که بدون غسل و کفن با پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در حرم مقدس امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، حضرت علی (ع)، حضرت جواد (ع)، حضرت امام موسی کاظم (ع)، و حرم حضرت امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) طواف داده شد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

بسیار با محبت بود. در همان یک یا دو دیدار اولی که با ایشان داشتم، به نظر می‌رسید که سال‌هاست مرا می‌شناسد. به حدی گرم و گیرا سلام و علیک کرد که تا آن زمان کسی را این‌قدر صمیمی ندیده بودم.

بارزترین ویژگی اخلاقی او برای قرآن‌آموزان مؤسسه، محبت و مهربانی بی‌منت بود. به حدی صمیمی و طبیعی مهر می‌ورزید که تصور می‌کردم در بین این‌همه قرآن‌آموز، تنها مرا دوست دارد و تنها کسی هستم که می‌خواهد، جرعه‌نوش محبتش باشد. غافل از این‌که همه دوستان، همین احساس را داشتند. هر چه میزان محفوظات ما از کلام الهی بیشتر می‌شد، احترام آقای بابایی نیز افزایش می‌یافت. اواسط دوره بود که تا مرا می‌دید به سر و صورتم دست می‌کشید و به صورت و چشم‌های خودش می‌مالید و صلوات می‌فرستاد. او نه تنها برای قرآن احترام زائدالوصفی قائل بود، بلکه هر کسی را هم که رنگ و بویی از آیات قرآن داشت، به صورت ویژه احترام می‌کرد.

کتاب «الی الحبیب»  درقطع  رقعی و ۲۲۹ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...