کتاب «تب بشکه» نوشته دیوید سداریس با ترجمه علی مجتهدزاده، «من و مرشدم» نوشته پل زیندل با ترجمه شهلا طهماسبی و «آدم‌های عادی پرواز نمی‌کنند» نوشته پاول وژینف با ترجمه حضرت وهریز منتشر شد.

به گزارش ایسنا، کتاب «تب بشکه»، مجموعه داستان کوتاه نوشته دیوید سداریس با ترجمه علی مجتهدزاده در ۱۹۲ صفحه با شمارگان هزار نسخه توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است. 

در روی جلد، این کتاب به‌عنوان «کتاب برگزیده سال به‌انتخاب ویلج وویس» معرفی شده است. 

نوشته پشت‌ جلد کتاب: «طنزی جسور و بی‌پروا که به مارک تواین و ناتانانیل وست پهلو می‌زند... در جهان دیوید سداریس هیچ‌کس از نیش طنزش در امان نیست و او سر به هیچ تیغی فرود نمی‌آورد.» نیویورک تایمز

«این داستان‌های شگفت‌آور، زنده و نفس‌گیر، آن‌قدر سریع جلو چشم‌تان شکل می‌گیرد که فرصت توضیح یا مرور دوباره آن‌ها را پیدا نمی‌کنید. سال‌ها بود که این همه بلندبلند نخندیده بودم.» فرانسین پروز، واشنگتن‌پست

«سداریس تلخ‌ترین قصه‌ها را با تیغ دودم طنز خود شکافته و به ترکیبی بی‌نظیر در روایت و شیوه بیان رسیده است... انگار سلینجر و جان واترز با همکاری یکدیگر این قصه‌ها را نوشته‌اند.» پابلیشرز ویکلی

همچنین «من و مرشدم»، داستان کوتاه و نوجوان، نوشته پل زیندل با ترجمه شهلا طهماسبی در ۱۷۶ صفحه، با شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان توسط نشر یادشده منتشر است. 

در روی جلد، این کتاب به‌عنوان «برگزیده کتاب سال نوجوانان از سوی نیویورک‌تایمز و انجمن کتابخانه‌های آمریکایی برای کودکان و نوجوانان» و نویسنده آن نیز به‌عنوان برنده «جایزه پولیتزر و جایزه مارگرت ادوارد» معرفی شده است. 

نوشته پشت‌جلد کتاب:

اگر تا موقع تمام کردن این کتاب، فاتحه‌تان خوانده نشده باشد، آن‌وقت خواهید فهمید که من چه‌طور از دوران نوجوانی جان سالم به در بردم و راز این مسئله بر شما آشکار خواهد شد. به نظر رئیس بهداری این کتاب ضرری برای سلامتی شما ندارد، اما شاید دلیل این حرف، آن باشد که طرف هنوز کتاب را نخوانده است...

زندگی واقعی چنان در این داستان بیان می‌شود که مشکل می‌توان باور کرد همه آن واقعیت دارد و داستان تخیلی نیست. 

این روایت با آهنگ سریع و حوادث پرشور خود، طرفداران دوآتشه پل زیندل و خوانندگان دیگر را به یک‌اندازه مجذوب می‌کند. 

پل زیندل از مشهورترین و موفق‌ترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم است که برای این کتاب و سایر آثارش جوایز مختلفی را از آن خود کرد. 

                                                           

دیگر کتاب تازه منتشرشده در نشر کتاب پارسه، «آدم‌های عادی پرواز نمی‌کنند» داستانی است ترجمه‌شده از روسی، نوشته پاول وژینف با ترجمه حضرت وهریز که در ۱۴۴ صفحه، با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۹ هزار تومان به چاپ رسیده است. 

بخشی از یادداشت مترجم که در پشت‌ جلد کتاب آمده است: آنتوان بیوه‌مردی است در آغاز چهل‌سالگی. آهنگسازی مطرح، منزوی، منطقی و محکم. و داروتیا دختری است متفاوت از دیگران. کودکی دشواری را با ناپدری پشت‌سر گذاشته و پزشکان می‌گویند که او مانند دیگران نیست. بیمار است. دیوانه است. و از نشانه‌های دیوانگی‌اش این است که می‌تواند فکرهای دیگران را بخواند. 

آنتوان و داروتیا شبی به‌طور اتفاقی با هم آشنا می‌شوند. در یک‌سو، دختری با توانایی‌هایی حیرت‌انگیز و در سوی دیگر، مردی منطقی و سرد و گرم روزگار چشیده که به‌سادگی به هیجان نمی‌آید...

داستان در دوره اوج اقتدار حزب کمونیست بلغارستان نوشته و منتشر شده است. 

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...