شخصیتهای رمان هریک روحیه و عملکرد گروه اجتماعی معینی را مجسم میکنند... یوسف، خان روشنفکر و متکی به ارزشهای بومی، حاضر نیست با فروش آذوقه به بیگانگان بر وسعت قحطی بیفزاید... زری زنی ایلیاتی را که برایش از مراسم سووشون (سوگ سیاوش) گفته بود به یاد میآورد. گویی یوسف، سیاوشی است تنها در محاصره انبوه دشمنان.
سووشون . 1348 . نوشتهی سیمین دانشور آغازگر فصلی تازه در تاریخ داستاننویسی ایران به شمار میآید. دانشور در این داستان پرحرکت و ماجرا، با نثری شاعرانه، دقیق و محکم، تصویری درونی و هنرمندانه از تحولات منطقه فارس در سالهای جنگ دوم جهانی به دست میدهد. شخصیتهای رمان با قدرت مشاهده درخشانی ترسیم شدهاند؛ آنقدر مشخص که هریک روحیه و عملکرد گروه اجتماعی معینی را مجسم میکنند. البته هیچیک از آنان در حد تیپ نمیماند، همهشان فردیتی خاص دارند و به آسانی از یکدیگر تمیز داده میشوند. فکر اصلی رمان، پرداختن به انسان مبارز است. به همین دلیل، در سراسر داستان شاهد درگیری یوسف –قهرمان رمان- با آدمهای خودفروختهایم. ستیز پرتلاش خانواده او با ریزهکاریهای روانی و عاطفی، بر زمینهای از زندگی مردم یک منطقه در یک دوره خاص تاریخی، گسترده میشود. هرچند یوسف در کشاکش بین واقعیت موجود و آرمانْ به شهادت میرسد، اما عامل بیداری دیگران و به خصوص همسرش زری میشود.
داستان از نگاه زری روایت میشود و شیوه گسترش طرح آن کلاً تابع مسأله نظرگاهی است که نویسنده برای روایت داستان برگزیده است. زری، ملموسترین قهرمان رمان، در همه درگیریها حضور دارد و وقایع را به ترتیب توالی زمان واقعی نقل میکند. ماجراها با ساخت و پرداختی دقیق و هماهنگ پیش میروند. وقایع فرعی با مهارت چشمگیری به طرح اصلی میپیوندند، جزئی از آن میشوند و درخدمت پیشبرد آن قرار میگیرند تا تصویری کامل و انباشته از سایه روشنهایی به دست دهند که جلو ساده شدن واقعیت را میگیرند.
فصول رمان، به تناوب، در نقاط مختلف جامعه و خانه میگذرند. زری همهچیز را میبیند و میشنود، تأثیر مییابد و شخصیتش دگرگون میشود. به گفته منتقدی، دانشور «رشته صحنههای شلوغ را به کوچکترین بارقه و نجواهای آهسته و پچپچهای فروخورده متصل میکند، آن هم با بیانی، هم وصفی و هم حسی». منتقدی دیگر مینویسد: «این اثر... تقابل ذهن زری است با بیرون. تقابل قلمرو محدود به گذشته و تعلقات شخصی محدود به حصار خانه که اندک اندک به حصارهای خانه و محدوده متعلقات زری نفوذ میکند.» تجاوز به حریم خانه زری؛ از به عاریت گرفته شدن گوشوارههای او و اسب پسرش شروع میشود و به کشته شدن یوسف میانجامد.
در حین گذر جسمی روحی زری از جامعه به خانه و به عکس، تکگوییهای شخصیتهای دیگر رمان گنجانده شده است. آوردن تکگوییهای دیگران از ضعفهای داستانگویی به شیوه اول شخص مفرد است. زیرا در این شیوهى نقل داستان، راوی فقط میتواند از احساسات درونی خود بگوید و در جریان خصوصیات درونی دیگر شخصیتها قرار نمیگیرد. محدودیت دانشور در رعایت زاویه دید اول شخص –برای حفظ پیوستگی ساختمان رمان- او را وا میدارد تا برای گسترش میدان دید رمان و در برگرفتن صحنههای جامع از زندگی اجتماعی، از تکگوییهای شخصیتهای دیگر استفاده کند و حوادثی را که به سیر رمان وابستهاند و زری در آنها حضور ندارد، به رمان داخل کند. منتقدی این کار را عامل آشفته شدن بستر رمان و فرعی شدن واقعه و دور شدن خواننده از متن اصلی رمان میداند و میگوید: «اگر رمان به شیوه سوم شخص بیان میشد، وجود تکگوییها طبیعی بود.»
هرچند تکگوییها توجه خواننده را از مسیر داستان اصلی به داستان فرعی منحرف میکنند، اما برای پیشبرد درونمایه داستان لازماند. مثلاً تکگویی عمهخانم برای آشنایی با زمینههای شکلگیری شخصیت یوسف مؤثر است هرچند جدا از ماجراهای رمان نیز؛ داستانی خواندنی، از تزلزل روحی زاهدی است که شیفته رقاصهای هندی میشود. تکگویی افسر زخمی از چگونگی برخورد نیروهای ارتشی با عشایر، روشنگر بخشی از وقایع تاریخی رویدادهای رمان است. اما تکگویی مکماهون، نشاندهنده علاقه دانشور به لحن افسانههای کودکان است و پیشرفت دقیق داستان را مخدوش میکند.
در نخستین فصل رمان، زری را همراه یوسف در مجلس عقدکنان دختر حاکم میبینیم. در حین توصیف ماهرانه عروسی، فضای اجتماعی سالهای 1320 ساخته میشود؛ سالهایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده و جنگ ناخواسته با خود قحطی و بیماری آورده است. حاکم ایرانی منطقه، دستنشاندهى اشغالگران است و خانها وتاجران با فروش آذوقهى مردم به ارتش بیگانه، قحطی ایجاد کردهاند.
یوسف، خان روشنفکر و متکی به ارزشهای بومی، حاضر نیست با فروش آذوقه به بیگانگان بر وسعت قحطی بیفزاید. یوسف، چون تمثیل آگاهی ملی «... من بیست و نهم مرداد یوسف را کشتم، در حالی که مقصودم 28 مرداد سقوط مصدق بود.» میخواهد در سرزمینی که «پهلوانهایش اخته شدهاند و حتی امکان مبارزه هم باقی نمانده است» قهرمان شود. برخورد تحقیرآمیز او با مراسم عروسی (که خشم انگلیسیها را برمیانگیزد)، در معرفی منشهای او اهمیت اساسی دارد. اما زری، مسالمتجویانه، میکوشد او را آرام کند. او زنی است که در وضعیتی آشوبزده در فکر آرام نگهداشتن محیط خانه خویش است. همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله، هریک به نوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند.
در سه فصل آغازین، با ایجاز ماهرانه، صحنه کلی داستان چیده میشود و شخصیتهای اصلی معرفی میشوند: عزتالدوله پیرزن اشرافی و دسیسهگر، که همچون ابوالقاسم خان برادر یوسف مزدور حاکم و بیگانگان است؛ سرجنت زینگر، مأمور فروش چرخ خیاطی و جاسوس انگلیسیها؛ مک ماهون، خبرنگار ایرلندی که چون یوسف در آرزوی استقلال میهن خود میسوزد و شعر درخت استقلال را میخواند، اما جشن ارتش انگلیس را هم صحنه گردانی میکند؛ و بسیاری از شخصیتهای فرعی رمان که به شیوهای طبیعی در سیر وقایع داستان قرار میگیرند.
در فصل چهارم، با ورود دو خان قشقایی، ملک رستم و ملک سهراب، به خانه یوسف، داستان حرکت خود را به سوی نقطه اوج آغاز میکند. خانها که توسط اشغالگران اغوا شدهاند، برای خرید آذوقه نزد یوسف آمدهاند تا با فروش آن به انگلیسیها اسلحه بخرند و با ارتش ایران بجنگند. اما یوسف قبول نمیکند.
در فصل بعد، وقتی یوسف به ده رفته، از خانه حاکم میآیند تا اسب خسرو پسر یوسف را برای دختر حاکم ببرند: نخستین جلوههای حضور واقعیت نابهنجار اجتماعی در خانه زری، او با وجود مقاومت اولیه، به اصرار ابوالقاسم خان، سکوت میکند. عمه خانم، خواهر یوسف، و زری برای پس گرفتن اسب از عزتالدوله کمک میطلبند.
وقتی، در فصل دهم، همراه زری از خانه به درون اجتماع میرویم، شهر را درگیر تیفوس، ناامنی و فحشا مییابیم. گشتی در دیوانه خانه و زندان میزنیم و با فجایعی که زندگی مردم را سیاه کرده است آشنا میشویم. زری، چشم هشیار و نگران روزگار، نکبتها را میبیند و آشفته خاطر میسازد. او در آغاز میکوشید خانواده خود را از بلایا دور بدارد، اما واقعیت تیره و تار به درون خانه او نیز رخنه میکند و آن را درهم میریزد.
در فصل بعد، به خانه بازمیگردیم. یوسف، زری را به دلیل ضعف در مقابل ایادی حاکم سرزنش میکند. ابوالقاسم خان وکیل مجلس میشود. آقای فتوحی معلم خسرو چهره جدیدی است که وارد رمان میشود تا یکی دیگر از نیروهای سهیم در وقایع اجتماعی آن دوره، یعنی حزبیها را تجسم بخشد. گرایش خسرو به تعلیمات فتوحی، یکی دیگر از عواملی است که امنیت خانواده زری را تهدید میکند. اما یوسف، او را به مقابله جسورانهتر با واقعیتها فرامیخواند.
زری، اسیر تردیدی جانکاه، میخواهد خود را از تعلقات شخصی و حصار خانه برهاند. چنین است که آبستنی او معنایی کنایی مییابد: او آبستن تغییر و دگرگونی است. زمینهچینی مناسب این تحول با زنده کردن یاد مقاومتهای زری در مقابل خواست مدرسان انگلیسی مدرسه، در دوران تحصیل، شکل میگیرد.
در فصلهای 14 و 15 جزئیات مهمانی در خانه عزتالدوله با نظمی زیبا و زنانه توصیف میشود. وقتی زری در مقابل خواسته عزتالدوله ایستادگی میکند، نخستین نشانههای تغییر را در او میبینیم. در همین خانه است که بار دیگر با ملک رستم و ملک سهراب مواجه میشویم. ماجرای یاری طلبیدن آنان از یوسف، برای زری گرهگشایی میشود: آنان با اسلحههای انگلیسی بلوایی به راه انداختهاند و زمینه را برای اقدامهای بیگانگان آماده کردهاند.
در فصل بعد، یوسف با افسری زخمی به خانه بازمیگردد و از شیوع تیفوس در روستاها میگوید. وحشت از به خطر افتادن یوسف، زری را فراگرفته است. زری در خوابهای آشفتهاش، او را سیاوشی دیگر میبیند؛ داستان بُعدی اساطیری مییابد.
عاقبت روزی جسد یوسف را میآورند: اشغالگران این نقطه مقاومت را از پای درآوردهاند. مرگ یوسف وجود زری را از تردیدها میپیراید و دید او را نسبت به زندگی عوض میکند. «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم. اما حالا با کینه بزرگ میکنم.» وقتی دکتر عبداللهخان، پیرمرد آگاه، طی گفتگویی به زری میگوید: «بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد»، تحول او کامل میشود. «نه یک ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن شد. دیگر میدانست که از هیچکس و هیچچیز در این دنیا نخواهد ترسید.» سفر درونی زری، ضمن برخوردهای او با جامعه، به آگاهی میانجامد. او که میکوشید در حاشیه رنجهای مردم بماند، به میان ماجراها کشانده میشود.
آنگاه در حالتی بیدار خواب، گذشته و حال از پیش چشم زری میگذرند. رؤیا، کابوس و خاطره درهم میپیچند و شعری زیبا پدید میآورند: یاد روز آشنایی با یوسف در فضایی افسانهای، خاطرهانگیز و انباشته از شور زندگی است.
بوی عشق و طبیعت زیبای فارس، رمان سیمین دانشور را عطرآگین میکند. زری زنی ایلیاتی را که برایش از مراسم سووشون (سوگ سیاوش) گفته بود به یاد میآورد. گویی یوسف، سیاوشی است تنها در محاصره انبوه دشمنان. آخرین فصل رمان، توصیفی قوی از تشییع جنازه یوسف و یکی از مؤثرترین وصفهای حرکت مردم در ادبیات معاصر ایران است. تشییع جنازه به تظاهرات ضداستعماری مردم و درگیری آنان با نیروهای امنیتی مبدل میشود. جنازه یوسف را شبانه به خاک میسپارند و مک ماهون در تسلیتی امیدبخش به زری مینویسد: «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرَت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
سووشون را رمانی رمزی سیاسی دانستهاند که از دو لایه تشکیل شده است. «در لایه ظاهری، حوادث رفته بر زری و خانواده اوست در محدوده نیمه اول سال 1322... زری میخواهد در درون کشور ایران کشور خاص خود را از آشوب و مرض و قحطی و مرگ حفظ کند [اما] سرانجام جنگ و دیگر بلاهای آن سالها به خانه او راه مییابند. از همین شرح کوتاه میتوان لایه درونی یا رمزی سووشون را دید، مثلاً مابهازای خانه همه ایران است و مابهازای زری، زن به طور کلی... و یوسف نماینده یک قشر روشنفکر این مملکت است... و خلاصه آنکه آنچه بر این خانه و خانواده میرود بر همه کشور ما رفته است.»
حسن میرعابدینی. صدسال داستاننویسی ایران. نشر چشمه
................ تجربهی زندگی دوباره ...............