پرویز ثابتی رئیس وقت ساواک شاهنشاهی به صورت تلویحی آل‌احمد را به کشته شدن توسط ساواک تهدید کرده بود تا او به سمبل مبارزه برای آزادی در حکومت پهلوی تبدیل نشود.

به گزارش مهر، انتشارات موسسه اطلاعات به تازگی کتابی با عنوان «دو برادر» شامل خاطرات محمد حسین دانایی خواهرزاده جلال و شمس آل‌احمد از این دو نویسنده و فعال فرهنگی را روانه بازار کتاب کرده است که حاوی اطلاعات دست اولی درباره زندگی و شخصیت جلال آل احمد است.

این کتاب در قالب گفتگوی محمدرضا کائینی با دانایی تدوین شده است که نخست به قصد انتشار در روزنامه‌ها انجام شد اما به دلیل وسعت اطلاعات دانایی و با موافقت وی، تبدیل به شش ماه گفتگوی هفتگی میان این دو و در نهایت انتشار کتاب «دو برادر» شده است.

دانایی صبح امروز یکشنبه 4 اسفند ماه در گفتگو با برنامه رادیویی پیک بامدادی درباره علت تالیف این کتاب اظهار داشت: در طول سال‌های گذشته بارها شاهد بودم که توهمات و شایعات زیادی در مورد زندگی جلال مطرح می‌شود و چهره حقیقی آنها را مخدوش می‌کند. به همین خاطر تلاش کردم تا اطلاعاتی دست اول از روحیات و سبک زندگی جلال را که خود شاهد بودم در قالب خاطراتم در این کتاب گردآوری کنم.

دانایی افزود: در این کتاب نخست به سابقه تاریخی خانواده آل احمد پرداخته شده و پس از آن دوران جوانی جلال را مورد توجه قرار داده‌ام و ماجرای فعالیت‌های سیاسی او در این سال‌ها را روایت کرده‌ام. بعد از آن در فصل مفصلی به رابطه و زندگی مشترک جلال با سیمین دانشور اشاره کرده‌ام و در کنار آن به موضوع روابط جلال با چهره‌های فرهنگی هم عصر خودش همچون احمد شاملو، صمد بهرنگی، غلامحسن ساعدی و ماجرای تشکیل کانون نویسندگان ایران پرداخته‌ام.

خواهرزاده جلال آل احمد در ادامه این گفتگو به نقل خاطره‌ای از آل احمد نیز پرداخت و گفت: پرویز ثابتی رئیس ساواک یکی از کسانی بود که جلال را به محل کار خودش احضار کرده و با تهدید از او می‌خواهد که دست از فعالیت‌های آزادی خواهانه‌اش بکشد. جلال می‌گفت در آن دیدار ثابتی به وی گفته است که فکر نکن ما آنقدر ناشی هستیم که تو را بکشیم و اجازه بدهیم شهید راه آزادی شوی و از قبرت امامزاده ساخته شود. روزی که در خیابان راه می‌روی یک کامیون ترمز بریده زیرت می‌گیرد و لهت می‌کند. بعد با عزت و احترام در شاه عبدالعظیم دفنت می‌کنیم و نخست وزیر هم هر هفته یک دسته گل تقدیم مزارت می‌کند.

دانایی همچنین با اشاره به دیدار جلال و شمس آل احمد با امام خمینی(ره) به واسطه پدرش اشاره کرد و گفت: پدرم می‌گفت که بعد از آن دیدار که برای ناهار با جلال و شمس بیرون رفته بودند جلال به وضوح خوشحال بود و امیدوارانه می گفت که با این فرد (حضرت امام«ره») می‌شود تحلیل تازه‌ای از روحانیت داشت.

وی افزود: بارزترین ویژگی جلال خلوص او بود. به هیج عنوان اهل ریا کاری و محافظه‌کاری نبود. خودش را برتر از کسی نمی‌دانست و بی‌رحمانه خودش را نقد می‌کرد، او بارها خودش را شکست تا فردایش از خود جلال بهتری بسازد. راحت طلبی را عار می‌دانست و هر کتاب و یا مقاله‌اش را چندین بار می‌نوشت. بارها شاهد بودم که می‌گفت رفاه زیاد آدم را خنگ می‌کند.

دانایی همچنین با نقل خاطره‌ای از خود گفت: وقتی به سن تحصیل در دانشگاه رسیدم به دلیل علاقه‌ام به رشته کشاورزی در صدد برآمدم که برای تحصیل به کشور آلمان سفر کنم. با دایی‌ام که جلال باشد این موضوع را مطرح کردم. به من گفت این کارها بچه بازی نیست برو اول زبان آلمانی یاد بگیر. مدتی را به آموزش زبان آلمانی گذراندم و بعد دوباره به او مراجعه کردم و گفتم زبان را آموختم اما پولی برای تحصیل ندارم. جلال گفت من پس انداز یک سال خودم و سیمین را به تو می‌دهم به شرط اینکه بعد از تحصیل به ایران بازگردی و دست بقیه را هم بگیری. من اعتراض کردم که نمی‌خواهم چنین کاری بکنم و جلال نیز به شدت از دست من ناراحت شد و اگر سیمین خانم نبود کتک مفصلی هم به من زده بود.

یادآوری می شود کتاب «دو برادر» را انتشارات اطلاعات در 912 صفحه و قیمت 35 هزار تومان منتشر کرده است.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...