زیستن در مرز زندگی، مرگ و معنا | شرق


کتاب «پیشانی‌نوشت‌ها» اثر علیرضا جوانمرد، تجربه‌ای قابل ‌تأمل در ادبیات معاصر ایران است که در آن خواننده در نقطه‌ تلاقی وجود و نیستی، اختیار و تقدیر، واقعیت و خیال قرار می‌گیرد. هجده داستان این مجموعه، همچون قطعات پازل فلسفی-ادبی، بازنمایی لحظات پیچیده‌ زیست انسانی هستند؛ لحظاتی که در آن اضطراب، فقدان و پوچی، زمینه بازاندیشی و خلق معنا را فراهم می‌آورد.

پیشانی نوشت ها

جهان داستانی جوانمرد، نزدیک به فضای «ملکوتِ» بهرام صادقی است؛ فضایی محدود و بسته که شخصیت‌ها در آن با محدودیت‌ها، تضادهای روانی و قدرت تقدیر روبه‌رو هستند. روایت در عین بسامد روایت‌های کابوس‌وار، خواننده را به تحلیل فعال و تأمل فلسفی دعوت می‌کند و تجربه‌ای وجودی و روان‌شناسانه از زندگی ارائه می‌دهد. داستان‌ها اگرچه به لحاظ نثر روزنامه‌ای است، اما عمیق و تفکربرانگیز، فلسفی و روان‌شناسانه است. خصوصا که با چاشنی طنز همراه می‌شود. تصاویر کابوس‌وار، پیشانی‌نوشت‌ها، دست‌نوشته‌ها و معجزه‌ها، ابزارهایی برای بازنمایی محدودیت‌ها، جبر و جست‌وجوی معنا هستند. استفاده از نثری ساده و به دور از حشو و زوائد و آرایه‌های ادبی که پرطمطراق است، ساختار غیرخطی و ترکیب فرم‌های مختلف (روایت علمی، خبری، مونولوگ حقوقی و دیالوگ) از دیگر ویژگی‌های این مجموعه است.

مضمون اغلب داستان‌های مجموعه، تجربه‌ زیستن در آستانه‌ مرگ و مواجهه با پوچی وجودی است. داستان‌هایی همچون «ما شب‌ها با هم می‌خوابیم» و «مرثیه»، خواب و مرگ را به‌عنوان نماد تجربه‌ فلسفی انسان ارائه می‌دهند؛ بازنمایی اضطراب وجودی و مسئولیت فرد در مقابل نیستی. این نگاه با تجربه‌های اگزیستانسیالیستی فیلسوفانی همچون کیرکگور، کامو و سارتر همسویی دارد؛ انسانی که در مواجهه با محدودیت و پوچی تلاش می‌کند آزادی و معنا را بازآفرینی کند. همچنین، تضاد میان اختیار و تقدیر در جهان داستانی جوانمرد، بازتابی از نظریات فلسفی معاصر درباره اخلاق، مسئولیت فردی و جبر است. مجموعه، به شیوه‌ای دقیق، نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در مواجهه با مرگ و فقدان، معنای زندگی را بازآفرینی می‌کنند و چگونه پوچی می‌تواند زمینه‌ای برای رشد و خودشناسی فراهم آورد.

شخصیت‌ها؛ کمان تحول و چندوجهی بودن
شخصیت‌های جوانمرد چندوجهی، پیچیده و روان‌شناسانه طراحی شده‌اند. قهرمان‌ها با نقص‌های انسانی، انگیزه‌های متناقض و تضادهای درونی، امکان همذات‌پنداری و تحلیل علمی-فلسفی را فراهم می‌آورند. آنتاگونیست‌ها نیز چندلایه و توجیه‌پذیرند و با تقابل با قهرمان، کشمکش‌های روانی و فلسفی ایجاد می‌کنند. این ویژگی‌ها تحلیل قوس شخصیتی و تعامل شخصیت‌ها با محدودیت‌ها و تقدیر را ممکن می‌سازند و خواننده را در بازاندیشی به تجربه انسانی شریک می‌کنند. شخصیت‌ها، مانند قطعات یک پازل، در تعامل با هم، معنا می‌یابند و هر مواجهه آنها، سطحی تازه از تجربه انسانی، اخلاق و انتخاب را نمایان می‌سازد و واکنش‌های روانی شخصیت‌ها را فراهم می‌کند.

‌ زمینه و فضا؛ محیطی نمادین و فلسفی
فضای داستان‌ها صرفا مکان جغرافیایی نیست، بلکه محیط روانی و فلسفی شخصیت‌ها را شکل می‌دهد. مه، تاریکی، مرداب و سکوت، فضایی کابوس‌وار و ملکوتی ایجاد می‌کند که تجربه‌های فلسفی و نمادین را برجسته می‌سازد. همانند جهان محدود صادقی، جهان جوانمرد بسته اما با امکان‌های بی‌نهایت معنایی است. فضا و اتمسفر، ابزار مهمی برای بازنمایی مرگ، اضطراب، جبر و امید است.

روایت و نقطه‌نظر؛ چندلایه و فلسفی
جوانمرد از دیدگاه سوم‌ شخص محدود و روایت چندصدایی بهره می‌گیرد تا ذهن شخصیت‌ها و تجربه‌هایشان را بازنمایی کند. این شیوه، خواننده را در مرکز تجربه انسانی، اضطراب و تضادهای روانی قرار می‌دهد و امکان تحلیل فلسفی و روان‌شناسانه کشمکش‌ها را فراهم می‌آورد. روایت‌های پازل‌گونه و هزارتو، همانند آثار بورخس، امکان تعامل فعال خواننده با اثر و بازآفرینی معنا را تقویت می‌کنند. هر داستان، قطعه‌ای از یک جهان بزرگ‌تر است و تجربه‌ای علمی و فلسفی از روایت ارائه می‌دهد که فراتر از خطی‌بودن زمان و مکان است. این شیوه، امکان بازخوانی چندباره اثر و کشف لایه‌های تازه معنا را فراهم می‌آورد و نشان‌دهنده‌‌‌ نگاه فلسفی و اگزیستانسیالیستی به تجربه‌ انسانی است.

‌ ساختار و پیرنگ؛ نظم پازل‌گونه و هزارتو
پیرنگ اغلب داستان‌ها چندلایه‌اند و هزارتو. هر داستان با نقطه‌ بحرانی آغاز می‌شود، بحران‌ها توسعه می‌یابند، نقطه اوج فلسفی شکل می‌گیرد و پایان‌ها غالبا باز و تأمل‌برانگیزند. این ساختار، تحلیل تعامل میان تم، شخصیت، کشمکش و معنا را ممکن می‌کند. خواننده در مواجهه با این ساختار، به کاوش در زمان، مرگ، جبر و اختیار دعوت می‌شود و تجربه‌ای علمی و فلسفی از روایت و ساختار ادبی دریافت می‌کند. ساختار هزارتو یادآور جهان‌بینی بورخس است و با فلسفه زمان و بی‌زمانی او هم‌راستا است؛ جایی که هر قطعه کوچک داستان، بازتابی از کل جهان و تجربه انسانی است.

‌ کشمکش؛ موتور تجربه انسانی
کشمکش‌ها نیرو محرکه داستان‌ها هستند و در تحلیل علمی، کشمکش‌های درونی، روانی و اجتماعی شخصیت‌ها اهمیت دارند. مواجهه‌ شخصیت‌ها با مرگ، فقدان، محدودیت و اضطراب، تجربه‌ای اگزیستانسیالیستی ایجاد می‌کند و بازاندیشی به محدودیت‌ها و آزادی‌های فرد را تقویت می‌کنند. کشمکش‌ها، نه‌تنها موتور پیرنگ، بلکه ابزار تحلیل فلسفی و روان‌شناسانه زندگی انسان‌ها هستند و نشان می‌دهند چگونه تجربه‌های فردی و جمعی بر شکل‌گیری شخصیت و مسیر زندگی اثر می‌گذارند.

‌ پایان‌بندی؛ بازتاب فلسفه زیستن
پایان داستان‌ها غالبا باز و تأمل‌برانگیز هستند و خواننده را به بازاندیشی درباره‌ مرگ، اختیار، محدودیت و معنا دعوت می‌کنند. همچنین تجربیات انسانی و فلسفی را بازتاب می‌دهند تا ذهن خواننده را درگیر پرسش‌های اخلاقی و هستی‌شناختی ‌کنند و اثر را در سطحی فراتر از روایت صرف قرار دهند.

1) معرفی کتاب کامل‌التعبیر در تعبیر رؤیا؛ آغاز با رمز و راز خواب و پیش‌نگری، نشان‌دهنده تلاش انسان برای درک جهان نامرئی. 2) پایان معجزه‌آسا؛ مواجهه‌ انسان با تقدیر و غیرمنتظره‌ها، تلاقی جبر و اختیار. 3) یادش رفته بود خداحافظی کند؛ اضطراب و فقدان روابط انسانی، بازنمایی دلتنگی و پوچی. 4) ما شب‌ها با هم می‌خوابیم؛ خواب به‌مثابه‌‌ مرگ و تجربه‌ اگزیستانسیالیستی. 5) آزمایش اکو قلب؛ تلفیق علم و تجربه انسانی در مواجهه با مرگ، بازنمایی اضطراب جسمانی و روانی.

6) مرض قند؛ گذر از علمی به ادبی و فلسفی، بازنمایی مرگ و محدودیت انسانی. 7) مرثیه؛ پیوند خواب و مرگ، تلاش برای درک و بازآفرینی معنا. 8) سرخط خبرها؛ بازنمایی سرد و بی‌رحمانه مرگ در زندگی روزمره، یادآور تجربه‌های ابزورد.

9) باسم‌الحق؛ نوشتن و تلاش برای جاودانگی، بازتاب تمایل انسان به ثبت تجربه زیسته. 10) خطابه‌ای در باب داستان یا روایت در باب لذت سقوط آزاد؛ مواجهه با بی‌نهایت، پوچی و تجربه آزادی و ترس. 11) ذبح؛ تجربه اگزیستانسیالیستی مواجهه با قوانین و قدرت تقدیر. 12) اسم همسرم زهرا...؛ بازنمایی هویت و پیوندهای انسانی در چارچوب باورهای مذهبی. 13) جز زیبایی نمی‌بینم یا مکن ای صبح طلوع؛ امید و نور در میان تاریکی و بی‌معنایی. 14) ماجرای زن غیب‌گو در قطار لوکس سریع‌السیر؛ معجزه و تجربه نامتعارف، بازنمایی شگفتی و شک در نظم هستی. 15) آینده زیباى تو؛ امید، پیش‌بینی و مواجهه با آینده، بازتاب اندیشه بورخس درباره زمان و جهان‌های موازی. 16) خواب‌ها تعبیر ندارند؛ پوچی و فقدان معنا در رؤیاها، تجربه ابزوردیستی کامو. 17) چرا خودکشی نمی‌کنم؟؛ تأمل فلسفی بر اختیار، تصمیم و مرگ؛ بازنمایی تنش میان جبر و انتخاب. 18) یک پاورقی به نام چنین گفت بورخس؛ ارجاع مستقیم به بورخس و بی‌نهایت متن، زمان و معنا، تأکید بر بینامتنیت و ساختار هزارتو.

جوانمرد، در هر داستان، خواننده را به کاوش فلسفی و هنری دعوت می‌کند و تجربه‌ای چندلایه ارائه می‌دهد؛ خواننده در مرکز جهان پازل‌گونه متن قرار می‌گیرد و به «خواننده فعال» بدل می‌شود که بیانگر جهان‌بینی پیچیده و فلسفی نویسنده است؛ جهانی که در آن مرگ، تقدیر، خواب، بیداری و معجزه در هم تنیده‌اند. این جهان داستانی در امتداد سنت داستان‌نویسی ایران و همسویی با فلسفه اگزیستانسیالیستی و نقد پست‌مدرن، تجربه‌ای چندلایه و ژرف از زیستن در آستانه مرگ ارائه می‌دهد. ارجاعات فلسفی و ادبی مجموعه آن را در بستری مدرن و جهانی قرار می‌دهد: بورخس با جهان‌های بی‌نهایت و کتابخانه‌های نامحدود، رولان بارت با مفهوم خواننده‌ فعال، دریدا با نظریه متن و حاشیه، الیاده با اسطوره، و «پیشانی‌نوشت» و صادقی با فضاهای کابوس‌وار و روان‌پریشی‌های جمعی. روایت جوانمرد، فلسفی و روان‌شناسانه است و بازنمایی جهان انسانی را در مرزهای بین زندگی و مرگ، واقعیت و خیال، جبر و اختیار، پوچی و امید، باز می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...