نشر چشمه به‌تازگی رمان «بر سنگ‌فرش خیس شانزه‌لیزه» نوشته مولود قضات را منتشر کرده است.

دختری بر سنگ‌فرش خیس شانزه‌لیزه مولود قضاوت

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این رمان از جمله داستان‌هایی است که زیرنظر حسین سناپور در چشمه منتشر شده‌اند و داستانش، درباره دختری جوان به نام شیداست که در خانواده‌ای مذهبی و پرجمعیت بزرگ شده و از کودکی پای حرف مادرش نشسته است. شیدا همه فنون روضه و خطبه‌خوانی را بلد است و مجالس پررونقی دارد اما کمی که از داستان می‌گذرد، برای همکاری با یک سازمان به فرانسه دعوت می‌شود و...

رمان پیش‌رو در ۱۸ فصل نوشته شده که به جز فصل اول با نام «بی‌گمان، خدا هم گریه خواهد کرد بر رنج‌های بشر و کیست که نداند رنج چیست!»، باقی فصول با شماره ۲ تا ۱۸ نامگذاری شده‌اند. قضات نگارش رمان «بر سنگ‌فرش خیس شانزه‌لیزه» را بهار سال ۹۴ به پایان رسانده است.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

فرحان آتش ته‌سیگارش را زیر پا خاموش کرد و صاف شد. «ببین، خب، ما خیلی‌وقت است همدیگر را می‌شناسیم، اما این‌طور نیست؟ پیش از این‌که تو را ببینم، فکر می‌کردم برای ازدواج ساخته نشده‌ام. اما حالا دلم می‌خواهد خانواده داشته باشم. به نظرت این عشق نیست؟»
شیدا خجالت می‌کشید فرحان را نگاه کند. زل زد به برجستگی مردمک سنگی مجسمه. «فکر می‌کنم باشد. همین که آدم شک می‌کند یعنی یک چیزی هست.» صدای خودش را نمی‌شناخت. زبان و گوشش در دو دنیای جدا از هم کار می‌کردند.
فرحان ادامه داد «مدتی سعی کردم دور و برت نباشم تا اگر این احساس موقتی است، تمام شود. اما می‌بینی که نشد.» کمی مکث کرد. «به نظرت خواهرم زنده می‌ماند تا خبر عروسی‌ام را برای پدر و مادرم ببرد؟»
شیدا دلش می‌خواست قلاب دست‌های فرحان را از هم باز کند. دلش می‌خواست بگوید این‌قدر خم نشو.

این کتاب با ۲۸۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...