• 21 خرداد 1404

    یادداشتی-بر-مسخ-مهدی-شاطر

    بیشتر منتقدان تمرکز خود را بر شخصیت پدر گرگور سامسا قرار داده‌اند و او را بازتابی مستقیم از پدر کافکا، دانسته‌اند. اکنون از زاویه مادر کافکا تحلیل می‌کنیم... تصویری تراژیک از تنهایی، انزوا و طرد اجتماعی... یولی کافکا، اگرچه مادری مهربان بود، اما همواره بیشتر به وظایف اجتماعی، کار در مغازه خانوادگی و حفظ ظاهر بورژوایی پایبند بود تا درک عمیق روح ظریف فرزندش... تا زمانی که طبق نقشه آنها رفتار کنم، ارزشمندم؛ اما اگر راه خودم را بروم، طرد می‌شوم... مادری که می‌پرورد، می‌پوشاند، اما نمی‌پاید ...

  • 18 آذر 1403

    نقدی-بر-اقتباس-ربات-وحشی-مهدی-فردوسی-مشهدی

    فیلم تغییرات ریز و درشتی را در روایت کتاب ایجاد کرده است؛ چنان‌که شخصیت فینک (روباه) در کتاب اصلی نیست، اما در فیلم نقش مکمل برجسته‌ای دارد یا مواجهه گله غازها با رز (ربات) در کتاب، دوستانه‌تر از مواجهه‌شان با او در فیلم است... داستان، ماهرانه به مخاطب کودک و نوجوان نشان می‌دهد که ربات‌های انسان‌وار می‌توانند در اکوسیستم طبیعی ادغام شوند و به شکل‌های متنوع زندگی ارگانیک «تعلق» داشته باشند... روباه شازده کوچولو اهلی می‌شود و روباه ربات وحشی، هم اهلی می‌کند هم اهلی می‌شود ...

  • 15 آذر 1402

    نشست-نقد-و-بررسی-دن-آرام

    پس از اینکه استالین «دن آرام» را تحسین کرد، شولوخف تا عضویت شورای مرکزی حزب کمونیست پیش رفت... داستان مردمی است که سال‌ها درگیر جنگ هستند و جنگ نه‌تنها عزیزانشان را می‌ستاندبلکه بنیان خانواده‌ها را از هم می‌گسلد و ته‌مانده اعتقادات و انسانیت‌شان را می‌رباید... شولوخف نیز مانند فردوسی بر سرنوشت محتوم قهرمانان خود مویه می‌کند، اما در کشاندن آنها به مسلخ پروایی ندارد... با یک خانواده پدرسالار مواجهیم، اما مادرها نقش راهبردی دارند... سربازها انسان نیستند؛ ابزارند، ابزار التیام شهوت قدرت فرمانده ...

  • 03 آبان 1401

    گدای-محفوظ-در-گفتوگو-با-محمد-دهقانی

    سرنوشت غم‌انگیز روشنفکران جهان سوم ... روشنفکر امروز ما تا حد زیادی از جامعه و واقعیت بریده است و واقعیت برایش به شکل مجازی درآمده است... مصری‌ها تجربه‌هایی مستقیم از استعمار دارند و به دلیل تجربه‌هایشان از دوران ناپلئون از نظر اندیشه سیاسی و اجتماعی پخته‌تر از ما هستند و می‌توانیم از آنها یاد بگیریم... ما آموزش را وسیله کرده‌ایم که نابغه تربیت کنیم... روشنفکر ایرانی به جامعه باج می‌دهد و خودش را نماینده مردم می‌داند... چرا روشنفکر ما خطاهای مردم را نقد نمی‌کند؟ ...

  • 04 مرداد 1401

    زوربای-یونانی-در-گفتوگو-با-احسان-شریعتی

    دین ایستا، دینی است از روی ترس از مرگ و از سنخ خرافه و برای حفظ خود، اما دین پویا دین قهرمانان، پیامبران، بنیان‌گذاران و عارفان است... در «مسیح بازمصلوب» با نوعی «الهیات رهایی‌بخش» مواجهیم، اینکه پیامد کلام الوهی باید رهایی مردم باشد... دکتر شریعتی در درک این نوع الهیات با کازانتزاکیس اشتراک داشت... نشان می‌دهد که جهل، تعصب، خرافه و سنت، چگونه در فرهنگ مذهبی و محلی در هم آمیخته... می‌گوید ما به خاطر وطن جنایت‌هایی کردیم که شرم می‌کنم برگردم به آنها نگاه کنم... گفتن حقیقت به مردم کار سختی ست ...

  • 09 اسفند 1400

    سالهای-کارآموزی-ویلهلم-مایستر-یوهان-ولفگانگ-گوته

    بورژوازاده‌ای است شاعر... نمایشنامه‌های متعددی نوشته که میل دارد آنها را به روی صحنه بیاورد... روابطی با هنرپیشه‌ای به نام ماریان دارد... در هرمرحله از زندگی، زنی چون آیینه‌ی او در مقابلش قرار می‌گیرد... دخترک بازیگر و شخصیت ویژه و معمایی چنگ‌نواز پیر... به خواندن شکسپیر روی می‌آورد... گروه «فرزانگان» نظارتِ پنهانی و از دور بر تربیت او دارد... با غم فراق و اندوه آشنا می‌شود... دل او را می‌رباید و با او ازدواج می‌کند... در سراسر زندگی و تا آخرین نفس «کارآموز» باقی می‌مانیم... چشم‌اندازی همه‌جانبه ...

Loading
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...