داستانسرایی راوی‌ها | اعتماد


رمان «دویدن در تاریکی» نوشته ناهید شاه‌محمدی به تازگی از سوی نشر حکمت‌ کلمه راهی بازار کتاب شده است. این رمان از میانه داستان شروع می‌شود. با آغازی درخشان، صحنه شخصی را نشان ‌می‌دهد که گونی جسدها را در یک روز سرد و برفی زمستان به سمت گودالی با خود می‌کشد و رد خون روی برف به چشم‌ می‌خورد.
داستان روایت خود را فصل به فصل از زبان راوی و شخصیت‌های مختلف رمان با زاویه دید اول شخص برای خواننده بازگو می‌کند. فصل‌هایی که شخصیت‌پردازی کاراکترها، اتفاقات و حوادث داستانی را به عهده دارند.

دویدن در تاریکی ناهید شاه‌محمدی

زمان روایت داستان غیرخطی است و زمان در آن پس و پیش می‌شود، مثلا فصلی که به آشنایی عزت با پریزاد می‌پردازد.
چند فصل بعدش فلاش‌بک می‌خورد به زمانی که‌ گنج توسط عزت، اژدر، کرامت و یدی پیدا می‌شود و عزت درصدد برمی‌آید که به کنسرت پریزاد برود و او را از نزدیک ببیند یا فصل اول رمان که با بردن جسدها و سر به نیست کردن‌شان‌ توسط عزت آغاز می‌شود و چند فصل بعد توصیف و روایت مرگ خواهر عزت (پروانه) و سکته خواهرشوهرش و بردن خواهرزاده‌هایش (عماد و جاوید) به خانه‌اش بازگو می‌شود.

رمان خرده‌روایت‌هایی دارد که اکثر آنها در داستان کاربردی است و باعث خلق داستان دیگری می‌شود.
از جمله خرده‌روایت‌ها، مرگ خواهر عزت، آشنایی عزت با پریزاد، داستان رقابت و زندگی نابرابر جاوید با فریدون پسر دایی‌اش و آشنایی با خانم منطقی، آشنایی جاوید با استاد آلک، مرگ عزت، فرار جاوید و رفتن به غار و دیدن افرا و دکتر (برادر افرا) و دارو‌دسته‌شان که از درخشان‌ترین قسمت رمان است و فصل‌ها را دربرمی‌گیرد.
در واقع خرده‌روایت‌ها توسط مهره اصلی داستان به هم ربط پیدا می‌کنند و آن موضوع نقشه‌ای است که ارثیه مادری‌ و به پروانه داده ‌شده است که به دست عزت می‌افتد و داستان نقشه‌خوانی و پیدا کردن گنج با رخدادهایی پشت سر هم شروع می‌شود.

در رابطه با شخصیت‌های رمان، هر شخصیت داستان‌ خود را دارد و برخی شخصیت‌ها مثل عزت تیپی است که انگار قرار است تا ابد مردی د‌‌گم‌اندیش، جاه‌طلب، مادی‌گرا و منفی نشان‌ داده‌ شود.
او به عمد هیچ‌گونه تغییری در رفتارش دیده نمی‌شود، چراکه در طول داستان و شخصیت‌پردازی‌اش چیزی به نام احساس گناه در او حس نمی‌شود و منطق در محاسبات او راهی ندارد.
جاوید خواهرزاده عزت که یکی از شخصیت‌های محوری و درخور توجه رمان است، شخصیتی خاکستری دارد و بار موضوعی و ادامه داستان که بخشی از آن به شهود رسیدن است را به دوش می‌کشد. در واقع فرار جاوید به کوه و ورودش به غار برای او مقدمات سیر و سفر ذهنی، شهود و متحول‌شدن را فراهم‌ می‌کند.
شخصیت‌های فرعی که در رمان نقش دارند و در واقع پیش‌برنده رمان هستند عبارتند از: پروانه و شوهرش، زن‌دایی (افسانه)، فریدون، دکتر، افرا، استاد آلک، نویسنده‌ای که در خانه آلک به جاوید اعلام می‌کند که هفت سال در کما بوده است، کرامت، یدی، اژدر و پریزاد را می‌توان نام برد.

رمان با تم‌ جنایی، معمایی آغاز می‌شود و در همان چند صفحه اول نویسنده با گره‌افکنی خواننده را ترغیب به خواندن می‌کند و در مرحله دوم است که با ایجاد تعلیق‌ رغبت خواننده را برای پرسیدن «بعدش چی؟» را ایجاد می‌کند.
فصل‌ها کوتاه هستند و با جملات کوتاه و ریتم‌ تند ادامه‌ پیدا می‌کند و علاوه بر اینها نویسنده به خوبی توانسته از فضای وهم‌آلود، سرد و خشن برای توصیف فضای داستانی‌اش استفاده کند و نکته‌ای که قابل توجه است این است‌ که راوی‌ها هر یک لحن خاص خود را دارند که در عزت این لحن تا انتهای رمان خوب پرداخت شده است. رمان بسیار تصویری است و می‌تواند قابل توجه سینماگران برای اقتباس ادبی در حد فیلم‌ سینمایی یا ساخت سریال استفاده شود.

بریده کوتاهی از رمان جهت آشنایی مختصر خواننده با اثر ذکر می‌شود:
«زندگی مثل شهر سوخته ماقبل تاریخ اطراف شهرمان، از دست رفته و رو به ابتذال بود و تنها خاکستری ازش به ‌جا مانده ‌بود. من داشتم تن مومیایی‌ام را از زیر آوارهای قرون و اعصار به دنیای امروز می‌کشاندم و سکه‌ها و کوزه‌های هزاران سال گذشته را محک می‌زدم. می‌خواستم سوخته‌زار زندگی‌ام را به سبزه‌زار بدل کنم.
وسوسه‌ها ... دوباره پایم را به انبار خانه کشانده ‌بود. بالاخره بعد از چند سال که دیگر سروکاری با خانه دایی نداشتم، در خانه‌اش را زدم...».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...