تنتن به نوعی هری پاتر زمان خود بود... فعال، کنجکاو، مؤدب، در عینحال سنتشکن... یک دریانورد کهنه کار، بددهن و غرغرو که اعتیاد شدید به الکل دارد و شیشه مشروبش عین ناموسش میماند... داستانها توسط تصاویری پشت سرهم و به صورت دکوپاژی دقیق و خطی و روان تعریف میشوند... در مجموعه تنتن سکس و خشونت محلی از اعراب ندارد... مردم به دو دسته تقسیم میشوند یا متمدن شهرنشیناند و یا دهاتی و گاوچران!
...
فرهنگ و سلطه... صنعت آگاهی این اعتقاد کاذب را برای مردم پدید میآورد که آنها آزادانه سرنوشت خود و جامعهشان را تعیین میکنند... اگر روشنفکران از کارکردن برای صنعت فرهنگ سر باز زنند، این صنعت از حرکت میایستد... دلش را خوش میکرد سلیقهاش بهتر از نازیهاست و ذهنیت دموکراتیک خویش را با خریدن آنچه نازیها رو به انحطاط میخواندند، نشان دهد... در اینجا هم عدهای با یکیکردن ادبیات متعهد با ادبیات حزبی به هر نوعی از تعهد اجتماعی در ادبیات تاختهاند
...
مانند عروسکی ناز و نوازشش میکند. او که زن پرشور و نشاطی است به نظر میآید که از این همه ابراز محبتهای شوهرش لذت میبرد، ولی رازی در دل دارد... تهدید میکند که اگر نورا شوهرش را به دادن شغل بهتری به او در بانک ترغیب نکند، او راز قرض و جعل امضای او را فاش خواهد کرد... بر او خشم میگیرد و تنها نگرانیاش از دستدادن شهرت و شغل خویش است
...
کار کردن به روش سرهمبندی... نویسنده باید فرق بین دلنوشته و مدخل را بداند... اکثر مدخلها با سینمای ایران شروع شده و در نهایت به صحرای کربلا ختم میشوند... مدخلهای خسرو دهقان از هیچ قانون و قاعدهای پیروی نمیکند و صرفا نظر خود ایشان درباره فیلمهاست... یکی از موارد عجیب کتاب نداشتن فهرست اعلام است... ساواک به دلیل شکایت مسوول پرورشگاه همان فیلم قرنطینه دنبال سهراب بود نه به خاطر سابقه فیلمهای پیشین او
...
بیخود و بیجهت... فیلم «زن و شوهرها» را دوست دارد، فیلمی که تولیدش همزمان با رسوایی او و سون-یی شد... در مورد مادرش مینویسد: زن جذابی نبود و شبیه به گروچو مارکس بود... دو فرزندخواندهاش خودکشی کردند و سومی با توجه به اینکه دختر دوستداشتنیای بود، در حالیکه در سی سالگی با بیماری ایدز دستوپنجه نرم میکرد، توسط میا رها شد تا صبح کریسمس در بیمارستان و در تنهایی فوت کند... هیچ داستان جالبی برای وودی آلن وجود ندارد
...
فرهنگ ما همیشه در تار و پود عنکبوت سیاست گرفتار بوده است. به دلیل نبود نهادهای سیاسی و اجتماعی آزاد... وقتی میخواهند کتابی یا نویسندهای را بکوبند و محو کنند از حربه «سکوت» و «ندیده» گرفتن استفاده میکنند... نمایشهایی که از دل کلیسا بیرون آمدند و راجع به مصلوب شدن (شهادت) عیسی مسیح هستند را «تعزیههای مسیحی» میخوانند... بنام تعزیه، دفتر و دستک دارند ولی چند جلد از این کتاب نخریدند... پهلوی «تکیه دولت» را خراب میکند بعد از انقلاب هم تالار «تئاتر شیر و خورشید» تبریز را
...
در مقوله آموزش با انواع جریانهای بیریشه و بیتاریخ مواجه هستیم که البته ادامه منطقی حفره مهیب ناشی از خانهنشین کردن مدرسان و معلمان کاردان است... ضعف دانشگاه در تولید علم واقعی و همینطور گرایش آدمها به هنر که میشود آن را به نوعی گرایش شبه عرفانی و تسکین بخش برای گریز از واقعیت خشن بیرونی تشبیهش کرد به ظهور قارچ مانند آموزشگاههای هنر منجر شد... فقط شرایط هنری نیست که به این عصبیت دامن میزند مساله، مساله حسادت و پایین کشیدن دیگران به هر قیمت است
...
همه در تلاش برای بازنویسی «هملت»اند؛ اما کار هرکس نیست خرمنکوفتن... الان بلای هولناکی هم داریم به اسم کارگردانهای «هایکانسپت» که بیشتر سرگرمِ بلندای مفاهیم ذهنی خودشاناند تا بلندای مفاهیم شخص شکسپیر... هملت تا به انتهای نمایش، با احتساب خودش، مسئول مرگ هشت نفر است... کوروساوا آن درکی را تصویر کرده بود که بهزعم من «شاهلیر» و «مکبث» پیاش هستند... مجموعه «هری پاتر» آشغال است
...
منظومه آرش از سیاوش کسرایی یکی از بهترین اقتباسهای منظومی است که از آرش اسطورهای انجام شده است... هویت و قدرت آرش اسطورهای با توجه به زمان نگارش آن، بعد از کودتای 28 مرداد 1332، گفتمانی تازه را نقشبندی کرد و با کاربست روایت کهن، واژگان و نحو زبان را در خدمت نگاه اجتماعی امروز قرار داد... در روایت بیضایی با آرشی دیگر روبهرو هستیم... او تیر را با دل خود پرتاب میکند نه به بازو...
...
درباره زمینههای شکلگیری نمایش بومی ایران صحبت میکند... تعزیه (نوعی نمایش آیینی) شبیه به نمایشهای آغازین یونان باستان است، اما با بررسی دقیقتر، ارتباط آن با نمایشهای اروپایی قرون وسطی و حتی عناصر نمایشگونه و تماشایی مراسم آبیدوس مصر که مضمون عمومی مرگ و رستاخیز اوزیریس را به تصویر میکشد، آشکار میشود... مصیبتنامه اُبرمرگائو شبیهترین نمایش غربی به تعزیه است
...
چرا فوتبال میبینیم؟ چرا دیکتاتورها سیریناپذیرند؟ یا ما چگونه در زبان محاوره سعی میکنیم دراماتیک باشیم؟... یک تلویزیون با حق انتخاب بین هفتصد کانال نه آزادی بلکه اجبار است. دستگاهی که آفریدهایم نیاز به تماشا شدن دارد؛ زیرلب به ما میگوید: «برای قبضه کردن توجه شما از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد... همانگونه که خوراک فکری تبلیغات، همهمان را به مقام بردههای مصرفکننده تنزل میدهد، هنر دراماتیک، آفریننده و بیننده را به مقام مشارکتکننده ترفیع میدهد
...
اصلِ موسیقی، آبی است روان در جان آدمی... چند گونه از آیات قرآن به ستایش موسیقی پرداختهاند... دوازده روایت در ستایش موسیقی وجود دارد و بیست و پنج روایت در نکوهش آن.... حاکمان اموی و عباسی، نه تنها موسیقی را از روح و هدفش و گوهرش که همانا لطافت بخشیدن به روح و روان است، خالی کردند، بلکه در کنار آن، بساط عیاشی و میگساری و قمار و انواع آلودگیها را گستردند...
...
ترانههای عروسی، ترانههای ضربی و سرگرمکننده و ترانههایی که طنز اجتماعی بوده و ترانههای شادیبخش. وقتی این ترانهها را میخوانی میبینی که چقدر در فرهنگ ما ریشه دارد. مثل گل پری جوون و امشب چه شبی است... این موسیقی، موسیقی لایههای پایین جامعه و موسیقی کلاهمخملیها، جاهلها و بابا شملهاست... بخش عظیمی از آن چیزی که نسل آینده از تهران و فرهنگش خواهد دانست، مدیون مرتضی احمدی است... پرسه در احوالات ترون کتاب تاریخ تئاتر است
...
شش گزارش دربارهی آدم سوزی در سینما رکس و البته یکسری مستندات و ضمائم که از دل مطبوعات آن روزگار بیرون آمده است... به چند دهه پیش از ماجرا رفته و به کشمکش های سیاسی دوران پس از کودتای 28 مرداد پرداخته و برای درک کنشهای شخصیتهای درگیر در این ماجرا، به ترسیم اتمسفر سیاست زده جنوب که با نفت و تحولات آن گره خورده می پردازد. جریانهای سیاسی مهم و آدمهای تاثیر گذار آن را به خواننده معرفی می کند
...
روایتگر داستان رویارویی نهایی پرچمداران سیاست عصر پسا مشروطه با باقیمانده جنبش تئاترکراتیک قوام یافته در آن عصر است... سارنگ، حین شنیدن قیژوقیژ تختخواب اتاق کناریاش، شاهد رژه پیروزمندانه پوسترها و پلاکاردهای رقاصههای معروفی چون «رومبا» و «تامارا» برسردر تماشاخانههای لالهزار است؛ لحظات بهتآور و غمباری که طی آن میشود حتی، پیش درآمد ماهور حضرت اجل به سفارش مرکز حفظ موسیقی سنتی ایران را هم شنید
...
شاعران حافظان ظهور اسرارآمیز نیروی هستی هستند... بامداد تمدن حماسه است؛ غزل میانهی تمدن و بلوغ تمدن تراژدی است... تراژدی همزمان به جنگ بیرون و درون قهرمان میپردازد و قهرمان همزمان با دشمنی در درون خود و دشمن و خطری در بیرون از خود در جدال است... بیپروا رو به پادشاهان گوشزد میکند که شما باید مجری عدالت باشید نه با هر توجیهی عدالت را زیر پا بگذارید... از نشانههای بلوغ در یک جامعه مسئولیتپذیری ست
...
توصیه میکنم محسن را به مدرسه موسیقی بفرستید. پدرم با صراحت گفت: «دوست ندارم پسرم مطرب شود!»... انتصاب پدر به فرماندهی پادگان خرمشهر، بازگشت به اهواز، زندگی زیر دست زن پدر، ماجرای اخراج از دبیرستان بدر ارومیه، آمدن به تهران... زندگیات به اقیانوسی میماند که امواج سهمگینش دائما بالا و پایین پرتابت کرده و تو سعی کردهای در بین آن امواج خفه نشوی.
...
او به پاپ سینمای پاپ شهرت یافته... چگونه صد فیلم در هالیوود ساختم و هرگز پشیزی از دست ندادم... یکی از موارد درخشان کارنامه او ساختن هشت فیلم بر اساس قصههای ادگار آلن پو است... فیلمسازی مستقل در هالیوود یعنی ساختن فیلمهای کوچک، کمهزینه و سریع... احساسم این بود که به عنوان یک صنعتگر کار میکنم و اگر از خلال صنعتگریِ تمامعیار، امری متعالی پدید میآمد و بارقهای از هنر ظاهر میشد، جای خوشحالی بود
...
من زشتم، اما میتوانم زیباترین زنان را برای خود بخرم. بنابراین من زشت نیستم، زیرا اثر زشتی -نیروی دافعهاش- بهوسیلهی پول نفی میشود... از یک وزغ بپرسید زیبایی را چه میداند؛ او خواهد گفت زیبایی همان است که در همسر وزغش دیده میشود... صحنهی اعدام مجرمان چگونه پر از تماشاچی میشود؟! ... لباسهای جنازه را پاره کرده و اندامهای تناسلیاش را بریدند... مسیح با تاجی از خار بر سرش شکنجه شد
...
بهانهای است برای اینکه باهم آنجا بمانند تا شب فرا رسد، و این دلیلی به دستشان میدهد که خودشان را حلقآویز نکنند یا دستکم، به هرترتیبی که شده است، وقت را بکشند... اغلب یکی یوغ به گردن دیگری میاندازد بیآنکه هیچیک از این عمل بهرهای ببرند... عصیان، رنج و نومیدی چنان مطلقی را به نمایش میگذاشت که آوردن آنها به روی صحنه خطر بزرگی بود... آیا پوچی رنجآور زندگی، خود نکته جالبی است؟
...
آنها یک هدف و آرمان مشترک دارند: مبارزه علیه استبداد برای آزادی خلق... این گروه خود را مظهر عدالتخواهی و مبارزه با استبداد میدانند و برای رسیدن به این آرمان نقشه ترور یکی از دولتمردان را در سر دارند و مرگ او را مایه آرامش خلق میدانند. آنها مدافع تز «خشونت برای رسیدن به آزادی» هستند. آنها میگویند زمانی که ترور در خدمت هدفی والا قرار داشته باشد، مشروع و بلکه واجب است.
...
او دروغ میگوید تا شاید به رازهای پنهان زندگی زناشویی اش، که پس از ۱۵ سال به چنین سرنوشت مهیبی دچار شده است، پی ببرد. پس بازی ای را آغاز میکند و همسر خود را بدین وسیله میآزماید. او در جریان این آزمایش، خود نیز آزموده میشود... نمایش یک بغض فرو خفته را در مخاطب خود به یک آه بدل میکند. تصویرسازی اشمیت از زندگی زن و شوهری، هولناک است اما باید آن را خواند، چون تجربه ایست برای انسانی که در دنیای مادی و مدرن امروز گم شده است.
...
روایتی از سینمای شاعرانه یکی از نوابغ فراموش ناشدنی هنر هفتم، کتابی که با ساختاری فکر شده و منسجم ادای دینی از سر آگاهی به سینمای این فیلمساز دارد... در خلال پرداختن به فیلمهای او با ارجاعاتی فرامتنی زندگی شخصی کیشلوفسکی را مورد توجه قرار میدهد. تنها در فصل سوم و روایت مرگ این فیلمساز زندگی او بستر اصلی متن قرار گرفته و سینما در پس زمینه آن قرار میگیرد.
...
جایزه برترین طراحی «کتاب علمی ـ آموزشی» بهطور مشترک به محمدرسول حقانی (تصویرگر ارشد) و محمدمهدی رمضانی (طراح گرافیک) برای کتاب فرهنگنامهی دایناسورها (طلایی) و سلمان رئیس عبداللهی (مدیر هنری) و سعید فرجی (عکاس پروندههای ویژه) برای کتاب دایرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق (سایان) ... «دیپلم افتخار» به نشر طلایی برای کتاب خودروسازی از صفر تا صد (طلایی)
...
شاهنامه علیقلی خویی نخستین شاهنامه چاپی دنیا محسوب میشود... سه خمسه نظامی با امضای میرزاعلیقلی وجود دارد... سرلوحههای وقایع اتفاقیه تا 1270 مربوط به میرزا علیقلی است... اولین طوفانالبکا که در سال 1265 منتشر شده است با 47 تصویر بیشترین تعداد تصویر را دارد.
...
استالین آرزو داشت در نوشتهای ادبی جاویدان شود... کتاب را خود استالین، احتمالا با بغضی در گلو و خشمگین از شوخی تاریخ، در فهرست کتابهای ممنوعه گذاشت... تئاتر او درباره مولیر توقیف شده بود. جان همسرش، یلنا، در خطر بود. مدتها بود نتوانسته بود چیزی بنویسد و چاپ کند و روی صحنه ببرد... عذاب وجدان میگیرد. دوروبرش خالی شده است. اطرافیانش یکییکی به جرم خیانت ناپدید، دستگیر و یا کشته میشوند.
...
برای چندماهی با دختری «به معنای واقعی» بیریخت، که دوشان تصور میکرد پولدار است، ازدواج کرد... بازار هنر در مورد کیفیت اثر داوری نمیکند... ونگوگ در سیوهفتسالگی مرد... پول درآوردن کار آسانی است، اگر قصدمان پولدارشدن باشد: اگر تمام توانات را برای پول درآوردن بهکار گیری، پول درمیآوری... دارم به دوران پیری نزدیک میشوم بیاینکه هرگز یاد بگیرم چگونه پول دربیاورم... هنر بازی است. بدا به حال کسی که آن را وظیفه بداند
...
در محیطی كه فرهاد تصور میكرد «داره از ابر سیاه خون میچكه...»، قطعاً شرایط نمیتوانست خوب باشد. حالا تصور كنید در این شرایط یك كاریكاتوریست چه باید بكشد؟... مردم فكر میكردند كه مینیاتورها را با مركب سیاه كشیدهاید. درحالیكه اصل موضوع این نبود. اصل، «سیاهی» موضوع بود. تاریكی و وحشتی كه بر جامعه سایه انداخته بود؛ همانچیزی كه طنزپردازان خارجی به آن «طنز سیاه» میگویند... هفتهنامه آیندگان ادبی بعد از دستگیری دو نفر از همكاران من رسماً تعطیل شد
...
از نظر آماری نقدهای کتاب شامل 49نقد کوتاه و بلند از سال 1349 تا 1390 درباره فیلمهای ایرانی و 47نقد درباره فیلمهای خارجی است. نقدهای ایرانی و خارجی به صورت سالشمار آمده است... در انتهای بسیاری از نقدها چندسطری زیر عنوان «نگاه امروز» آمده که نقد چاپ شده در سنوات قبل را بیشتر میگشاید. در صفحه 52، زیر عنوان نگاه امروز... در برخی از نقدها، حجم نقد نوشته شده قدیمی نهتنها با حجم نقد «نگاه امروز» برابری نمیکند بلکه بسیار بیشتر است.
...
از یکسو، ما با نوشتههایی سروکار داریم که در آنها اعتدال و میانهروی، پرهیزکاری، تسلط بر شهوات و دوری از افراط تبلیغ میشود و از سوی دیگر، با تراژدیهایی که در آنها گسترهای از احساساتِ ازحدگذشته بازنمایی میشود: از شهوت فایدرا، تا کاهلی و آزمندی تسئوس، جاهطلبی هرکولس یا بزدلی یاسون... در دوره سنکا اساسا امکان بروز قهرمان تراژیک و کنش بهطور کلی دور از دست است و تنها میتوان تسلیم تقدیر شد یا دستبالا در آن تامل کرد
...
تئاتر خوب، طرفِ آزادی و تجسم آزادیخواهی است. ضمن اینکه دووینیو در عین اینکه رویکردی چپگرایانه دارد اما اصلا ایدئولوژیک به قضیه نگاه نمیکند. چنانکه در این کتاب نشان میدهد آنجا که سیاست بر تئاتر غلبه میکند یعنی در دوره انقلاب فرانسه، بیشمار پییس درمیآید که الان یک دانهاش هم نمانده. چون تمام آن پییسها به قول خود آقای دووینیو در واقع سیاست ایدئولوژیک است نه هنر تئاتر.
...
جنبههای مختلف هنر خوشنویسی از آغاز دوران اسلامی تا آخرین تحولات آن در دهه 2000 میلادی... مباحث مربوط به خطشناسی و زیباییشناسی خط کاملا از یکدیگر متمایزند... کاتبان مسلمان به سبب اشتغال مدام به کتابت متون مقدس و آثار ادبی و عرفانی و از سوی دیگر ارادت پایدار شاگردان به استادان، بهویژه در ایران، غالبا به طریقتهای تصوف گرایش داشتند...
...
نبرد نسلی از جوانهای زیر 30سال بود که دیگر ارزشهای «پیران خرفت» را جدی نمیگرفتند ... در فضای غبارآلودی که دیگر هنرها تلاش میکردند از برج عاجشان به سینما نگاه کنند و قدمت تاریخی و سیر تحول و تطور خود را مدام بر سر سینما بکوبند، نسل شرور کایه در پی آن بود که تکلیف خود را یکبار برای همیشه با ادبیات، نقاشی و تئاتر روشن کند، تضادهایش را شناسایی کند، کنار بگذارد و از همه آنها عبور کند.
...
درباره سابقه نمایش به ویژه در قرن اخیر در ایران... محمد حجازی (مطیع الدوله) با نمایشنامه محمود آقا را وکیل کنید، رفیع حالتی با لمبک آب فروش، حسینقلی مستعان با شوهرهای مریم خانم، شجاع الدین شفا با کاندیدا، علی دریابیگی با امان از دست شوهرم، میرزاده عشقی با رستاخیز سلاطین ایران از جمله نمایشنامهنویسان این دوراناند.
...
زنی متکبر و خودکامه و بدخو بر دهکدهای حکومت میکند... هر پنج دختر سیاهپوش تحت حکومت شدید او ناگزیر از زندگی کردن در چهاردیواری خانهاند و جرئت ندارند از رعایت قوانین وحشیانهای که بر آنها تحمیل میکند سربپیچند... یک شب آدلا، که از همه خواهران کوچکتر است، اطرافیان خود را میفریبد، به جوانک میپیوندد... دستخوش فشار روحی شدید میشود و خود را در انبار خانه حلقآویز میکند.
...
به نظر من این کتاب با سن و سال آقای گلستان جور در نمیآید... مشکل در لحن ایشان است که مؤدبانه و با وقار نیست. متمدنانه نیست... گلستان همین بود که خواندید. پر از کار و زحمت، پر از انرژی، با اشراف کامل به تمام جنبههای فرهنگ و هنر، پر از تناقض، پر از احساسات بی پرده و صریح، نرم و مهربان... هم شریف و هم خبیث، زمخت و دریده، خاله زنک و لیچارگو، پر از جملاتی که بوی گند تحقیر کردن از آن میآید.
...
تنها کتابی است که در زمان حیات آوینی و با نظارت خود وی منتشر شده است... ثمرهی تجربهی ده سال مستندسازی... مونتاژ قبل از آن که یک ضرورت تکنیکی باشد، ارزشگذاری است. ارزشگذاری اشیاء و اشخاص و حالات... هنر، محاکات حضور و غیاب بشر نسبت به حق است. همهی هنرها این چنیناند و در میان هنرها، سینما "آینهی جادو" است، آینهای که در آن چهرهی باطنی بشر امروز بیپرده انعکاس یافته است.
...
پنج نفر از نهضت مقاومت [در جریان جنگ جهانی دوم]، به نامهای کانوریس، سوربیه، فرانسوا، لوسی و هانری به دست چریکهای دولتی که با اشغالگران نازی همکاری میکردند اسیر میشوند و آنها را با هم در انبار زیر شیروانی محبوس میکنند. فقط رئیسشان ژان که فاسق لوسی است، فرار کرده است و آنها منتظرند که ببینند چه برسرشان خواهد آمد و آیا خواهند توانست زیر شکنجه تاب بیاورند یا نه... ژان نیز به زندان آنها آورده میشود بیآنکه بدانند سرکرده مبارزان است.
...
ناگهان همه چیز برای سه خواهر رنگ دیگری میگیرد. معاشرت با افسران شوق زندگی را به آنها بازمیگرداند. اولگا سوگند میخورد که با تمام نیرو سعی کند که مدرسه را رها کند. ماشا عاشق فرمانده لشگر میشود، و ایرینا پیشنهاد ازدواج افسر دیگری را قبول میکند.
...
فرانتس در آغاز جنگ، یک نفر یهودی فراری را در اتاق خود پنهان میکند. پدرش این راز را به نازیها اطلاع داده و در عوض قول میگیرد که پسرش را مجازات نکنند و فقط او را به کیفر این کار به خدمت ارتش درآورند؛ آنها فرانتس را به جبهه روسیه میفرستند. او در آنجا، در جنگ با پارتیزانها، چند نفر دهقان مبارز را به دست خود زیر شکنجه کشته است. پشیمانی از این کار، و نیز نفرت از پدر که او را به قصد نجات از مرگ دچار چنین سرنوشت هولناکی کرده، علت گوشهنشینی او بوده است.
...
دختر درست در روز عروسیاش لئوناردو را بازمییابد. آنها پیش از این یکدیگر را دوست میداشتند، اما پدر دختر جوان به دلیل بدنامی خانواده لئوناردو، پیوند آنان را گسسته بود... دختر جوان، در همان شب عروسی با لئوناردو میگریزد: نامزد دختر به آن دو میرسد، رقیب را میکشد... نامزدم را دوست میداشتم، او را فریب ندادم، اما بازوان آن یکی مثل خیزاب دریا مرا ربود.
...
یکی از سیاهان در حین فرار کشته میشود و دیگری نزد زنی روسپی به نام لیزی پناه میبرد، ولی زن او را میراند. یکی از مشتریان آن زن به نام فِرِد برای نجات دوستش تامس ، قاتل آن مرد سیاهپوست، میخواهد لیزی را وادار به اعتراف کند که زن مورد تجاوز سیاهان او بوده است؛ ولی لیزی، با وجود پانصد دلاری که فِرِد به او عرضه میکند و سپس علیرغم تهدید و خشونت او، تن به این گواهی دروغین نمیدهد.
...
«سازمان سوسیالیستی انقلابی» تصمیم گرفته است که شاهزاده سرژ را از میان بردارد. سه تروریست وارد صحنه میشوند: ایوان کالیایف («من به انقلاب پیوستهام چون زندگی را دوست دارم»)، استپان فدوروف («من زندگی را دوست ندارم، بلکه عدالت را که مافوق زندگی است دوست دارم»)، دورا دولبوف («ما از راستان هستیم... لذا محکومایم به اینکه از خود بزرگتر باشیم»)
...
میخواهد او را متقاعد کند که اتحاد با بورژوازی خیانت به آرمان انقلاب است. ولی هودرر برای هوگو ثابت میکند که موضع خود او، بیش از آنکه مبتنی بر تمایل واقعی به کارایی سیاسی باشد، زاییدهی منزهطلبی انتزاعی و بی حاصل است. به عقیدهی هودرر«همهی وسایل خوب است به شرط آنکه مؤثر واقع شود» و از اینکه «دستهایش را آلوده کند» باکی ندارد. او نجات انسانها را بر پاکی افکار ترجیح میدهد.
...
موضوع جزیره ارغوانی همان تئاتر است. این نمایشنامه از یک سو، هجو سانسور است و از سوی دیگر، تئاتر چپگرای سالهای 1920 را به مضحکه میکشد. او برای پیشبرد درست این دو مورد، به شیوه نمایش در نمایش متوسل میشود. دیموگاتسکی ، نویسندهای جوان که نوشتههایش را با نام ژول ورن! امضا میکند، نمایشنامهای بر ضد استعمار و بهرهکشی نوشته است که باید به مسئول سانسور، ساوالوکیچ مخوف، ارائه داد.
...
بانو ویندرمر درستکار و گرانمایه که دلباخته شوهر خویش است و اعتماد مطلق به او دارد، دست رد بر سینه لرد دارلینگتون، که از دوستان خانوادگی است، میزند... اما به دست بانو ارلین، که لرد ویندرمر گاهی در خفا به دیدنش میرفت و همه کس چنین گمان میبرد که معشوقه لرد ویندرمر باشد، از خطایی جبرانناپذیر، نجات داده میشود... اما بادبزن بانو ویندرمر در خانه لرد دارلینگتون پیدا میشود.
...
اثر هنری پیامی مبهم است که در آن «تعداد کثیری مدلول در دال واحدی همزیستی دارند.» و به صورت موردی درمیآید که به روی تعبیرهای بیشماری باز است. در نتیجه، مکان «روییدن مداوم مناسبات درونی» است که خواننده باید کشف کند و برگزیند. پس، خواندن مستلزم کاری است که تلاش نویسنده را تکمیل و توجیه میکند.
...
اتللوی مغربی ، قلب دزدمونا دخترا برابانسیو، سناتور ونیزی را تسخیر کرده و پنهانی با وی ازدواج کرده است... یاگو چون میبیند کاسیو به جای وی آجودان شده است حسادت میکند... کاسیو را، که از مقامش عزل شده است تشویق میکند تا از دزدمونا خواهش کند که به نفع وی نزد اتللو شفاعت کند، در عین حال خود وی زهر سوءظن را قطره قطره در روح اتللو میچکاند... یاگو، رودریگو را به قتل رسانده است.
...
سرگذشت دردناک مردی است که میخواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را انتخاب کند بنابراین نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار میدهد. اما بیهودگی این انتخاب را درمییابد. زیرا کاری عبث است که در انزوا و به دور از اجتماع بشری صورت میگیرد. صحنه وقایع در آلمان دوره رنسانس است که در آن زمینداران با زمینداران و روستائیان با زمینداران میجنگند.
...
باهوش و بیسواد و میخواره و یکی از مریدهای دیدرو است... به شیوهی خود، رؤیای آیندهای درخشان را در سر میپرورانند و خود را از بابت فقری که گرفتارش هستند دلداری میدهند... به زن جوانی از طبقهی اشراف برمیخورد... از قید قیمومت شوهر پیرش آزاد میشود و با لوسین میگریزد... وارد محافل روزنامهنگاری میشود... احتیاج به پول و جاهپرستی مایهی آن میشود که ادبیات را رها کند و به سوی عالم سیاست برود... او که آزادیخواه بود، سلطنتطلب میشود
...
تنتن به نوعی هری پاتر زمان خود بود... فعال، کنجکاو، مؤدب، در عینحال سنتشکن... یک دریانورد کهنه کار، بددهن و غرغرو که اعتیاد شدید به الکل دارد و شیشه مشروبش عین ناموسش میماند... داستانها توسط تصاویری پشت سرهم و به صورت دکوپاژی دقیق و خطی و روان تعریف میشوند... در مجموعه تنتن سکس و خشونت محلی از اعراب ندارد... مردم به دو دسته تقسیم میشوند یا متمدن شهرنشیناند و یا دهاتی و گاوچران!
...
نمایندهی دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانهی قرن بیستماند... بر فراز قلعهای ایستاده که بر تمامی آنچه در طی قرنها به مردم سرزمیناش گذشته اشراف دارد... افسری عالیرتبه است که همهی زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد... زخمی و در حالتی نیمهجان به جبهههای جنگ فرستاده میشود... در جایی که پیکرهی روح از زخمهای عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینهای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی
...
از اوان جوانی، سوسیالیستی مبارز بود... بازماندهای از شاهزادههای منقرض شده (شوالیهای) که از حصارش بیرون میآید و در صدد آن است که حماسهای بیافریند... فرانسوای باده گسار زنباره به دنیا پشت پا میزند. برای این کار از وسایل و راههای کاملا درستی استفاده نمیکند ولی سعی در بهتر شدن دارد... اعتقادات ما با دین مسیح(ع) تفاوتهایی دارد. و حتی نگرش مسیحیان نیز با نگرش فرانسوا یا نویسنده اثر، تفاوتهایی دارد
...
فرهنگ و سلطه... صنعت آگاهی این اعتقاد کاذب را برای مردم پدید میآورد که آنها آزادانه سرنوشت خود و جامعهشان را تعیین میکنند... اگر روشنفکران از کارکردن برای صنعت فرهنگ سر باز زنند، این صنعت از حرکت میایستد... دلش را خوش میکرد سلیقهاش بهتر از نازیهاست و ذهنیت دموکراتیک خویش را با خریدن آنچه نازیها رو به انحطاط میخواندند، نشان دهد... در اینجا هم عدهای با یکیکردن ادبیات متعهد با ادبیات حزبی به هر نوعی از تعهد اجتماعی در ادبیات تاختهاند
...