• 19 مهر 1401

    خانم-دالووی-24-طرح-جلد

    کلاریسا دالووی در یک صبح روشن از ماه ژوئن بیرون رفت تا برای جشنی که همان شب در خانه‌اش برگزار می‌شد گل بخرد... ذهن کلاریسا از تصویر پیتر والش سرشار است، دوست دوران کودکی که کلاریسا آرزو داشت با او ازدواج کند و ‌بنا به خبری که داده‌اند،‌ به تازگی از هند بازگشته است... در حالیکه مشغول مرتب کردن خانه است، پیتر سر می‌رسد؛ میان آن دو هیجانهای فرو خورده و عمیقی جریان می‌یابد که با آمدن الیزابت، دختر کلاریسا، ‌متوقف می‌شود... روز به پایان می‌رسد و زمان جشنی که آن همه انتظارش را کشیده‌اند فرا می‌رسد ...

  • 19 بهمن 1384

    ویرجینیا-وولف

    پدرش سر لزلی استیون، از چهره‌های برجسته ادب انگلستان در عصر ملکه ویکتوریاست... در سیزده سالگی مادر را از دست داد... در 1917 با همکاری شوهر «سازمان انتشارات هوگارث» Hogarth Press را تأسیس کرد و آثاری از "کاترین منسفیلد" Mansfield، "الیوت" Eliot، "فاستر" Forster، اولین داستانهای کوتاه ویرجینیا وولف و آثاری از داستان‌نویسان فرانسوی و روسی و آلمانی انتشار داد و آثار"فروید" Freud را به خوانندگان انگلیسی شناساند. ...

Loading
این هنرمند با استفاده از کتاب‌های دست‌دوم مجسمه‌هایی به شکل خانه، داستان‌های خیالی و گل خلق می‌کند... مدتی پس از بازگشت او به بریتانیا،‌ پدرش درگذشت و این هنرمند در دوران سوگواری اشکالی را در صفحه‌های کتاب کلاسیک گراهام گرین جدا می‌کرد و سپس آن‌ها را همچون ابر روی صفحات این کتاب آویزان می‌کرد... افسانه‌های برادران گریم، به سوی فانوس دریایی، جزیره گنج و زیبای خفته برخی از عناوین کارهای اوست ...
درباره‌ی ضربه‌ای که رویدادها و مسائل بر وجدان فرد وارد می‌آورند به تحقیق می‌پردازد... تصویری از سرگذشت خانواده‌ی پارتیجر و دوستانشان... واقعیت مادی «هست»؛ چه آن را دوست داشته باشیم، چه نداشته باشیم. واقعیت مادی بر ما اثر می‌گذارد، ما را به انحراف می‌کشاند... ارتباط تقریباً ناممکن است؛ تجسم‌هایی گریزنده پیش‌رو داریم، گاهی موفق می‌شویم که آنها را در نظر دیگران محسوس سازیم، اما این ارتباط لحظه‌ای بیش نمی‌پاید ...
زن در تاریخ انگلستان مطلقا بی‌اهمیت است... در قصه ها عنان زندگی شاهان و فاتحان به دست اوست ولی در واقعیت برده مردان است...زنها باید به چیزهای دیگری به جز آنچه فکر می‌کردند فکر می‌کردند! ... این را بنویس! به آن فکر کن!... تصور کنید شکسپیر خواهری داشت که در نبوغ با او برابری می‌کرد. ولی افسوس که دخترک را هرگز به مدرسه نفرستادند، هیچ وقت نتوانست دستور زبان و منطق یاد بگیرد، پیش از پایان نوجوانی به اجبار ازدواج کرد و سرانجام پس از فرار از منزل جوانمرگ شد. ...
به او تجاوز می‌شود، زبانش بریده می‌شود و دستانش هم قطع می‌شوند تا نتواند به متجاوز اشاره کند... قوم و خویش اشرافی هلن به دنبال انتقام هستند... درون آب‌بندی می‌افتد و می‌میرد و هیچکس نمی‌داند او به عمد این کار را کرده یا نه!... با بریدن رگ دست‌هایش اقدام به خودکشی می‌کند، اما موفق نیست... هر چهار خواهرش پس از او خودکشی می‌کنند ...
ذهن کلاریسا از تصویر پیتر والش سرشار است، دوست دوران کودکی که کلاریسا آرزو داشت با او ازدواج کند... میان آن دو هیجانهای فرو خورده و عمیقی جریان می‌یابد که با آمدن الیزابت، دختر کلاریسا، ‌متوقف می‌شود... ریچارد دالووی، ‌که پس از یک نشست سیاسی در خانه لیدی بروتون، ‌ناگهان این نیاز را در خود احساس می‌کند که برای همسر خود گل بخرد و به او بگوید که چقدر دوستش دارد. ...
تشنه تنهایی است، زیرا از حس حقارت اجتماعی رنج می‌برد... مضطرب از آن است که خود را به دل زندگی بیفکند، همانگونه که به رقصی سرگیجه‌آور می‌پردازند... پرسیوال بر اثر سقوط از اسب در هندوستان می‌میرد و در وجود همه آنها حسی از خلأ باقی می‌گذارد که قادر بر پرکردن آن نیستند... هنگامی که شش رفیق بار دیگر گرد می‌آیند، لوئیس تجارت‌پیشه‌ای شده است؛ رودا، که چند صباحی معشوقه لوئیس بوده، نتوانسته است چیزی به دست آورد و «بی‌چهره» مانده است و. ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...