دیگری‌ها‌ | آرمان ملی


«زندگیِ دوباره و شگفت‌انگیز پریسا از غروب جمعه‌ غمگینی شروع شد که فهمید می‌تونه علیرضا‌رو تکثیر کنه، مثل یه عکس یا تابلوی نقاشی اصل که از اینترنت دانلود کنی و اونقدر از روش تکثیر کنی که بتونی تمام دیوارهای خونه‌رو باهاش بپوشونی، مثل یه‌جور کاغذدیواری منحصر‌به‌فرد. حتی می‌تونی تک‌تک‌شون‌رو جداگانه ویرایش کنی. می‌تونی نور و رنگ عکس رو کم‌و زیاد کنی تا گندمزار بیشتر زیر آفتاب بدرخشه یا رنگ ابرهای سفید رو توی آسمون آبی تغییر بدی تا تیره و بارونی به نظر بیان.»
خواندن پاراگراف اولِ آخرین اثر علیرضا محمودی‌ایرانمهر کافی است که نفس‌بند‌شوی و همین بس که پابندت کند تا یک نفس کتاب را بخوانی.

اسم تمام مردهای تهران علیرضاست علیرضا محمودی‌ایرانمهر

رمانِ متفاوت با نام جذاب «اسم تمام مردهای تهران علیرضاست» با فرم و روایتی نو پا به جهان فلسفه و روان‌شناسیِ زندگیِ تلخ آدم‌ها گذاشته، بدون آنکه وامدارِ جملات گل‌درشت فلاسفه و روانشناسان باشد. نویسنده با نگاهی دقیق و هوشمند خالق اثری درمان‌گر شده که تاریخ مصرف ندارد و هرکس ته بن‌بست ترس‌ها و تنهایی‌هایش کافی است یک‌بار دیگر رمان را بخواند.

«احساس ترس و تنهایی مثل بهمن می‌مونه؛ توده‌ برف ممکنه مدت‌ها در شیب دامنه‌ کوه تلنبار شده باشه و مونده باشه، اما ناگهان با صدای شکستنِ یه شاخه‌ نازک به حرکت دربیاد و با غرشی مهیب سقوط کنه و هر چیزی رو سر راه خودش داغون کنه.» درست در همین نقطه نویسنده دست خواننده را می‌گیرد و با لحن امروزی و نثری ساده از قعر دره نجات می‌دهد و این به راستی معجزه‌ داستان علیرضا ایرانمهر است. چیزی که بیشتر از هر وقت دیگر این روزها نیاز داریم.

رمان مانند هواپیمایی که ابتدا به آرامی مسیری را روی باند طی می‌کند خواننده را با دو کاراکتر پریسا و علیرضا آشنا می‌کند و کم‌کم سرعت می‌گیرد و ناگهان تیک‌آف می‌کند و به آسمان می‌رود. به خودت که می‌آیی می‌بینی پریسا و علیرضا را گم کرده‌ای، اما درعوض با پریساها و علیرضاهای زیادی همسفر شده‌ای که هیچ راه برگشتی نداری جز اینکه کمربندت را محکم ببندی و لای خط‌به‌خط کتاب دنبال خودت بگردی که تو کدام پریسا و کدام علیرضایی.

شاید از این جهت نویسنده هوشمندانه فصل‌های کتاب را کوتاه با ریتم تند نوشته که خواننده فرصت کند در بین پرواز نفس بگیرد و لایه‌لایه در عمق وجودش اوج بگیرد. درمان از اینجا آغاز می‌شود؛ جایی که خواننده و نویسنده جای‌شان عوض می‌شود. این‌بار کتاب ابزاری در دست نویسنده می‌شود تا خواننده‌اش را ورق بزند و سطر به سطر بخواند.

رمان «اسم تمام مردهای تهران علیرضاست» طنز سیاه آدم‌های تنهاست که نه فقط از روی تنوع و خودخواهی و کمال‌گرایی دوست دارند خدایی و خلق آدم کنند، بلکه وقتی همه‌ رازها و پیچیدگی‌های طرف مقابل‌شان گره‌گشایی می‌شود دنبال ویرایش آن آدم می‌روند تا یکی‌یکی عیب‌هایش را اصلاح کنند و او را به نسخه‌ بهتر ارتقا دهند تا از آنچه در واقعیت زندگی‌شان است بهتر و کامل‌تر باشند و بتوانند همدیگر را تحمل کنند. اما مشکل آنجا به وجود می‌آید که نویسنده نوشته: «نمی‌دونست ظرفیت تغییر هر چیزی در این دنیا محدوده، حتی وقتی می‌خوای عکس یه‌دشت پر از گل رو توی لپ‌تاپ ویرایش کنی گزینه‌های کم‌کردن رنگ یا افزایش نور بی‌نهایت نیست و اگه تلاش کنی زیاد تغییرش بدی، ممکنه کاملا از ریخت بیفته و نابود بشه.»

رمان اگرچه در ظاهر دو کاراکتر دارد اما به تعداد لایه‌های انباشت‌شده‌ آرزوهای این دو نفر کاراکتر دارد که همه علیرضا و پریسا هستند. کاراکترهایی که هرکدام از روی ترس‌ها و تنهایی‌ها آدم‌ها شخصیت‌پردازی شده‌اند. از پریسای دماغ‌عقابی گرفته تا پریسا با دماغ نوک تیز و سربالا.

علیرضا محمودی‌ایرانمهر در این رمان خط فرضی ادبیات را شکسته. خطی که در مباحث سینما موجب می‌شود روابطِ چپ و راست دو کاراکتر در یک صحنه حفظ شود تا بیننده از نظر بصری در فهم درست موقعیت و حرکت دچار اشتباه نشود. به قاعده دوربین باید در یک‌سوی این خط قرار بگیرد و نباید این خط توسط دوربین شکسته شود تا جهت حرکت کاراکترها در تدوین عوض نشود و کارکترها به‌جای اینکه به‌طرف همدیگر بیایند از هم دور نشوند اما او با ایده‌ای نو و منطقی خط فرضی ادبیات را شکسته و البته جای تعجب هم ندارد زیرا نام او هم علیرضاست از تهران که رویای خدایی‌اش را حقیقی کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...