این جمله که تاریخ را انسانها می سازند جمله ساده و بدیهی می نماید اما و صد اما که ما انسانها اگرچه با عقلمان به آن باور داریم اما با قلب مان آنطور که باید و شاید به آن ایمان نداریم. در حکومت های استبدادی که نهایتا یک نفر تصمیم گیر است درک اینکه سهم آن یک فرد پررنگ تر از دیگران است سخت نیست اما در دمکراسی که ارکان متعددی درگیر اتخاذ یک تصمیم می شوند کار سخت تر است. حال وقتی یک کشور دمکراتیک مثل بریتانیا نقش مهمی در شکل گیری تاریخی یک پدیده دارد چگونگی تعامل انسانها برای اتخاذ تصمیمات مهم از اهمیت بسزایی برخوردار می شود. نکته جذاب و جالب آنست که ما انسانها تفاوت ترجیحات، تفاوت برداشتها، تفاوت منافع و تفاوت تحلیلها داریم و این امر مختص کشور خاصی نیست. در نگاه استعمارزده تصور می شود اختلاف نظر و کشمکش بر سر تصمیمات تنها در کشورهای در حال توسعه وجود دارد اما حسن بزرگ کتاب «صلحی که همه صلحها را بر باد داد» [اثر دیوید فرامکین] این است که به خوبی نشان می دهد چگونه تعارض دیدگاه های متفاوتی میان مسئولان کشور بریتانیا در قبال مسائل خاورمیانه وجود داشته و چگونه حوادث و اتفاقات مشخص موجب شده تا برخی دیدگاه ها طرد شوند و نهایتا برخی دیدگاه ها پیروز گردند.


صلحی که همه صلحها را بر باد داد

این کتاب تلاش می کند با استفاده از کتابهای خاطرات، اسناد دست اول، گزارش جلسات و انبوهی منابع دیگر دیدگاه های همه دست اندرکاران سیاست سازی و سیاست گذاری انگلیس در قبال خاورمیانه را در حین و پایان جنگ جهانی اول احصا کرده و چگونگی تعامل بین آنها را برای خواننده تشریح کند. کتاب به خوبی نشان می دهد که چگونه حسادت ها، کینه‌ها، خودخواهی‌ها، یک دنده بودن ها و ائتلافهایی که در درون هیات حاکمه انگلیس شکل می گرفت موجب می شد تا دیدگاه ها در قبال خاورمیانه تغییر کند و تصمیم گیریها تا مدتها به سرانجام مشخصی نرسد و نهایتا چطور تعامل حوادث و انتخابها شکل فعلی خاورمیانه جدید را رقم زد.

کتاب به جای اینکه مثل کتابهای تاریخ صرفا روایتی سطحی از شکست یا پیروزی در جنگ ارائه کند به پس پرده تصمیم‌گیریها وارد شده و سازوکار تصمیم‌گیری در مورد تصمیمات بزرگ در حین جنگ و پایان جنگ را مورد واکاوی قرار می دهد. برای نویسنده بیش از آنکه نتیجه جنگ جهانی اول مهم باشد سیر حوادثی که منجر به نتیجه شد اهمیت دارد. نویسنده با زحمت بسیار توانسته به درون هیات حاکمه حکومت عثمانی و تشکیلات بریتانیا رسوخ کند و از تحول دیدگاه ها و آراء برای خوانندگان روایت دست اولی عرضه کند.

به باور اینجانب خواندن این کتاب سطح انتظار خواننده را نسبت به کتابهای تاریخ بالا خواهد برد و دیگر خوانندگان به صرف روایت رسمی از شکستها و پیروزیها بسنده نخواهند کرد بلکه چرایی این پیروزی یا شکست را پیوسته جستجو خواهند کرد. از این‌رو مطالعه این کتاب، نقشی ماندگار در ذهن خوانندگان خواهد داشت. مزیت دیگر کتاب ترجمه بسیار دقیق، روان و موفق آنست. خواننده هیچ جا احساس نمی کند که با یک کتاب ترجمه روبروست. حسن سوم کتاب طبع نیکوی آنست. ناشر با خوش سلیقگی، کتاب را به شکلی منتشر کرده که خواننده از دست گرفتن و تورق آن لذت ببرد و حس خوبی نسبت به آن داشته باشد. با این توصیف که محتوا، ترجمه و ظاهر کتاب تا این حد خوب و مقبول است آیا می توان در برابر وسوسه خواندن آن مقاومت کرد؟ حتما که نه!

الف

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...