«اومبرتو اکو» نویسنده و زبان‌شناس شهیر ایتالیایی حمایت خود را از یک نویسنده هم‌وطنش که به مرگ تهدید شده است، اعلام کرد.

روبرتو ساویانو، اخیرا کتابی با نام «گومورا» (Gomorra) نوشته و در آن به مافیای «کامورا» ‌(Camorra) در شهر ناپل پرداخته است.

وی پس از انتشار کتابش از سوی این مافیا به مرگ تهدید شد. این کتاب که نویسنده در آن، مردم را به شورش علیه دار و دسته «کامورا» دعوت کرده، طی پنج ماه گذشته جزو پرفروش‌های بازار کتاب ایتالیا بوده است.

اومبرتو اکو گفته است: «نباید بگذاریم که روبرتو ساویانو مثل فالکون و بورسلینو –دو نویسنده‌ای که پس از تهدید شدن به قتل رسیدند- تنها بماند.»

نویسنده رمان «نام گل سرخ» یکشنبه شب در مصاحبه‌ای که با یکی از شبکه‌های تلویزیونی ایتالیا انجام داده، اضافه کرده است: «من نمی‌خواهم که نویسندگان را به یکپارچگی و اتحاد در برابر این موضوع دعوت کنم، بلکه این وظیفه دولت است که کسانی را که تهدید می‌کنند و ما آن‌ها را می‌شناسیم، دستگیر کند. دولت در این زمینه باید مداخله کند و در یک اقدام پیشگیرانه به این پدیده خاتمه دهد.»

ساویانو هفته گذشته در هفته‌نامه ایتالیایی «لسپرسو» خبر داده بود که پس از انتشار کتابش نامه‌ها و تماس‌های تلفنی تهدیدآمیزی از افراد بدون نام داشته است.

روز دوشنبه شورای امنیت شهر ناپل یک پلیس را به عنوان محافظ به خدمت «روبرتو ساویانو» گمارد. همچنین وزیر کشور ایتالیا اعلام کرده است که شخصا به این پرونده رسیدگی خواهد کرد.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...