اقدامی نامنتظره | شرق


«سفر زمستانی» داستان مردی است که تصمیم می‌گیرد فکری را که در حالت خلسه در او جان گرفته بود در اقدامی نامنتظره عملی کند. چنان‌که آن اندیشه مدت‌ها بدون هرگونه کاستی در او زنده بماند و ماه‌ها را صرف آماده‌سازی خود برای آن لحظه‌ باشکوه و در‌‌عین‌‌حال مخوف بسازد. مردی که سعی می‌کند نویسنده‌ اوتیسمی را از «استرولب» (کسی که راوی عاشقش است و مدیر و ویراستار آثار اله‌نُر به شمار می‌رود) جدا و تمام زندگی خود را وقف او کند، اما در این کار شکست می‌خورد. «زوییلِ» ناامید، وقتی خود را ناتوان از کامیابی می‌بیند، فکر هواپیماربایی و کوباندن آن به برج ایفل به ذهنش راه می‌یابد. هواپیمایی با بیش از صد مسافر که از نظر راوی باید همراه او در این فاجعه جان ببازند، زیرا معتقد است: «اگر قرار بود استرولب که برگزیده‌ موجودات است، آن‌گونه رفتار کند، پس باید همه‌ جهان را نابود می‌کردم. تصمیم گرفتم حالا که متأسفانه شرایط آن را ندارم تا زمین را با خاک یکسان کنم، هدفی بزرگ‌تر از میزان بیزاری‌ام انتخاب می‌کنم.» او که خود را در عشق شکست‌خورده می‌بیند، در حالتی بین نفرت و علاقه قرار دارد.

سفر زمستانی (The Winter Journey (Le Voyage d'hiver)) آملی نوتومب (Amélie Nothomb)؛

«سفر زمستانی» داستانی سوزناک و تلخ است از زندگی دو زنی که در خانه‌ای سرد و خشک زندگی می‌کنند و سقف‌شان عایق‌بندی مناسبی ندارد و مجبورند لباس روی لباس بپوشند تا خود را از سرمای زننده‌ خانه در امان نگاه دارند و راوی با دیدن این وضعیت متعجب می‌شود و به استرولب پیشنهاد می‌دهد که سقف را با نایلُن بپوشاند و بخاری برقی کوچکی به آنها بدهد. پیشنهادی که استرولب نخست قبولش نمی‌کند و بعد با اصرار راوی می‌پذیرد. داستان از جایی شروع می‌شود که راوی در فرودگاه منتظر قطار1:30 است. از‌آنجا‌که او قصد دارد هواپیما را بدزدد و آن را به برج ایفل بکوباند، مقصد مهم نیست. او در حال نوشتن خاطراتش است تا بگوید چطور ایده‌ این جنایت به ذهنش راه یافت؛ با‌اینکه بیان این داستان بیهوده است و این مطالب همراه با هواپیما نابود می‌شوند، ولی او آنها را می‌نویسد تا وقایع در نظر او روشن‌تر شوند.

«اگر می‌نویسم به این دلیل هم هست که می‌ترسم این فیلم درخشان و زودگذر وجود نداشته باشد. هیچ بعید نیست این حرف دروغ باشد و آدم بدون دیدن چیزی به شکل احمقانه‌ای بمیرد. تصور نابود‌شدن بدون این نشئگیِ اجمالی غمگینم می‌کند. به‌همین‌خاطر محض احتیاط تلاش می‌کنم این ویدئو‌کلیپ را از راه نوشتن برای خودم بسازم.» زوییل با مردمی فقیر ملاقات می‌کند و با دادن وام به آنها کمک می‌کند که از پس مخارج گرمایشی خانه‌هاشان بربیایند. بدین‌گونه است که با استرولب و اله‌نُر آشنا می‌شود و وقتی اولین‌بار می‌بیندشان، فکر می‌کند استرولبِ زیبارو باید نویسنده باشد نه آن بیمار مریض. بعد از پی‌بردن به اشتباهش باور نمی‌کند کسی که عاشق اوست فردی معمولی و در عوض، اله‌نُر، نویسنده‌ای بااستعداد است. بعد از مدتی عاشق استرولب می‌شود و از همین‌جا رابطه‌ای عاطفی بین‌شان شکل می‌گیرد. ناامیدی زوییل از آنجا مایه می‌گیرد که استرولب، حامی و نگهبان اله‌نُر نمی‌تواند بدون او سر کند، چنان‌که نویسنده‌ اوتیسمی هر حرکت عاشقانه و ساده‌ آنها را زیر نظر دارد و لحظه‌ای رهایشان نمی‌کند. بنابراین عاشق که مدام از طرف معشوقه‌اش (به‌دلیل حضور اله‌نُر) پس زده می‌شود، تصمیم می‌گیرد که اگر واقعیت قابل‌تغییر نیست، می‌تواند با معشوقه‌اش در سطحی دیگر از واقعیت (به‌همراه نویسنده) گام بردارد و هر آنچه را که می‌تواند همراه او تجربه کند.

برای این کار فکر می‌کند که قارچ‌های توهم‌زا را با آن دو زن بخورد. آن دو اگرچه از این وضعیت لذت می‌برند، ولی زوییل به مراد دلش نمی‌رسد و همچنان سرمای طاقت‌فرسایی را که بر او می‌وزد بی‌وقفه حس می‌کند و به‌تدریج علاقه‌اش به نفرت تبدیل می‌شود. اما چه‌چیز راوی را وادار کرد که آن تصمیم وحشتناک را به سرش راه دهد؟ عدم اقناع میلی که به آن زن زیبارو داشت یا تنفر از بشر که از نظر او ذره‌ای ناچیز بود؟ املی نوتومب، گویی به اسامی و ارجاعات ادبی علاقه‌ خاصی دارد. موسیقی بر سیرِ وقایع داستان‌هایش تأثیر خاصی دارند، چنان‌که برای فراموشیِ ترسش از نابود‌کردن هواپیما یا لحظاتی که نگران و آشفته است به موسیقی‌هایی چون «مرگِ دوشیزه‌ اثر شوبرت و ایفکس توین» اشاره می‌کند. از طرف دیگر وقتی به نیمه‌ داستان می‌رسیم، این فکر در ما پدید می‌آید که اله‌نُر و استرولب هر دو یک شخص واحدند و در‌عین‌حال متحد با نویسنده هستند. چنان‌که هر سه، حرف اول اسم‌شان با A شروع می‌شود.

سفر زمستانی» (The Winter Journey (Le Voyage d'hiver)) نوشته املی نوتومب (Amélie Nothomb)؛ با ترجمه‌ بنفشه فریس‌آبادی و در 96صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...