کتاب «در سایه انسان» [In the shadow of man] نوشته جین گودال [Jane Goodall] با ترجمه حمیدرضا حسینی و عبدالحسین وهاب‌زاده منتشر شد.

در سایه انسان» [In the shadow of man] نوشته جین گودال [Jane Goodall]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این کتاب در ۳۸۹ صفحه با شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۴۸۰ هزار تومان در فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم راهی بازار کتاب شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: در سال ۱۹۶۰ زن جوانِ جوینده‌ای تک و تنها به قلب جنگل‌های صعب‌العبور منطقه گمبه در تانزانیا می‌رود تا درباره یکی از نزدیک‌ترین خویشاوندانِ انسان، شامپانزه، تحقیق کند. دیرزمانی در زل آفتاب و شُرشُر باران دنبال شامپانزه‌ها می‌گردد و تا مدت‌ها لباس یک‌شکل می‌پوشد تا شامپانزه‌ها به حضورش عادت کنند. سرانجام موفق می‌شود و شامپانزه‌ها حضورش را می‌پذیرند و او فرصت می‌یابد که همه جوانب حیات فردی و اجتماعی چند نسل از شامپانزه‌ها را از تولد تا مرگ به‌چشم ببیند و مستند کند.

«در سایه انسان» سفر ادیسه‌وار انسانی است که فداکارانه قدم در راه حقیقت و علم می‌گذارد و بخش عمده وقایع زندگی شخصی‌اش نیز با موضوع تحقیقش در می‌آمیزد. در این کتاب با رفتار و کردار و حرکات و سکنات شمار فراوانی از شامپانزه‌های منطقه‌ای دورافتاده آشنا می‌شویم و چه‌بسا همذات‌پنداری هم بکنیم.

استیون جِی گولد، جامعه‌شناس درباره این کتاب گفته است: کار جین گودال در مورد شامپانزه‌ها یکی از بزرگ‌ترین دستاورهای علمی جهان غرب است.

همچنین جورج استید، در نیویورک تایمز درباره این گفته نوشته است: نمی‌توانم مقدمه‌ای را برای زندگی شامپانزه‌ها در حیات وحش متصور شوم واضح‌تر و نامنتظره‌تر از مقدمه جین گودال.

در معرفی نویسنده آمده است: جین گودال در سال ۱۹۳۴ در لندن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۰ به تحقیق درمورد شامپانزه‌ها روی آورد. در سال ۱۹۶۵ درجه دکتری خود را از دانشگاه کیمبریج دریافت کرد. و در سال‌های بعد به سبب مستندهای تلویزیونی و تألیفاتش به شهرت رسید.

گودال مهم‌ترین و مشهورترین شخصیت حامی شامپانزه‌های وحشی و شامپانزه‌های دربند آزمایشگاه‌های علمی و باغ‌وحش‌ها است. او سفیر صلح سازمان ملل است و تجربیات خود را درمورد جانوران و حفظ محیط‌زیست با سخنرانی در کشورهای مختلف در اختیار مردم دنیا می‌گذارد. از کتابهایش می‌توان به: «از پنجره»،«شامپانزه‌های گمبه»، و «دلیل امید» اشاره کرد.

................ هر روز با کتاب ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...