اختصاصی

به گزارش کتاب نیوز، یکشنبه شب و به مناسبت ازدواج محمدرضا بایرامی در زمین فوتسال موسسه کیهان جشن مختصری گرفته شد.

بنا بر این گزارش در این مراسم که در حاشیه جلسه هفتگی فوتبال ترتیب داده شده بود، حضار پس از ساعتی فوتبال با حضور در سالن کشتی این موسسه در فضایی صمیمی و با صرف عصرانه‌ای ساده (نان و پنیر و چای داغ) به تازه داماد تبریک گفتند.


عکس: حسین هاشمی

در این محفل صمیمی که به همت امیر حسین فردی (مبدع جایزه کتاب سال شهید غنی پور و مدیر مسئول کیهان بچه‌ها) سالهاست در یکی از روزهای هفته به شکل منظم و بدون انقطاع برگزار می‌شود، نویسندگانی چون رضا امیرخانی، محسن مومنی، رسول فلاح پور، محمد ناصری، خسرو باباخانی و قاسم فروغی حضور داشتند که پس از صرف عصرانه هدیه‌ای را از طرف تحریریه کیهان بچه‌ها به محمدرضا بایرامی اهدا کردند.

در این پاتوق فرهنگی – ورزشی، همچنین به تیم برنده بازی‌های دوره‌ای فوتسال (همان روز)، جایزه‌ای تعلق گرفت که به پیشنهاد برخی از اعضا، به نام "جایزه شهید بایرامی" ملقب شد!

شایان ذکر است برگزاری محافلی از این دست که در دهه‌ی اول پیروزی انقلاب اسلامی، میان اهل قلم و اصحاب فرهنگ بسیار پر رونق بود، این روزها به سردی گراییده است و بعضا به مناسبت‌هایی خاص همچون ماه مبارک رمضان منحصر می‌شود.

محمدرضا بایرامی، نویسنده خوش قلم کشورمان متولد 1344 است و تا به حال سیزده کتاب داستان از جمله "کوه مرا صدا زد" و "پل معلق"، را به چاپ رسانده است. او چندین جایزه‌ی ملی و بین‌المللی از جمله "کبرای آبی" را در کارنامه‌ی خود دارد.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...