شوراهای یهودی و یهودیانی که فرآیند اخراج و غارت یهودیان را فراهم می‌کردند... فرآیند کشتار، زمینه را برای تشکیل کشوری یهودی و ایجاد این فکر در اذهان یهودیان که تنها در کشوری یهودی یک یهودی می‌تواند زندگی خوبی داشته باشد، فراهم می‌کردند... این توهینی نابخشودنی به کانت است و سوء‌استفاده آیشمن از امر مطلق کانتی چیزی جز از همان جنس سوء‌استفاده‌های سیاستمداران از والاترین ارزش‌های انسانی است برای توجیه اعمال پلیدشان.


چرخه کور خشونت | اعتماد

 

کتاب بحث‌برانگیز و پرسر و صدای هانا آرنت حاوی نکاتی است که می‌تواند درس‌های فراوانی برای وضعیت ما و حتی عالم روزنامه‌نگاری و گزارش‌نویسی داشته باشد. فرصت غنیمت مطالعه کتاب آرنت به زبان فارسی نسبتا استوار و روان، بعد از سال‌ها فراهم شد و اینک این تجربه برای به درون آوردن و از آن خود کردن آن در اختیار ما قرار گرفته است. کتاب در بعضی از قطعات زیاد هم آسان‌خوان نیست و طنز مستتر آرنت که خواهان نمایاندن همان ابتذالی است که تمام این وضعیت را دربرگرفته، از ابتذال حرف‌های آیشمن تا دادگاه تا سیاستمدارانی که زمینه‌ها و مذاکرات مربوط به دادگاه و ربوده ‌شدن آیشمن را فراهم کردند تا هر‌ آنچه آرنت را در مقابل مهابت آن جنایتی قرار می‌دهد که اینک برای شستن دست‌ها از عفن آن چنین دادگاهی را برای متهم کردن یک آدم پوست و خون‌دار به راه انداخته‌اند، بر دشواری‌های خواندن کتاب می‌افزاید.

«آیشمن در اورشلیم» [Eichmann in Jerusalem] نوشته هانا آرنت [Hannah Arendt]

عنوان کتاب اشاره‌ای به پونتئوس پیلاطس حاکم یهودی اورشلیم دارد که دستور بر صلیب کردن مسیح را داد در حالی که خود هیچ تمایلی به این کار نداشت و فقط خواست عمومی حاکمان یهودی را اجرا می‌کرد. اسطوره‌ای که هنوز زنده است و آیشمن خود را در بخشی از کتاب در آن جایگاه می‌بیند. «کشتار یهودیان به عنوان کفاره مصلوب‌ ساختن مسیح» و در عین‌ حال اهمیت انجام وظیفه دولتی. حتی در جایی که هیملر با شنیدن آواهای پایان جنگ خواهان قطع ادامه کشتار می‌شود، آیشمن به جهت عدول از دستور و ناتمام ماندن «کار» او را هرگز نمی‌بخشد!

یکی از مشاجرات جدی‌ای که کتاب آرنت برانگیخت، نشانه ‌گرفتن انگشت اتهام به سمت شوراهای یهودی و یهودیانی بود که فرآیند اخراج و غارت یهودیان را فراهم می‌کردند تا به اصطلاح خود از درد و رنج آن شرایط تا حدودی بکاهند. در حالی که نه تنها هرگز چنین نشد، بلکه این کمک‌ها منجر به نظام‌مندتر شدن فرآیندها و در نتیجه تعداد کشته‌های بیشتر شد. در عین‌ حال آرنت با طعنه‌هایی آشکار این شوراها را متهم می‌کند که با کمک به این فرآیند کشتار، زمینه را برای تشکیل کشوری یهودی و ایجاد این فکر در اذهان یهودیان که تنها در کشوری یهودی یک یهودی می‌تواند زندگی خوبی داشته باشد، فراهم می‌کردند. آرنت به نکاتی اشاره می‌کند که اگر رعایت می‌شدند از اتفاق می‌توانستند به نجات جان‌های بیشتری بینجامند؛ از جمله زنده ماندن یهودیانی که خلافکار بودند و در قسمت دیگری از اردوگاه‌های مرگ نگهداری می‌شدند یا تعداد کم ماموران آلمانی در یک سفر طولانی که در صورت شورش می‌شد یهودیان را نجات داد و سر آخر عاقبتی که بر سر برخی یهودیانی آمد که شورش کرده ‌بودند و نتیجه فرق چندانی با شورش نکردند، نمی‌کرد. در این زمینه اما ‌باید به آزاداندیشی آرنت اشاره‌کرد که در آن فضای دوقطبی طرف انسانیت را می‌گیرد به جای یکی از دو طرف و تفاوت چندان زیادی بین حاکمان دیروز و امروز قائل نمی‌شود و به هر حال آنها در ورِ حاکمان هستند که همواره ‌باید مورد نقد بی‌رحمانه «ما» مظلومان واقع شوند.

از دیگر نکات مهم فرمی این شکل گزارش‌نویسی فراهم کردن اطلاعاتی دقیق و مراجعه به منابع مختلف و اظهارنظر افراد در آنها در مورد اتفاقات مهیبی است که رخ‌ داده است. چیزی که از یک آلمانی انتظار داریم و دقت آرنت در نقل مطالب و آمارها و اشارات وقایع‌نگاران و تاریخ‌نویسان جنگ و آشنایان به مسائل حقوقی و حقوق بین‌الملل و احکام و رویه‌های خاص این‌گونه از دادگاه‌های جنایت‌ جنگی انتظارمان را به خوبی برآورده می‌کند. تلاش آرنت در مستدل کردن عنوان جرم آیشمن یعنی جنایت نه تنها علیه یک قوم بلکه علیه بشریت بخشی از مسوولیت‌پذیری او را به نمایش می‌گذارد که او می‌خواهد کارش چیزی بیش از یک گزارش‌نویسی صرف از یک دادگاه باشد.

آیشمن در اورشلیم» [Eichmann in Jerusalem; a report on the banality of evil]

در نهایت تلاش آرنت به عنوان فیلسوفی شناخته‌ شده در آن زمان که در ذیل بزرگ‌ترین سنت‌های فلسفی قرن بیستم درس‌خوانده بود و در عین حال خود را فیلسوف نمی‌دانست، بلکه کارش را به عنوان فیلسوفی سیاسی پیگیری می‌کرد، چنانکه در کتاب اشاره می‌کند این است که کاری کند که این سیاره به‌رغم همه مخاطراتی که آن را فرا گرفته است مکان بهتری برای زندگی کردن انسان‌ها شود. برای اهل فلسفه دشوار می‌آید که آیشمن به عنوان یک جنایتکار (یا حداقل کسی که در موضع جنایت قرار دارد و عمل او ناآگاهانه و تحت یک بروکراسی در هم‌پیچیده احمقانه منجر به جنایت شده است) و کسی که تنها یک کتاب مهم خوانده و او را تبدیل به یک متخصص مساله یهود کرده کتاب یک صهیونیست است که یکی از مهم‌ترین کتاب‌های فیلسوفی اخلاق‌گرا مثل کانت را خوانده باشد. این توهینی نابخشودنی به کانت است و سوء‌استفاده آیشمن از امر مطلق کانتی چیزی جز از همان جنس سوء‌استفاده‌های سیاستمداران از والاترین ارزش‌های انسانی است برای توجیه اعمال پلیدشان. در قطعه آخر کتاب آرنت در ادعانامه‌ای خیالی از زبان دادگاه آیشمن را به جهت آنچه خود او اطاعت از دستور می‌داند و آرنت اما فرقی بین اطاعت و حمایت از کشتار نمی‌بیند، چون سیاست «مهدکودک» نیست (اشاره‌ای به همان بلوغ کانتی در مقاله «روشنگری چیست؟») آیشمن را لایق این نمی‌داند که در سرنوشت و حیات این سیاره سهیم باشد و ما انسان‌ها را محق می‌داند که او را بکشیم و اعدام کنیم، اما این کلام (و هر توجیه دیگری در اعدام یک آدم به هر نحوی و به هر شکلی) خود بیم سوء‌استفاده از آن را در پیش می‌نهد و به نظر می‌رسد برای جلوگیری از این چرخه کور خشونت حداقل ایده‌آل‌گرایانه باید راه‌حل دیگری جست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...