رمان ایرانی «شهسوار» نوشته مهرداد بهزادی که به زندگی شهید محمد شهسواری از اسرای کرمانی پرداخته، منتشر شد.

زندگی و خاطرات آزاده شهید محمد شهسواری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مهرداد بهزادی همزمان با انتشار این خبر گفت: در این کتاب علاوه بر نوشتن مستنداتی که از طریق خانواده، همرزم‌ها و اُسرای هم سلولی شهید جمع آوری کرده‌ام، بخش کوتاهی از آن را با توجه به تخیلات ذهنی بنویسم تا با خلق یک اثر هنری، مخاطب را جذب کنم.

این نویسنده ادامه داد: آنچه که مرا واداشت تا رمان شهسوار را بنویسم، شخصیت ظلم ستیزی شهید شهسواری بود زیرا این شهید در زمان اسارت با شجاعت تمام بر علیه صدام، شعار مرگ بر صدام سر داد.

وی، اضافه کرد: برای تألیف این رمان، به مدت یک سال و نیم با انجام تحقیق، مستندات زندگی شهید را جمع آوری کردم و سپس به مدت یک سال و نیم مطالب را در قالب رمان نوشتم.

بهزادی گفت: سال ۱۳۷۷ نیز یک نمایشنامه با نام اساطیر که نگاهی گذرا به زندگی شهید شهسواری داشت را نوشتم.

این نویسنده جنوب کرمانی، بیان داشت: امیدوارم با تألیف این رمان گامی هر چند کوچک در معرفی شخصیت این شهید بزرگوار برداشته باشم و توانسته باشم دین خود را به شهید شهسواری ادا کرده باشم چرا که آرامش و آسایش امروز را مدیون خون شهدایی همچون این شهید می‌دانم.

شهید محمد شهسواری در تاریخ سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ در قریه شیخ‌آباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خود را از دست داد و در یتیمی دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد. او با حافظه کم‌نظیری که داشت با بهترین معدل‌ها تا سال ششم ادامه تحصیل داد اما به علت نبود مدرسه در مقاطع بالاتر در کهنوج از ادامه تحصیل باز ماند و برای تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رفت و برای درآمد هزینه‌های زندگی گرمای طاقت‌فرسای جنوب را تحمل کرد و بعد از سه سال تلاش در جزیره کیش به کهنوج بازگشت و در اداره راه‌سازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد.
با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیت‌المقدس شرکت کرد.
شهید محمد شهسواری در ۲۲ اسفند سال ۶۶ در شرق دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد و اسارات و شکنجه‌های سربازان رژیم بعث را تحمل کرد. محمد بزرگی روح خود را با دستان بسته در حالی که اسیر دشمن بود با فریاد «الله اکبر خمینی رهبر»، «مرگ بر صدام، ضد اسلام» به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ ماندگار شد. او سرانجام در اول شهریور سال ۶۹ به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت.

شهید شهسواری پس از بازگشت به ایران نیز به فعالیت‌های خود برای دفاع و خدمت به انقلاب اسلامی مشغول شد و در ۲۰ آذر سال ۷۵ که برای مأموریت راهی زاهدان شده بود، خودرویش توسط افراد ناشناس از مسیر منحرف شده و در نهایت واژگون می‌شود و به فیض شهادت نائل می‌شود.

سوره مهر این کتاب را با ۳۶۸ صفحه و قیمت ۴۸ هزار تومان منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...