«سرزمین عیاران»، گزیده‌ای از کتاب تاریخ سیستان است که توسط مولفی نامعلوم نوشته شده و به همت زنده یاد محمد تقی بهار (ملک الشعرا) تصحیح و منتشر شده است.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «سرزمین عیاران» با تصحیح محمد تقی بهار (ملک الشعرا) و به کوشش محمدحسین مجدم از سوی انتشارات جهان کتاب با قیمت 3500 تومان روانه بازار نشر شد. این کتاب گزیده‌ای از تاریخ سرزمین سیستان در 175 صفحه است. محمدحسین مجدم تدوین کننده این کتاب، از طریق منابع و کتابهای مرجع موجود، اطلاعاتی از شخصیت‌های این متن کهن بدست آورده است. این کتاب مانند دیگر کتابهای مجموعه، داستان را از زمان خلقت انسان آغاز می‌کند و عمده مطالب کتاب مربوط به قرون پنجم و ششم هجری است.

نویسنده این کتاب کهن، نا‌شناس است و در این کتاب به عهد سامانیان، صفاریان و خلفای بنی امیه و عباسی پرداخته است. ملک‌الشعرای بهار معتقد بوده‌است نویسنده این کتاب گمنام بوده و باید بین قرون پنجم و ششم هجری زیسته باشد. مجدم در مقدمه‌ای که در ابتدای کتاب آورده به بیان نکات مشابهی پرداخته است.

استاد بهار در ذکر مزایای تاریخی کتاب از چند حکایت، هم چون داستان ایران بن رستم مرزبان سیستان و ماجرای او با ربیع بن زیاد امیر عرب نام می‌برد که در هیچ تاریخی نیست.

در صفحه 17 کتاب می‌خوانیم: «... سیستان بنا کردند، تا پیغامبر ما، محمد مصطفا، صلی الله علیه و سلم، بیرون آمد به فرمان ایزد تعالی، و شریعت اسلام آورد، چهار هزار سال بود شمسی و بیشترین فضلی شهر سیستان را این است که اول نام و خبر او صلی الله علیه به زبان مردمان خاص و عام آن‌جا رفته شد و بنا کردن سیستان آن‌روز بود که گرشاسب دانایان جهان را گرد کرده بود، که من شهری بنا خواهم کرد بدین روزگار که ضحاک همه جهان همی ویران کند، و آزادگان جهان را همی کشد و از جهان به جادویی همی بر کند، تا مردمان عالم را سامه‌ای باشد که او را بر شهری که من کرده باشم، فرمان نباشد، اما چنان خواهم که نیکو نگاه کنید و از هفت و چهار و دوازده بنگرید و حساب کنید، و به وقتی ابتدا کنید که سعد باشد بی‌هیچ نحس، چنان که دیرگاه بماند چندانی که حد امکان باشد، هرچند که جهان و هر چه اندر وی است برگذر است و همه به آخر ناچیز گردد...»

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...