ارسطو

07 خرداد 1385

ارسطو Aristotle (384-322 ق.م.) با اینکه ارسطو حدود دو هزار پانصد سال پیش می‌زیست ولی افکار او، مانند افلاطون، هنوز هم یک اندیشه حیاتی و در واقع بخش مهمی از فرهنگ غرب را تشکیل می‌دهد. ارسطو شاگرد افلاطون بود، اما مریدی به شمار می‌آمد که از استادش انتقاد کرد. وی به تحقیق درباب معرفت واقعی پرداخت و تعریف و توصیف علمی و منسجمی از انواع علوم به عمل آورد. همچنین شرحی را درباره آنچه که آن را فلسفه اولی (1) می‌نامید، ارائه داد: علم به وجود به علت اینکه با خود مسأله وجود سر و کار دارد، زیربنای همه علوم دیگر بوده و جنبه «اولی» و برتر دارد. او درباره منطق، طبیعیات، تاریخ طبیعی، روان‌شناسی، سیاست، اخلاق و هنر آثار متعددی را به رشته تحریر درآورد. رسالات و یادداشتهایی که برای تدریس آماده کرده بود، هنوز هم باقی مانده‌اند و در دوازده مجلد گنجانیده شده‌اند. این آثار به یک شیوه نسبتاً جدی علمی نگاشته شده‌اند. اما دریغا که کتابها و مکالماتی که برای مواد خواندنی شاگردانش نوشت از آسیب زمان در امان نماند و از بین رفت. لیکن از گفته‌ها و اشارات این شاگردان برمی‌آید که آثار مزبور حاوی یک سبک ادبی بوده و بنابر گفته سیسرون (2)، «از یک فصاحت و بلاغت درخشان برخوردار بود» که از سوی شاگردانش بسیار تحسین و تمجید می‌شد.

ارسطو در استاگیرا (3)، واقع در شمال یونان، به دنیا آمد. در سن 18 سالگی در آکادمی افلاطون ثبت‌نام کرد و تا زمان مرگ او در 347 ق.م. در همان‌جا به تحصیل سرگرم بود. سپس به آسوس (4) در آسیای صغیر رفت و به مدت پنج سال در محفل کوچکی از دانشوران، به تحقیق در باب مسائل فلسفی و زیست‌شناسی پرداخت؛ دو سال آخر این زمان را در میتولنه (5) در لزبوس (6) گذرانید. در 342 ق.م. از او دعوت شد که به مقدونیه برود و پسر جوانی را تعلیم دهد که در آینده اسکندر کبیر می‌شد. مقدونیه را در سال 335 ق.م. ترک گفت، به آتن بازگشت و مکتب خود موسوم به لیکیوم (7) را بنیان نهاد و در آنجا به مدت دوازده سال به تدریس پرداخت. پس از مرگ اسکندر کبیر در 323 ق.م، در آتن احساسات قوی و شدیدی بر ضد مقدونیه وجود داشت و ارسطو به دلیل ارتباطاتش با حکومت مقدونیه، هدف خصومت قرار گرفت. او را به بی‌دینی متهم کردند، اما با به یاد آوردن سرانجام سقراط، آتن را ترک گفت و به خالکیس (8) رفت تا به طوری که معروف است، اجازه ندهد مردم آتن «دومین گناه را در حق فلسفه مرتکب شوند». یک سال بعد، ارسطو در سن 62 سالگی در شهر خالکیس درگذشت.

ارسطو نظامی فکری به نام "علم منطق" بنیان نهاد که پایه و مبنای مطالعات بعدی در باب این علم تا سده نوزدهم میلادی بلکه تا کنون قرار گرفت. وی منطق را به عنوان یک ابزار عمومی برای تحقیق و کسب معرفت به شکلهای گوناگون، توصیف کرد. نوشتارهای او در این زمینه به "ارغنون"بارها به چاپ رسیده است.

قلمروی فعالیت ارسطو بسیار عظیم است. از ترسیم شکل گیاهان گرفته تا طبقه‌بندی ماهیان؛ از مطالعه باد، دریا، و آب و هوا تا تحلیل تراژدی نمایشی؛ از اخلاق و سیاست گرفته تا هندسه و اعداد. نفوذ ارسطو حد و حسابی ندارد. پس از مرگ او، یکی از شاگردانش به نام تئوفراستوس ریاست مکتب "لیکیوم" را عهده‌دار شد و بی‌درنگ به بسط و اشاعه عقاید استادش پرداخت. در قرن سوم میلادی، پلوتینوس (فلوطین) آنچه را که می‌خواست از عقاید ارسطو اقتباس کرد و در مکتب نو افلاطونی خود گنجانید. در سده‌های میانه، منطق ارسطو [منطق صوری] در اروپا تدریس می‌شد، ولی در سده سیزدهم م. بود که زمینه علاقه‌مندی به ارغنون ارسطو و تفسیرهای مفسرین اسلامی، پدید آمد. توماس آکویناس در آن زمان به صورت مهم‌ترین مبلغ اندیشه‌های ارسطو درآمد. وی با یک نوع بینش پذیرنده عمیق و با نگاهی عالمانه به اثر مزبور نگریست. سایرین کمتر شرافتمند بودند زیرا افکار و اندیشه‌های ارسطو را بر طبق هدفهای خود، اقتباس و تحریف کردند و گاهی اوقات آنها را آن‌چنان تغییر شکل دادند که دیگر قابل شناسایی نبودند. همزمان با پیشرفت علوم مادی و دقیق‌تر شدن ابزارهای اندازه‌گیری، آشکار شد که بسیاری از مشاهدات علمی ارسطو اشتباه بوده است و به همین غلت از قرن شانزدهم م. به بعد، اخترشناسی ارسطو و بخشهایی از سایر نظریات او به تدریج بی‌اعتبار شناخته شدند. اما قدرت و توان فلسفه، مابعدالطبیعه، منطق، سیاست و زیبایی‌شناسی وی همچنان بدون آسیب باقی مانده است. امروز نیز نام ارسطو به عنوان یک «فیلسوف» واقعی بر دفتر علم ثبت است.

پنجاه فیلسوف بزرگ. نوشته دایانه کالینسون. محمد رفیعی مهرآبادی. انتشارات عطایی

1-First Philosophy  2-Cicero  3-Stagira  4-Assos
5-Mitylene 6-Lesbos 7-Lyceum
("لوکئوم" به زبان یونانی) نام باغ و گردشگاهی در خارج از آتن بود که ارسطو آن را اجاره کرد و مدرسه و مکتبی در آنجا تأسیس کرده بود.م.
8-Chalcis

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...