عصر جمعه بیست و پنجم خردادماه، جلسه‌ی نقد و بررسی رمان کوتاه «شب بازی» با حضور نویسنده در مجتمع الف شیراز برگزار شد. «شب بازی» دومین اثر داستانی مجتبی تقوی‌زاد است که در آذرماه سال 1402 توسط نشر ثالث منتشر شده است. این رمان در ژانر پلیسی- معمایی به قصه‌ای امنیتی در دهه هفتاد شمسی می‌پردازد.

شب بازی مجتبی تقوی زاد

به گزارش کتاب نیوز، محمد کشاورز، به عنوان اولین سخنران در این نشست گفت: من وقتی خواندن رمانی را آغاز می‌کنم، در همان صفحه‌ی اول و دوم کتاب، وقتی می‌بینم نویسنده به زبان داستانی رسیده و تسلط دارد، آن‌وقت دلم قرص می‌شود که احتمالا نویسنده توانسته داستان را به سرانجام برساند. چون کسی که از پس آن بخشی از زبان که مخصوص داستان است نه مخصوص مقاله، نه مخصوص روایت، نه مخصوص خاطره؛ آن زبانی که مخصوص داستان است برآمده، مشخص است که از پس بقیه داستان هم می‌تواند بربیاید. اینجا هم وقتی من کتاب را شروع کردم، احساس کردم نویسنده به زبان داستان تسلط دارد. زبان استفاده شده در این رمان، زبانی تراش‌خورده، خوب و مسلط است که با فضای داستان و شخصیت‌ها انطباق دارد. یعنی حال و فضای داستان این زبان را می‌طلبد. مدت‌ها بحث این بود که ما در زبان فارسی نمی‌توانیم رمان پلیسی یا رمان معمایی داشته باشیم.

یکی از دلایلش ساختار شکل‌گیری نظام قوا و ساختار شکل‌گیری قوه‌ی قضاییه در کشورهایی است که خاستگاه این دست رمان‌ها هستند. یک بار قاسم هاشمی‌نژاد در دهه پنجاه با «فیل در تاریکی» به این کار نزدیک شد، ولی بعد از آن ما شاهد داستان جدی در این حوزه نبودیم. یک‌سری کار نوشته شد که بیشتر مربوط به ادبیات عامه‌پسند بود. اما اینجا شاید بشود گفت کم دیده‌ایم که مانند «شب بازی» یک داستان معمایی شکل بگیرد، که همخوانی خوبی با وضعیت جامعه‌ی ما و با تاریخ سیاسی-اجتماعی که از سرگذراندیم، داشته باشد. به همین خاطر است خواننده وقتی این کتاب را دست می‌گیرد، خیلی روان در داستان پیش می‌رود. داستان کشش یک داستان معمایی و جذابیت آن را دارد و به هیچ‌وجه خسته‌کننده نیست. این در حالی است که بنا به فرم و شخصیت‌هایی که نویسنده انتخاب کرده بود، داستان دارای ارزش ادبی بوده و صرفا یک داستان معمایی سرگرم‌کننده نیست.

مساله بعد اینکه ما بعد از انتشار کتاب «شیراز (یک شهر و سی و یک داستان)» به ادبیات مکان‌مند، به داستانی که مکان بدل به شخصیت می‌شود علاقمند شدیم. در این کتاب‌ هم شهر رشت با خیابان‌ها و کوچه‌ها و فضاهایش انگار بدل به شخصیتی در سیر این داستان می‌شود. نویسنده خیلی خوب چفت و بست‌های این شهر به مثابه شخصیت را درآورده است. شخصیت‌ها به نظر من خیلی خوب درآمده، یعنی به نظر من شخصیت راوی خیلی خوب درآمده است. همچنین شخصیتی که برای من خیلی جذاب بود با اینکه خیلی کم دیالوگ دارد، شخصیت حاجی‌آقا است. یعنی با دو سه دیالوگ، خیلی شخصیت ترسناک و هیولاگونه‌ای از او ساخته می‌شود. یک آدم خیلی ساکت، در عین حال خیلی مرموز و متنفذ. در واقع برای خودش قدرقدرتی است که خیلی هم در ظاهر نشان داده نمی‌شود. می‌توان گفت این دو شخصیت تا حدودی در ادبیات ما تازه بودند. حتی در مورد شخصیت‌های فرعی (قاسم و حسن‌زاده) هم خوب عمل شده بود، یا شخصیت زن و همچنین همسر راوی داستان. فقط شخصیت یزدان انگار کمی عجولانه ساخته شده که چندان با دیگر شخصیت‌پردازی‌های رمان سنخیت ندارد. انگار این شخصیت کمی ساختگی به نظر می‌رسید. این تنها موردی بود که می‌توانستم به عنوان ضعف شخصیت از آن نام ببرم.

در مجموع این رمان جذاب بود و احتمالا من یک بار دیگه هم خواهم خواندش. من زیاد داستان و رمان ایرانی می‌خوانم اما در این مدت کم رمان ایرانی دیده بودم که این حال و هوای تازه را داشته باشد. در عین حال این رمان چیزی از مسائل ما می‌گوید که جامعه ما به آن مبتلا است اما در عین حال تازگی خودش را دارد. آن جدال عشق و وظیفه به خوبی و در بستر آدم‌های متفاوتی به تصویر کشیده شده بود. نکته‌ی مهم قابل بیان دیگر در خصوص این رمان این است که این رمان جزئی‌نگری‌هایی داشت که در پلات کارسازی شده بود. اینکه این آدم اینقدر اسیر جزئیات است دلیل داشت. دلیلش این بود که این آدم مدام تکه‌هایی از وجودش را که گذشته مانده بود با خودش حمل می‌کرد. انگار گذشته برایش حکم همان آینده را داشت.. این حالت اضطراب و هول با این جزئی‌نگری‌ها خوب درآمده بود.

در ادامه طیبه گوهری در خصوص رمان «شب بازی» گفت: ترس تا سرحد جنون و تردید تا خود پریشانی در این رمان جاری است. مجتبی تقوی‌زاد با شکست‌های مکرر زمانی و مکانی ، اطلاعات را به صورت قطره‌چکانی به خواننده فعال داده و او را به رشت دهه پنجاه و شصت و هفتاد می‌برد. حامد پناهی نشسته در تاریکی و آدم‌های ایستاده در روشنایی را می‌پاید. راوی پشت میز مستحکم خود نشسته و برای اسارت و آزادی، برای مرگ و زندگی آدم‌ها تصمیم می‌گیرد. شب بازی آینه‌ای است در برابر هویت جمعی ما. انگار روح جمعی جامعه‌ای بحران‌زده قلم به دست گرفته تا شاید بر بخش‌هایی از تاریخ تاریک و مبهم خود اندکی نور حقیقت بتاباند. آینه‌ی شکسته‌ای که هر تکه اش دست کسی است و هرکسی تصور می‌کند همه‌ی حقیقت را در دست دارد. کتاب عرصه تجلی یک سوال مهم است. آیا حقیقت نهایی وجود دارد؟

نشست نقد و بررسی شب بازی تقوی‌زاد

مجتبی تقوی‌زاد برای به تصویر کشیدن تردید و پنهان‌کاری شخصیت‌های داستان، زاویه دید خلاقانه و لغزنده‌ای برگزیده است. زاویه دید داستان مجموعه‌ای است از اول شخص، سوم شخص محدود به ذهن و تک‌گویی درونی که بتواند بر این همه تغییر وضعیت، رفت و برگشت‌های زمانی و مکانی صحه بگذارد و پریشانی راوی را به تصویر کشد. ماجرا با نثری پیراسته، ساختاری معمایی و گره‌افکنی روایت می‌شود. به نظر می‌رسد مولف و مخاطب هر دو به تکه‌های شکسته‌ی در دست خود می‌نگرند و می‌دانند همه‌ی حقیقت را در آن نمی‌توانند ببینند. داستان با جسارت روایی پیش می‌رود اما نویسنده در جاهایی محتاط و دست‌بسته عمل کرده و بخش‌های مهمی از ماجرا در سپیدخوانی بین سطور باقی می‌ماند.

داستان بلند شب‌بازی زیاده‌گویی ندارد. متن عصاره‌ی روایتی را حمل می‌کند که گرچه پتانسیل آن را داشت که در عرض گسترش بیشتری داشته باشد و تبدیل به رمان شود اما نویسنده ترجیح داده با پرهیز از اطناب با ایجازی مثال‌زدنی و تعلیق ذاتی، داستان خود را پر کشش تا انتها روایت کند. در انتها موقعیت راوی تغییر کرده و به آدمی پریشان و سردرگم بدل می‌شود که نمی‌داند کجای زندگی ایستاده؟ و نمی‌داند چگونه باید ادامه راه را تا انتهای تونل تاریک پیش‌آمده طی کند؟ در پایان ماجرا مخاطب با راوی داستان همراه شده و با موقعیت او همذات‌پنداری می‌کند. چرا که حافظه‌ی جمعی ما پر است از این رودست خوردن‌های آشنا و موقعیت‌های پیچیده و ترسناک. در طول روایت، بازی تاریکی و روشنایی و پرهیز راوی از نور ادامه پیدا می‌کند و در پایان مثال تفنگ معروف از دیوار داستان پایین آمده، ماشه کشیده و شلیک می‌شود. آنجا با تغییری که در جایگاه ذهنی راوی نسبت به خودش به وجود می‌آید، صدای شکستن استخوان‌هایش را می‌شنود.

لیلا برزگر نیز در سخنان کوتاهی در این نشست گفت: من ابتدای داستان را دوبار خواندم و زبان روان و خوش‌خوانی که رمان داشت را خیلی پسندیدم. زبان داستان به زبان شخصیت، بر اساس جایگاهی که شخصیت‌های رمان داشتند به خوبی نزدیک شد. از طرف دیگر به خوبی از پس زبان اداری و زبان گزارش‌نویسی برآمد و یک داستان معمایی خوب را شکل داد. شخصیت اصلی رمان که راوی بود، با پرداخت وجوه انسانی و دوری از ساخت انسانی ماشینی به خوبی درآمد و این مساله در ارتباط راوی با همسر دومش به خوبی پرداخت شد.

در ادامه دکتر طاهره جوشکی هم در مورد شب بازی گفت: این رمان، بسیار دوست‌داشتنی بود. شخصیت راوی، ارتباطش با همسرش آذر را بسیار دوست داشتم. در ادبیات ایران کم دیده‌ایم که مردی در ماجرایی عاشقانه‌ی ثانوی است و ارتباطش با همسرش به تصویر کشیده شود. آن هم زنی که حریف است و راوی حسابی از او می‌ترسد. این شخصیت‌سازی برای من بسیار جذاب بود. بی‌شک باید به وجه موجز بودن این رمان اشاره کرد. داستان هیچ چیز زیادی نداشت. در عین حال به نظر می‌رسید که نویسنده سعی کرده است به گوشه‌هایی که سخت است وارد نشود. انتظار داشتم نویسنده به پرداخت گوشه‌های دیگری از این داستان بپردازند اما رندانه از این مساله فرار کر. البته این در بین نویسندگان وجود دارد که گاهی برای فرار از چالش، حتی زاویه دید را تغییر می‌دهند. مساله دیگر نشان دادن مناسبات یک طبقه به صورت بسیار حرفه‌ای و خوب بود. این طبقه و این مناسبات به این شکلِ انسانی، به نظرم کمتر به تصویر کشیده شده بود. شخصیت‌ها ارزش گذاری نشده بوند. در پایان هم باید گفت که فضاسازی رشت خیلی خوب بود.

بابک طیبی، نویسنده‌ی دیگری بود که در این نشست به واکاوی رمان «شب بازی» پرداخت: وقتی یک شخصیت داستانی به خواب‌های آدم راه پیدا می‌کند یعنی نویسنده در خلق شخصیت موفق بوده. من دیشب خواب حاج‌آقای داستان را دیدم. این رمان افشای خطرناک بودن یک نوعی از عرفان مولانایی است. یا به تعبیر آقای جورکش عرفان بلخ یا آن‌چیزی که ما بدان می‌گوییم عرفان قدرت و نه عرفان کمال. رمانی که دارد عرفانی را افشا می‌کند که از دل آن آدم‌کشی بیرون می‌آید. اما اینکه افشاگری برای کیست؟ برای چه کسی داره روایت می‌کند؟ باید نویسنده تمهیدی می‌چید که این روایت را توجیح کند. بی‌شک ایجاز و ریتم در این رمان خوب بود. من قبلا در گفتگویی گفتم که ما دهه‌ی پنجاهی‌ها وقتی می‌نویسیم داریم رمزگشایی می‌کنیم از دهه پنجاه برای خودمان و خواننده‌مان. حالا تقوی‌زادِ دهه‌ی شصتی چیزی نوشته، که انگار از دهه شصت رمزگشایی می‌کند. چون آدمی در کودکی چیزهایی را می‌بیند و نمی‌بیند انگار. مساله‌ی دیگری که داشتم به آن فکر می‌کردم، این بود که چه می‌شد اگر راویان مختلف این فصول را روایت کنند؟ و در آخر بیاد بگویم، برخی از دیالوگ‌ها به نظر باورپذیر نیست. مثل دیالوگ قاتل بر جنازه‌ی مستانه در صحنه‌ی قتل. انگار حرف‌های نویسنده در دهان شخصیت‌ها گذاشته شده.

احمد اکبرپور نویسنده‌ی مطرحی که او را با کتاب‌های متعددش در حوزه‌ی کودک و نوجوان می‌شناسیم نیز درباره‌ی این رمان گفت: اینکه رمانی با این سطح کشش و تعلیق را خواندم، دوست‌داشتنی بود. اما مدام با خودم فکر می‌کردم این اثر می‌تواند یک سریال موفق باشد. مدام ذهنم سمت تصویر می‌رفت. در واقع این کار را بیشتر معطوف به سینما دیدم تا ادیبات و گمانم می‌تواند جزء سریال‌های پرکشش باشد. یک امتیاز بزرگ این داستان، این است که راوی بر خلاف بسیاری از رمان‌ها راوی همه‌چیزدان و باهوش نیست. این خیلی شاهکار است. اتفاق خوبی است که در این رمان رخ می‌دهد. ما با راوی اول شخصی مواجهیم که مدام رکب خورده است و این اگر شخصیت یک سریال باشد بسیار جذاب است. چون ما راوی همه‌چیزدان زیاد داریم اما اینکه راوی اول شخص مدام رکب بخورد و مخاطب بفهمد این رکب خوردن را، نکته‌ی جدید و خاص است. اما نکته‌ای که مرا پس زد این است ما بر اساس پیرامون‌مان در مورد برخی شغل‌ها و آدم‌ها زمینه‌هایی داریم، این امر بیرونی باعث می‌شود در جاهایی از این رمان، شخصیت قاضی برای ما باورپذیر نباشد. از طرف دیگر عیار عشقی که موجب شده است راوی داستان چنین خطری را به جان بخرد، چندان در داستان باورا نشده است.

ابوتراب خسروی، نویسنده‌ی نام آشنای شیرازی هم در این نشست گفت: ما با داستانی مواجهیم که پتانسیل خوانش دارد، داستان‌پردازی و نثر خوبی دارد. اما مشکلی که من در کتاب می‌بینم، غلبه روایت است. فضا و آدم‌ها ساخته نمی‌شوند. شاید برخی دوستان اعتقاد نداشته باشند اما من اعتقاد دارم فضا باید ساخته شود، شیئیت اشیاء و آدم‌ها باید ساخته شود اما در شب بازی روایت غالب است. این غالب بودن روایت، ادبیت کار را کاهش می‌دهد. اگر فضا ساخته می‌شد، شاید حجم کتاب ده یا بیست صفحه بیشتر می‌شد اما داستان جهش بیشتری می‌کرد. روایت داستانی، جزئی‌نگر است، فضا ساخته می‌شود، اشیا و مکان ساخته شده، اما توی این کتاب کمتر این اتفاق افتاده است. انگار نویسنده اعتنایی به شیئیت فضا و مکان و اشیاء ندارد و جذب داستان پردازی خودش شده است. در حالیکه باید زندگی‌ای ساخته شود.

نشست نقد و بررسی شب بازی تقوی‌زاد

نایب شیرازی دیگر نویسنده‌ای بود که در مورد «شب بازی» صحبت کرد: نکته‌ی حائز اهمیت در این رمان، برخورد خوب و خلاقانه‌ی نویسنده با تداخل ژانرها است. در واقع تقوی‌زاد از ژانر جنایی استفاده کرده و از آن به نفع ادبیات خلاقه کمک گرفته است. این جسارت و جرات بی‌سابقه ، خیلی تحسین برانگیزاست. نکته‌ی مثبت دوم در مورد این کتاب ایجاز و فشردگی خوب آن است به طوریکه به ندرت پاراگراف و جمله‌ای پیدا می‌کنیم که حشو و زائد باشد و این نشانه‌ی بازنویسی‌های مکرر در مکرر در مکرر است. اما چیزی که به زعم من به این رمان آسیب زده، مشاهده ریتم و تمپوی سنگین جملات است. به نظر کاری با این جنبه تعلیقی جنایی بایستی ضرباهنگ تندتری داشته باشد. باید بیشتر درگیر رخدادها باشد و نه درگیر جملات.مثلا نباید از فعل‌های مرکب در روایت استفاده شود، که این فعل‌های مرکب باعث کندی تمپو می‌شوند.

حسین دهقان به عنوان آخرین منتقد در خصوص این رمان گفت: من کتاب را دو هفته پیش خواندم و نکته‌ی حائز اهمیت این است که چرا شخصیت‌ها بعد از دو هفته در ذهن من در مه فرو رفته‌اند؟ قصدمقایسه ندارم اما فکر کنید مثلا شخصیت‌های سوگواری چخوف چگونه در ذهن آدم می‌مانند؟ درحالیکه شخصیت‌های رمان «شب بازی» در سایه‌اند. انگار گوشت و پوست ندارند. از طرف دیگر من این حجم بازی خوردن این قاضی را باور نمی‌کنم. روایت تا حدودی شتاب‌زده است. داستان با اندکی زمان دادن و افزایش عرضی، باورپذیری بهتری می‌داشت. شاید اگر این روایت از یک بازجویی شروع می‌شد، خیلی جذاب‌تر پیش می‌رفت و مجال بیشتری به نویسنده می‌داد که به شخصیت‌‌ها نزدیک‌تر بشود.

در پایان نویسنده از ارائه نظرات حاضرین تشکر کرد و گفت: «این کتاب باید راهش را خودش بپیماید و من نکاتی که در این جلسه مطرح شد را برای کارهای آتی در نظر خواهم گرفت.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...