نیکلای سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه در اظهاراتی که عجیب توصیف شده خواستار نبش قبر و انتقال جسدآلبر کامو، نویسنده فرانسوی به کلیسای پانتئون شد.

به گزارش فارس، پانتئون کلیسایی در مرکز پاریس است که در سده هجدهم میلادی بنا شد و آرامگاه شخصیت‌های ملی فرانسه در آن قرار دارد.
آلبر کامو از نویسندگان سرشناس فرانسه حدود 50 سال پیش در حالی که 47 سال بیش نداشت در یک سانحه رانندگی درگذشت.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، به اعتقاد سارکوزی بقایای جسد این نویسنده فرانسوی باید به کلیسای پانتئون منتقل شود.
رئیس جمهور فرانسه روز گذشته در کنفرانس ویژه اتحادیه اروپا در بروکسل گفت این «یک تصمیم فوق‌العاده قانع‌کننده» است که بقایای جسد کامو، 50 سال پس از مرگش در مرکز پایتخت فرانسه به خاک سپرده شود.

چهارم ژانویه سال 1960 ماشین میشل گالیمار، مدیر انتشارات معروف گالیمار در حالی که کامو را از شهر لورمان به پاریس بر می‌گرداند از جاده منحرف شد.
کامو در جا کشته شد و میشل گالیمار نیز چند روز بعد فوت کرد.
در کیف دستی کامو دستنویس رمان «مرد اول» پیدا شد که یک زندگینامه ناتمام بود. این کتاب سال 1994 منتشر شد.

سارکوزی گفت که او پیش از این با بازماندگان این نویسنده و فیلسوف در ارتباط بوده است چرا که برای انتقال بقایای جسد کامو رضایت آنها ضروری است.
رئیس جمهور فرانسه گفت که تاکنون تصمیمی در این زمینه گرفته نشده است.

دو رمان «بیگانه» و «طاعون» از جمله معروفترین نوشته های
آلبر کامو هستند که برای این نویسنده شهرت زیادی به همراه داشته اند.
کامو از جوان ترین نویسندگانی بود که برنده جایزه ادبی نوبل شد.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...