ترجمه دایرةالمعارف بریتانیکا که برای نخستین بار در ایران با تلاش گروهی از مترجمان در حال پیگیری است.

عبدالحسین سعیدیان، مترجم، محقق و استاد دانشگاه که در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران ضمن اعلام این خبر به فارس گفت: «هدف ما از ترجمه دایره‌المعارف بریتانیکا تلاش برای ارتقای فرهنگی جامعه جوان، اندیشمندان و محققان نوپاست و انتظار داریم مسئولان فرهنگی با گروه ترجمه در انجام این کار بزرگ، همیاری و همکاری داشته باشند.»

سعیدیان که تاکنون علاوه بر نوشتن دایرة‌المعارف‌های متعدد و تالیفات گوناگون، ترجمه‌ها مختلفی را نیز به جامعه فرهنگی کشور ارائه داده است از مسئولان فرهنگی خواست همانند بعضی کشورها، ترجمه دایره‌المعارف‌های بزرگ دنیا را در قالب جزوه در اختیار دانشجویان و علاقه‌مندان قرار دهند.

او که تاکنون حدود 30 عنوان کتاب را به دست انتشار سپرده است، علاوه بر اقدام ترجمه بریتانیکا اخیرا به تهیه کتاب "دایره‌المعارف بزرگ نو" در 10 جلد با 9 هزار و 632 صفحه حاوی حدود 40 هزار مقاله، موضوع و مدخل در زمینه‌های گوناگون اقدام کرده است.

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...