Loading
فوکو سه نوع قدرت را در جامعه مشخص کرده است: قدرت انضباطی، قدرت مشرف بر حیات و قدرت حاکمیت بنیاد( قدرت شبانی)... ارتباط خانواده‌ای ایرانی در مواجهه با عروسی آمریکایی و در مقیاسی وسیع‌تر، ارتباط جامعه‌ی ایرانی با دربار و شاهی که او را وابسته و وانهاده به دولت آمریکا می‌دانند... با این سنگربندی‌ها، دو قدرت -مهرداد و رندی- جنگ تمام عیاری به راه می‌اندازند... پدرم دوست داشت مهرداد در یک مدرسه‌ی نظامی درس بخواند تا پدرش در بیاید ...
برادرش حمید، از امریکا تماس گرفته و به او یادآوری کرده که به دانشجوهای زنده بیشتر نیاز است. اما سعید تصمیم خود را برای رفتن گرفته است... در اردوگاه سد، هر روز برنامه شنا و غواصی اجرا می‌شود تا به سطحی از آموزش برسند که برای تمرین و شناسایی عرض رود را شبانه طی کنند و خود را به ساحل فرضی برسانند... دژ به قتلگاهی تبدیل می‌شود. سعید گلوله‌های آر پی جی را جمع می‌کند و به عنوان مهمات به بچه ها می‌رساند. ...
کریم صفایی، دفتردار آموزش و پرورش، هشت سال است که با پروین ازدواج کرده و دو دختر به نام‌های لیلاو سهیلا دارد... اولین نوار، صدای جانباز ریاحی است و دو نوار بعدی، نوارهای مصاحبه با جانباز ساغری است. کریم می‌نشیند و گفتگوی جانباز ساغری را با دقت پیاده می‌کند، جملات اضافی، تکراری و بی‌معنی را حذف می‌کند و وقتی کار را تحویل می‌دهد. دوستش به او می‌گوید: «تو کارها را بازنویسی کرده‌ای.» ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...