ذکر مهم: ضمن تشکر ویژه از سعه‌ی صدر معاون محترم سینمایی ارشاد؛ امیدواریم که سایر مدیران فرهنگی کشور نیز با همین سعه‌ی صدر، راه نقد و شناخت مشکلات فرهنگی را هموار کنند. شوخی‌های این یادداشت را بگذارید به حساب برگزاری جشن سی‌سالگی انقلاب!

علی دایی:
ببخشین، مشکل سینما رو هم من باید حل کنم؟

در نخستین روز بیست ‌و هفتمین جشنواره فیلم فجر، علی دایی با حضور در سینما، پس از تماشای فیلم مورد علاقه‌اش در جمع خبرنگاران ضمن کساد کردن نشست خبری - تحلیلی فیلم به سوالات متعددی پاسخ داد.

به گزارش خبرنگار ما وی که شدیداً مورد توجه عکاسان و جوانان دلداده قرار گرفته بود و دائم داشت امضا می‌داد، در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسید "شما کجا، اینجا کجا؟" گفت: "ببخشین، مگه من از شما پرسیدم؛ شما کجا، اینجا کجا؟ که شما از من می‌پرسی؛ شما کجا، اینجا کجا؟؛ خوبه من به شما بگم شما کجا، اینجا کجا؟"

وی در خصوص فیلمی که تماشا کرده بود نیز گفت: "ببخشین، فیلم زیاد خوبی نبود؛ ولی من اومدم که به همه ثابت کنم از تمام ظرفیت‌ها برای تیم ملی استفاده می‌کنم؛ به من گفتن در این فیلم بازیگرانی هستن که به درد سینما نمی‌خورن ولی توی چمن خوب جواب می‌دن، برای همین اومدم و وقت گذاشتم و فیلم دیدم؛ راست می‌گفتن دوتاشون خیلی خوب توی چمن جواب می‌دن."

خبرنگاری از دایی پرسید "آقای دایی مشکل فعلی سینمای ایران چیه" که دایی بلافاصله گفت: مایلی کهن!
خبرنگار دیگری پرسید "مشکل دیگر سینمای ایران چیه" که سرمربی تیم‌ملی با تاکید بر اینکه "سه‌سه بار مایلی کهن" افزود: "ببخشین، مشکل سینما رو هم من باید حل کنم؟"

وی در همین زمینه اضافه کرد: "مشکل سینمای ما، کند بودنه، اعضای فیلم‌ها غیر سرعتی هستند و فیلم‌ها هم سرعت نداره، باید سرعتی فیلم بسازیم و تا وقتی که مثل دهه 60 بازی کنیم، همینه که هست!"

 
معاونت امور سینمایی ارشاد در حال شمارش مخاطبین سینما

میرحسین باز هم سکوتش را شکست
میرحسین موسوی در سومین روز جشنواره در سینما آزادی حاضر شد و در "سکوت کامل" به تماشای فیلم نشست. وی بعد از پایان فیلم در حالی که سعی می‌کرد همچنان سکوت خود را حفظ کند با سر و لبخند جواب خبرنگاران را ‌داد.

خبرنگاری پرسید: آقای دکتر بالاخره شما می‌آین یا نه؟
میرحسین لب‌هایش را خیس کرده بود که خبرنگاری از سمت دیگر سینما فریاد زد: میرحسین مهندسه، دکتر نیست!
بنا بر این گزارش در این لحظه یکباره سینما به آشوب کشیده شد و دعوای لفظی بین خبرنگاران بالا گرفت... به بخشی از این دعوا توجه کنید:
- عقده‌ای‌ها! کشته مرده‌ی مدرکین، هی به این و اون دکتر و مهندس می‌بندین!
- نه که شما نیستین! طرف دیپلم داره می‌آرین وزیرش کنین بعد تقش در می‌آد و...
- برو جلو بوق بزن روزنامه دوزاری...
- تو چی می‌گی که تیراژتون 750 نسخه ‌است.
- هست که هست... مهم اینه که منتشر می‌شه...
- تو یکی دیگه حرف نزن با اون سردبیرتون که مث آلودگی هوا می‌مونه؛ امروز می‌ره بالا فردا می‌آد پایین...
- خیلی هم دلت بخواد؛ سوسول‌طلب مسواک‌گرا...
- به ما توهین می‌کنی زورنامه‌نگار اَره به دست!؟

در همین حال در یک سمت سینما خبرنگاران در حالی که خودکارهای خود را در هوا می‌رقصاندند، شعار می‌دادند: "میرحسین میرحسین...خدانگهدار تو!" و در سمت دیگر در حالی که خبرنگاران ادای آن سمتی‌ها را در می‌آوردند و خودکارها را به شکل مسخره‌ای در هوا می‌چرخاندند، می‌گفتند: بمیرد... بمیرد... هر که طرفدار تو...

به گزارش خبرنگار ما، در اینجا میرحسین موسوی دست راست خود را بالا برد و هنگامی که سالن سینما ساکت شد؛ او سرفه‌ای کرد و سکوت خود را شکست... سرفه‌ی میرحسین موجی از شادی را در یک سوی سینما به راه انداخت. این شادی آنقدر زیاد بود و برخی را از خود بی‌خود کرد که همدیگر را بغل گرفتند؛ در همین حال و هوا خبرنگاری پرسید "آیا وضعیت سینما در دولت شما تغییر می‌کند؟" میرحسین لبخندی از سمت چپ صورتش برای خبرنگار فرستاد و سری تکان داد... موجی از شادی دوباره همان سمت سینما را فرا گرفت و بعضی‌ها دوباره همینطوری! از خود بی‌خود شدند و باقی قضایا!

خبرنگاری پرسید مشکل اصلی سینمای ما چیست؛ که میر حسین به دوردست خیره شد؛ این پاسخ میرحسین خبرنگاران را به وجد آورد و آنها یک دقیقه‌ی کامل برای میرحسین دست ‌زدند؛ عده‌ای هم از این پاسخ اشک ریختند.

به گزارش خبرنگار ما، اظهارات میرحسین در این کنفرانس خبری بعد از 20 سال بازتاب گسترده‌ای در میان رسانه‌های داخلی و خارجی داشت؛ روزنامه‌ی اعتماد با چاپ ویژه‌نامه‌ای اختصاصی در تیتر یک خود نوشت: "برنامه‌های سینمایی میرحسین موسوی برای دولت آینده تشریح شد."
کیهان نیز در ستون گفت و شنود؛ با اشاره به سکوت‌های متمادی و شکست‌های آن در این روزها نوشت: "طرف تو خیابون می‌خوره زمین تا خونه سینه‌خیز می‌ره!"


رضازاده:
فقط حضرت ابولفضل...

حضور پهلوان حسین رضازاده در ششمین شب برگزاری جشنواره تعجب همگان را برانگیخت. خبرنگاری از حاج حسین رضازاده پرسید "پهلوان شما کجا اینجا کجا؟" که رضا زاده در پاسخ گفت: "والا ما نمی‌خواستیم بیایم؛ یکی از بچه‌ها گفت کارت دارم ولی منو راه نمی‌دن، تو بیای من دیگه راحت می‌رم داخل! ما هم اومدیم ولی خب موندیم و دیگه بیرون نرفتیم..."

خبرنگار ساندی تلگراف از رضازاده پرسید: "آیا این ورود غیر قابل پیش بینی به منزله‌ی حضور شما در سینما نیست؟" که رضازاده گفت: "بدم نمی آد! حالا که دیدم اینقدر هر کی هر کیه! چرا ما نیایم... من اگه فیلم بسازم اول از همه یه دفاع مقدس می‌سازم که آره دیگه... بعدش هم سیاسی می‌سازم و آخراشم هر چی شد؛ درخت... پنجره... آسمون... تیر چراغ برق... دیدم از این فیلما زیاد... فکر کنم فرمولش همینه..."

خبرنگار یک روزنامه اونوری نیز پرسید: "این همینه یعنی چی؟" که رضازاده هم گفت: "یعنی به عکس وزنه برداری؛ توی سینما اونطوری که من فهمیدم؛ همه از سنگین وزن شروع می‌کنن و هی برای مملکت تجربه‌ کسب می‌کنن! ؛ بعدش می‌رن سراغ سایر وزن‌ها و آخر سرم مگس وزن می‌سازن..."

خبرنگار خبرگزاری شین هوا هم پرسید: "با این اوصاف به آینده‌ی این سینما اعتمادی هست؟" که رضازاده گفت: "فقط حضرت ابولفضل..." رضازاده این جمله را گفت و تریبون جلوی خودش را برداشت و روی سر گرفت و گذشت پشت سرش و از در سینما خارج شد.

در حین خروج خبرنگار دیگری پرسید: "راستی سمند شما را دادند بالاخره یا نه؟" که رضازاده گفت: "اگر سمند برگزیدگان دوسال پیش جشنواره فجر را دادند؛ مال ما را هم دادند!"

سخنان رضازاده در سینما بازتاب گسترده‌ای داشت به طوری که صفار هرندی در نامه‌ای "حسین رضازاده" را به عنوان مشاور ورزشی – سینمایی خود منصوب کرد.
همچنین علی آبادی رییس سازمان تربیت بدنی در حکمی رضازاده را به عنوان مشاور سینمایی خود در حوزه‌ی معناگرا منصوب کرد. در این حکم آمده است: "با توجه به سوابق و بیانات درخشان شما در حوزه‌ی سینمای معناگرا شما را در این سمت منصوب می‌کنم و امید است روزهای آفتابی ورزش در سینما با حضور شما در راه باشد."



نگاه معناگرای دبیر جشنواره‌ی فیلم فجر


حاج آقا مشایی:
فیلم باید فرشته باشد

حاج اسفندیار رحیم مشایی، معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراث گردشگری و صنایع فرهنگی؛ با هیئتی همراه در ظهر روز هفتم جشنواره به سینما آمد و جان تازه‌ای به اهالی هنر بخشید. وی که از فیلم "اخراجی‌های 2" بسیار به وجد آمده بود، گفت: "ساخت این فیلم نه تنها می‌تواند "باشد" بلکه می‌تواند "بماند". وی که این جملات را به همراهش می‌گفت، ادامه داد: "واقعا تازه خیلی هم خوب است که هم می‌تواند باشد؛ هم می‌تواند بماند و چرا که نه...؟"

خبرنگاری پرسید: چرا کم حرف شدید؟ که مشایی در پاسخ گفت:"آخه گفتن برای حنجره‌ات خوب نیست؛ آن هم صحبت‌ کردن در جمعیت و در میان خبرنگاران؛ توصیه‌ی اکید "دکتر" بوده که حرف زدن برای ریه‌هایم خوب نیست."

خبرنگار دویچه‌وله پرسید گفته می‌شود طرح‌های زیادی برای سینما دارین، درست است؟ مشایی پاسخ داد: "بله. چه سوال خوبی. بگین به این خبرنگار چند تخته فرش توپ بدهند ببرد کشورش حال کند. ما طرح زیاد داریم؛ اصولا برای همه چیز طرح داریم." و در همان حال دست در آستین کتش کرد و دو طرح در آورد که یکی را در جیب راست کت گذاشت و آن یکی را باز کرد و گفت: "ببینید! این یه طرح! اینجا مثلاً سینماست؛ شما از این در وارد می‌شین و از اون در خارج می‌شین. ما باید یه کاری بکنیم که برای افزایش توریست در کشور همه از یه در وارد بشن و از همون در خارج بشن که این فاصله‌ی بین آدم‌ها و فرهنگ‌ها کمتر بشه و در این رفت و آمد تضارب آراء و صلح و دوستی بیشتری برقرار بشه. و در همین راستا صندلی‌ها باید از سالن سینما حذف بشه؛ مردم با فرهنگ‌های مختلف روی زمین بشینن و دور هم صفا کنن."

معاون رییس جمهور تاکید کرد: "همچنین طرح ساخت 300 سینما ویژه‌ی توریست‌ها تا سال دیگر و قبل از آغاز جشنواره به اتمام می‌رسه". خبرنگاری پرسید الان این طرح در چه مرحله‌ای قرار داره؟ که مشایی گفت: "چانه زنی برای تصویب طرح و بودجه."

خبرنگار هفته‌نامه‌ی تایم پرسید: "شما به چه فیلم‌هایی علاقه دارین؟" که مشایی گفت: "هر فیلمی که صلح و دوستی داشته باشن. مثل همون حرکات موزون... بله ببخشید منظورم آنهایی بود که فرشته داره، بویژه فرشته‌های بر فراز آسمان ایران." خبرنگار پرسید:"یعنی چی؟" که مشایی گفت: "یعنی همین که گفتم؛ شما خارجی هستی و نمی‌فهمی این مملکت رو همین فرشته‌ها که الان... آهان... نیگا کن اون گوشه‌ی سمت راست دوتاشون نشستن دارن به من نگاه می‌کنن... بعله می‌گفتم... بعله دیگه نمی‌گم چون برای حنجره‌ام گویا از این به بعدش ضرر داره."

وی در پاسخ به سوالی در خصوص معضل اصلی سینمای ایران گفت: "باید همه‌ی کشورها و مردمان همه‌ی ملت‌ها در فیلم‌های ما شرکت کنند؛ من یه طرح دیگه دارم؛ اجازه بدین از تو جیبم در بیارم...اینه! در این طرح چهار سینمای پایتخت فقط به توریست‌های چهارصد کشور دنیا تعلق می‌گیره که بیان اینجا فیلم ببینن و پسته بشکنند و فرش هدیه بگیرن؛ چقدر خوبه؟! نه؟!؛ اینه. تازه اگر فیلم‌ها خوب باشن می‌تونیم با پخش فیلم کتیبه‌ها رو هم از شون پس بگیریم؛ خیلی حساب شده و دیپلماتیک."

سخنان رحیم مشایی هیچگونه بازتابی در رسانه‌ها نداشت؛ ولی جواد شمقدری بیکار ننشست و در نامه‌ای به رییس جمهور خواستار عزل رحیم مشایی از سمت فعلی‌اش و نصب او در مقام وزرات فرهنگ شد. رییس جمهور هم در پیامکی به جواد که یک نسخه از آن به ما ارسال شد؛ نوشت: "جواد دیگه شورشو در اوردی!"
جعفری جلوه هم در نامه‌ای تشکر آمیز از حضور مشایی تشکر کرد و نوشت:
چشمه‌ی ذوق مرا خشک بکردی تو پسر
کاش بودی و مرا هیچ دگر آه نبود...
ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی من _ سینما _ می‌گذری
به جهنم بگذر، کوچه او بن‌بست است
و سینما زنده است
تا ما هستیم...




همگرایی دو نگاه در مدیریت سینما (متاسفانه از نمایش نگاه جناب وزیر _ نگاه سوم  _ معذوریم)



على پروین:
یه پا دو پا تو هیجده حریف

پیش از ظهر دوشنبه علی پروین با یک تیم 18 نفره از هوادارنش به سینما آمد و ضمن تماشای یک فیلم در سالن شماره 3 و به صورت اختصاصی، در نشست خبری فیلم مورد نظر حاضر شد و به جای عوامل فیلم به گفت و شنید با خبرنگاران پرداخت.

پروین در میان ازدحام جمعیت که شعار می دادند: «پروین دوست داریم... پروین دوست داریم... اوو اوو اوووه آه آه... پروین برو بالا... پروین برو بالا...» روی سن رفت و برای همه دست تکان داد.
به گزارش خبرنگار ما علی پروین در ابتدای سخنانش گفت: "ما امروز نمی‌خواستیم بیایم اما منزل گفت برو بی‌بین فیلم میلم جدید چی اومده به ما خبر بده... البته ممد فیلمای روز دنیا رو واسه ما از اونطرف میاره ولی حالا دیگه اومدیم... "

خبرنگار لومند کرج پرسید: "آیا با این فیلم‌ها ما به جام جهانی می ریم؟" که پروین هم گفت: "ما باس چک اولو محکم بزنیم؛ شوما وقتی چهل و هشت دقیقه طول می‌دی که بگی این پسره عاشق اون دختره‌اس؛ خب دیگه کی می‌شینه تا آخر فیلمو بیبینه؛ فیلم اگه فیلم باشه با چهار تا یه پا دو پا باید بزنه تو هیجده حریف... خب بلد نیستیم بسازیم؛ اونام ما رو بازی نمی‌دن... اوسکاره...چیه این؟ آهان اسکار بهمون نمی‌دن!

خبرنگاری از پروین پرسید مشکل فعلی سینمای ما چیست؟ که او هم گفت: "بسم الله الرحمن الرحیم! باس بچه‌پرروها اخراج بشن... ما قبلا هم گفته بودیم این سینما حاشیه‌اش زیاده..."
خبرنگار دیگری پرسید: "چقدر در مدیران ما این آمادگی رو می‌بینید که این افراد پررو را اخراج کنند؟" پروین در پاسخ گفت: " 45درصد مدیران ما آمادگی شو دارن، می‌مونه 75درصد باقیش که اونم خودشون بچه پرو‌ان ولی جور می‌شه... فقط باس یادتون باشه که اگه اخراج جواب نداد باس با کمربند سیاه و کبودشون کنین؛ شاید کار به کتک کاری نرسه، ولی شک نکنید که کمربند سینمای ما رو از این رو به اون رو می‌کنه..."


محمد عطریانفر در واکنش به سخنان پروین گفت: "علی پروین رییس سازمان تربیت بدنی کابینه‌ی مهدی کروبی خواهد بود و از الان ما در جام جهانی بعدی حضور خواهیم داشت."
مهدی کلهر مشاور رسانه‌ای رییس جمهور نیز در پیامی تلویزیونی با انتقاد شدید از صفار هرندی  گفت: "وضعیت سینما نباید این باشد که هست؛ باید اونی می‌بود که بود! حتی علی پروین هم این را فهمیده..."
جعفری جلوه هم با انتشار شعر تازه‌اش همه چیز را توضیح داد:
سلطان... سلطان... سلطان
قلب‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟
وقتی سلطان در سینما می‌نشیند
این صدای نبض سینماست که
از انتشار حنجره‌ی پروین جان می‌گیرد
و چه پیوند مبارکی است
چمن و پرده... سبزی و نقره...
سیمرغ را به خاطر بسپار
جشنواره تمام شدنی است
الی هم درباره‌ای ندارد 



مهدی کروبى:
اجراى طرح تحول اقتصادى در سینما

شب اختتامیه مهدی کروبی وارد سالن تاریک سینما شد و در حالی که مورد استقبال شدید برگزارکنندگان جشنواره واقع شده بود با چراغ موبایل دو تا صندلی خالی پیدا کرد؛ یکی برای خودش و یکی برای مشاورش. به خاطر این حضور فرخنده، مسئولان جشنواره تصمیم گرفتند فیلم را زودتر تمام کنند! و به نشست خبری کروبی بپردازند. به محض روشن شدن سالن، شخصی با شعار « کروبی قهرمان ... یه خورده بیشتر بمان...» سالن را کمی متشنج کرد؛ اما کسی زیاد به او محل نگذاشت و کروبی در میان تشویق حضار و جنب و جوش عکاسان روی سن رفت و پشت تریبون نشست.
نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده پیش از سوالات خبرنگاران گفت: "خدا خیرتون بده که این جوونا رو از تو خیابون جمع می‌کنین تو این سالن گرم واسشون فیلم می‌ذارین..."

وی افزود: "ما برای سینما برنامه‌های زیادی داریم که بهروز جون به وقتش واسه شما تعریف می‌کنه. البته شبکه‌ی تلویزیونی هم هست؛ که اگه فاطمه خانم مشکلش با اون دختره مجریه حل بشه، اونم می‌فرستیم هوا؛ یه چیزیه این شبکهه... "

خبرنگاری از روند فیلم انتخاباتی کروبی پرسید که او هم گفت: "مراحل فنی رو می‌گذرونه و به اکران عید می‌رسونیمش، اگه با مشکل مجوز روبرو نشه." خبرنگار بی بی سی فارسی پرسید "مگه تو فیلمتون چی ساختین که به مشکل بر می‌خوره؟" که کروبی گفت: "منو وارد این سیاسی بازی‌ها نکنین... من فیلم ساختم؛ مجوزشم می‌گیرم. اگرم ندادن می‌برم از اونی که باید بگیرم، می‌گیرم." وی توضیح داد: "فعلا گفتن دو دقیقه و سی ثانیه‌اش رو باید حذف کنم؛ ولی من زیر بار نرفتم و زیر بار نمی‌رم و زیر بار هم نمی‌ذارم برم که!"

خبرنگار هفته نامه «سینما خوش تیپ» پرسید آیا حضور سرزده‌ی شما در جشنواره فجر انتخاباتی است که کروبی گفت: "نه! من و بهروز جون اومدیم وضعیت سینما رو بررسی کنیم."
همین خبرنگار ادامه داد: بررسی کردین؟ که کروبی گفت: "قبلا بررسی کرده بودیم، امشب اومدیم که ببینیم چه خبره!"

خبرنگار «شعبه یافت آباد نیویورک تامیز» پرسید: آقای کروبی مشکل سینمای ایران چیه؟ که کروبی گفت: پول.
خبرنگار گفت: بیشتر توضیح می دین؟ کروبی گفت: بله.
خبرنگار گفت: خب بدین دیگه. کروبی هم گفت: "آهان! ببینین ما ناگزیر هستیم که طرح تحول اقتصادی رو در سینما اجرا کنیم. طرح من اینه که به هر ایرانی 75 هزار تومان پول توجیبی برای سینما بدیم که در طول سال یا بره سینما یا سی دی بخره با ال سی دی تو خونه ببینه. اینطوری هم فهم سینمایی مردم بالا می‌ره؛ هم از زندگی لذت می‌برن و هم سینمای ما جون می‌گیره."


خبرنگار بی تربیتی که یحتمل بدون مرز بود از کروبی پرسید: "آیا شما برای ریاست جمهوری پیر نیستین؟" که کروبی گفت: "من پیرم؟ بابات پیره! من خیلی‌ام جوونم."
پس از این گفتگو روزنامه اعتماد تیتر اول خود را اینگونه انتخاب کرد: «دولت سینما» در راه است.

 
یک شات بسته از استادالشاعرین و سلطان الهالیوودین

استاد:
سینماگران آب و آفتابه در راهند
نشسته بودیم خیلی آرام داشتیم فیلم "معناگرای اصولگرا" می‌دیدیم، و دوستانمان هم داشتند با خیالی آسوده ساندویچ می‌خوردند، که یک نفر صدایش را از باقی افرادی که داشتند در سالن حرف می‌زدند، بلندتر کرد و با فریادی لبریز از ذوق، گفت: "استاد... شما... خدای من... وای..." و یک نفر دیگر فریاد زد: "بچه‌ها استاد!"

ناگهان فیلم پاره شد، پرده بر افتاد و جمعیت به صورت "اسلوموشن‌واری" به سمت درهای خروجی هجوم آوردند، دست‌ها و دوربین‌ها، موبایل‌ها و کاغذها، در هوا چرخ می‌خوردند تا به ازدحام سنگین اطراف استاد برسند... چه مبارک سانسی بود و چه فرخنده شبی!

- وای استاد بالاخره به ما هم محل گذاشت...
- می‌دونی چند ساله استاد رو ندیده بودم؛ خدایا مرسی!
- اشک نمی‌ذاره درست استاد رو ببینم... هق هق هق!
- واااااااای... دیگه هیچ آرزویی ندارم....
- استاد مملکت رو آدم حساب کرد، می‌دونی یعنی چه؟
- به نظرم جشنواره تازه شروع شد!

یک نفر فریاد زد: چراغ‌ها را کمتر کنید، نور چشم استاد را می‌زند.
یک نفر جواب داد: بمیر بابا! این عینک دودی، جزو لباس فرم استاده.

مجری- کارشناس این نشست اضطراری با تاکید بر اینکه هول نشید و مثل آدم سوال های به دردبخور بدین تا بپرسم، تاکید کرد : "شانس به ما رو آورده و استاد پس از 28 ساعت پرواز به عشق شما خودش را به جشنواره رسانده است؛ پس فقط سؤالات کلیدی لطفاً."

پیش از آغاز پرسش و پاسخ، استاد در جملاتی گفت: "سینمای ما، سینمای خوبی است و من همین الآن دیدم که نسل جدیدی از سینماگران «آب و آفتابه» در راهند. این سینمای جدید همان سینمایی است که من سال‌ها پیش برایش دردها کشیدم، حرف‌ها شنیدم و جایزه‌ها بردم... هی!"

خبرنگار "همشهری کوچه" - ویژه‌نامه‌ی بچه‌های محله‌ی تیردوقلو که به تازگی چهارشنبه‌ی هر هفته همراه با "همشهری طبیعت" و به صورت لایی در "همشهری اتوبوس" منتشر می‌شود؛ پرسید، استاد جشنواره‌ی امسال را چطور دیدی ؟ که استاد دستی به عینک برد و گفت: اووووف... خبرنگار از فرط هیجان بالا پرید و گفت: چه جواب دندان شکنی، مرسی استاد، قربونتون برم!

خبرنگاری از تازه‌ترین اثر استاد پرسید که استاد گفت: "اگر جشنواره‌ی ونیز پروانه‌ی ساخت فیلم مرا باطل نکرده باشد، می‌خواهم از عشق یک صندلی به یک دختر بیوه که همسرش را در ماجرای تصادف ماشین با یک گاو ماده در جاده از دست داده است فیلم بسازم. فیلم از نگاه صندلی روایت می‌شود و خیلی خیلی نو است؛ و هیچ ربطی به هیچ فیلمساز آماتوری ندارد. سعی کرده‌ام قاب‌های طلایی دهه‌ی 60 سینمای سوئد را در این فیلم زنده کنم. به علاوه اینکه کتاب «رستم و فرهاد» را هم دارم می‌نویسم."

خبرنگاران در این لحظه فریاد زدند: زنده باد استاد... زنده باد استاد... زنده باد استاد... استاد هم که از روی صندلی بلند شده بود، گفت: "خیلی‌ها تازگی‌ها می‌خواهند ادای ما را دربیاورند، اما عمراً. صدای من یکی است، تصویر من یکی است، دوربین من یکی است، سینمای من یکی است؛ همانطور که عینک من یکی است..."

خبرنگاری گفت: استاد خواهش می‌کنم مبانی سینمای نوین را در چند جمله‌ی کوتاه بیان کنید و ما تشنگان را بیش از این تشنه نگذارید که استاد گفت بنویس: "زن، کراوات، سیگار، کاسه توالت، موی مش کرده، ماشین خارجی، پشگل ماچولاغ یا ماچلاق، خون، خون دماغ، فرمژه، رژلب، تخته سیاه، سه تار، کویر، خط،   کوزه، شاملو، فروغ، خون چکان، رودخانه، راهرو،  ختم، دامن چین چین، بی خوابی، دیازپام، مرگ، دف، دود، بیمار، ویلچر، اشک، باران، دوش آب سرد، کوچه بن بست..."

خبرگزاری ایرنا پس از این حضور سرزده در گزارشی نوشت: "صدای من یکی است" عنوان آخرین اثر استاد است(!) که با یک دوربین فیلمبرداری می‌شود(!) و راجع به سینمای ملی است.(!!)

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...