بازگشت ونزوئلا به سر خط خبرها | شرق


جان پرکینز[John Perkins]، کارمند ارشد تحت امر «آژانس امنیت ملى» آمریکا، مأموریت داشت با بهره‌گیرى از سازمان‌هاى مالى بین‌المللى شرایطى را فراهم کند که در آن با دست‌ودلبازى دروغین وام‌هایی براى ساختن پروژه‌هاى زیربنایى از قبیل نیروگاه‌هاى برق، بزرگراه‌ها، بنادر، فرودگاه‌ها یا شهرک‌هاى صنعتى در ممالک دیگر مانند اکوادور، کلمبیا، پاناما و اندونزی و عراق پرداخت شوند تا با بدهکار‌کردن کشورها، امکان تاراج منابع طبیعى آنها براى صاحبان منافع تجارى آمریکا و امکان امر و نهى‌هاى سیاسى و نظامى براى دولت آمریکا مهیا شود.

اعترافات یک تروریست اقتصادی یک تبهکار

کتاب «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» [Confessions of an economic hit man] از جان پرکینز به دقت مجموعه عملیات‌های سازمان‌یافته‌ای را توضیح می‌دهد که طی آن با اعطاى وام‌ها در واقع شرکت‌هاى مهندسى و ساختمانى ایالات متحده آمریکا که مسئولیت ساخت پروژه‌ها را بر عهده داشتند، برنده بازی می‌شدند؛ چراکه بخش اعظم وام هیچ‌گاه از ایالات متحده خارج نمى‌شد، بلکه صرفا از بانک‌هاى واشنگتن به حساب دفاتر مهندسى در نیویورک، هوستون یا سان‌فرانسیسکو انتقال مى‌یافت. به‌واقع تسهیلات اعطایى تقریبا بلافاصله به ابَرشرکت‌هاى عضو «ابر‌شرکت‌سالارى» (اعتباردهنده) عودت داده مى‌شد، لیکن از کشور وام‌گیرنده خواسته مى‌شد که اصل و فرع وام را تمام و کمال بازپرداخت کند. به این ترتیب، با مطالعه کتاب می‌توان دریافت که چگونه جنایتکاران اقتصادی با گزارش‌هاى مالى مجعول، انتخابات ساختگى، رشوه‌های‌ مالى، اخاذى و پول‌شویی از کشورهای اطراف و اکناف جهان هزارها میلیارد دلار کلاهبرداری می‌کنند و این پول‌ها را روانه آمریکا می‌‌کنند و البته با کسانی که در مسیر آنها به هر وسیله‌ای سنگ‌اندازی کنند ‌یا قد علم کنند، مانند خائیمه رولدوس رئیس‌جمهور اکوادور و عُمَر توریخوس رئیس‌جمهور پاناما رویارو می‌شوند.

داستان پرکینز با ماجراهای اکوادور آغاز می‌شود: در اولین سفرم در سال 1969، تازه نفت در منطقه آمازون اکوادور کشف شده بود. امروز، نفت نصف کل صادرات اکوادور را تشکیل مى‌دهد. 1971 تا 1992 غول نفت -شورون- چهار میلیون گالن فاضلاب سمى آلوده به نفت و فلزات سنگین سرطان‌زا را در گودال‌ها‌ یا رودخانه‌ها تخلیه کرده است. همچنین این شرکت تقریبا سیصد‌و‌پنجاه خزانه تخلیه زباله را به‌ صورت باز و بدون پوشش رها کرده است که باعث مرگ مدام مردم و جانوران مى‌شود... در اثر نقشى که من و هم‌قطارانم -جنایتکاران اقتصادى- ایفا کرده بودیم، اکوادور امروز در وضعیتى به‌مراتب بدتر از وضعیت قبل از ارائه معجزات نوین اقتصادى، بانکدارى و مهندسى قرار دارد. از سال 1970 به بعد، در دوره‌اى که، با حُسن تعبیر، از آن به‌عنوان دوره «شکوفایى نفتى» یاد مى‌شود، سطح رسمى فقر از پنجاه درصد به هفتاد درصد، بیکارى یا بیکارى ناقص از پانزده درصد به هفتاد درصد و بدهى عمومى از دویست‌و‌چهل میلیون دلار به شانزده میلیارد دلار افزایش یافته است. با وجود این، سهم فقیرترین اقشار جمعیت از منابع ملى از بیست درصد به شش درصد کاهش یافته است.

و این‌گونه فعالیت پرکینز و دوستان در اکوادور به انجام می‌رسد: اکوادور یکى از کشورهاى نمونه در سرتاسر دنیاست که جنایتکاران اقتصادى، گَله‌وار، آن را به حصار اقتصادى-سیاسى رانده‌اند. به ازاى هر صد دلار نفت خام خروجى از جنگل‌هاى باران‌زاى اکوادور، شرکت‌هاى نفتى هفتاد‌و‌پنج دلار دریافت مى‌کنند. از بیست‌و‌پنج دلار باقى‌مانده، سه‌چهارم آن باید بابت بازپرداخت بدهى خارجى صرف شود. آنچه باقى مى‌ماند عمدتا هزینه‌هاى نظامى و دولتى را پوشش مى‌دهد و صرفا حدود2.5 دلار براى بهداشت، آموزش و پرورش و برنامه کمک به فقرا باقى مى‌ماند. نتیجه آنکه از هر صد دلار ارزش نفت خامى که از آمازون به تاراج مى‌رود، کمتر از سه دلار به مردمى مى‌رسد که بیشترین نیاز را دارند؛ مردمى که بیشترین آسیب را از احداث سدها، حفارى‌ها و خطوط لوله نفتى دیده‌اند و از فقدان مواد غذایى و آب آشامیدنى در حال مرگ هستند.

در گفتار بعدی جان پرکینز سراغ ونزوئلا می‌رود: آنجا نمونه کلاسیک کشورى بود که به کمک نفت، از فقر و فاقه به ثروت رسیده بود. ونزوئلا همچنین نمونه‌اى بود از ناآرامى‌هاى منبعث از ثروت نفت، از عدم توازن بین دارا و ندار و از کشورهایى که به‌ نحوى بى‌شرمانه مورد استثمار «ابَرشرکت‌سالارى» واقع شده بودند. ونزوئلا نمونه کاملى بود از کشورهایى که جنایتکاران اقتصادى نوع نخست، از قبیل من و همکارانم، با همپالگى‌هاى نوع جدیدمان که در قالب ابرشرکت‌ها فعالیت مى‌کردند به‌طور هم‌زمان در آنجا حضور داشتند... . نفت ونزوئلا براى اقتصاد کشورهاى مختلفى در سراسر جهان حائز اهمیت است.

در سال 2002، ونزوئلا چهارمین صادرکننده نفت جهان و سومین صادرکننده به ایالات متحده بود. شرکت نفت ونزوئلا، با چهل هزار نفر نیروى کار و پنجاه میلیارد دلار فروش سالانه، هشتاد درصد از درآمدهاى صادراتى آن کشور را تأمین مى‌کند و مهم‌ترین عامل در اقتصاد ونزوئلا به شمار مى‌آید. هوگو چاوز از سال ۱۹۹۸ با در دست گرفتن کنترل این صنعت، به‌عنوان بازیگرى عمده وارد عرصه جهانى شد... . در سال 1989 «صندوق بین‌المللى پول» یک سلسله اقدامات سخت‌گیرانه اقتصادى را در مورد ونزوئلا اعمال کرد و در راستاى حمایت‌هاى همه‌جانبه‌اش از «ابرشرکت‌سالارى»، آن کشور را تحت فشار قرار داد. مردم ونزوئلا نسبت به این امر عکس‌العمل خشونت‌بارى نشان دادند؛ ناآرامى‌ها کشته‌شدن بیش از دویست نفر را در پى داشت. این توهم که نفت منبع مالى بى‌پایانى است، زدوده شد.

بین سال‌هاى 1978 و 2003، درآمد سرانه ونزوئلا بیش از چهل درصد کاهش نشان داد. با افزایش فقر، نارضایى‌ها شدت یافت و نتیجه آن قطبى‌شدن جامعه و رویارویى طبقه متوسط با اقشار تنگ‌دست بود. همچون سایر کشورهاى متکى به درآمد نفت، تغییرات تندى در ساختار جمعیتى ونزوئلا صورت گرفت. افول اقتصادى ونزوئلا اولین قربانیان خود را از میان طبقه متوسط گرفت و موجب شد که بسیارى از آنان به لایه‌هاى فقیر جامعه فروغلتند... . تا جایى که به من مربوط مى‌شد، مسئله این نبود که آیا چاوز رهبر خوبى است یا خیر؛ مسئله از دید من واکنش واشنگتن در قبال رهبرى بود که در مسیر پیشروى «ابرشرکت‌سالارى» به سوى بنا‌نهادن «امپراتورى جهانى»، مانع ایجاد کرده و در مقابل آن قد برافراشته بود.

سپس پرکینز از توطئه اعتصاب در کاراکاس برای سرنگونی چاوز گزارش می‌دهد: در تاریخ چهارم ژانویه سال 2003، هواداران چاوز با مخالفان او درگیر شدند. دو نفر در تیراندازى‌ها کشته و ده‌ها نفر مجروح شدند. روز بعد، با دوستى قدیمى که سال‌هاى زیادى با شغال‌هاى سازمان «سیا» مرتبط بود، صحبت مى‌کردم. او هم‌ مانند من، گرچه هرگز مستقیما در استخدام هیچ دولتى نبود ولى عملیاتى زیرزمینى را در بسیارى از کشورها رهبرى کرده بود. او به من گفت که یکى از پیمانکاران بخش خصوصى ونزوئلا از او خواسته است اعتصاب‌هایى را در کاراکاس به راه اندازد و افسران ارتش را -که بسیارى از آنان در «مدرسه (آموزش نظامى) قاره آمریکا» آموزش دیده بودند- ‌با دادن رشوه، به مخالفت با رئیس‌جمهور منتخب‌شان وادارد. او که این پیشنهاد را رد کرده بود، به‌طور محرمانه به من گفت: «کسى که، به جاى من، پیشنهاد را پذیرفته کاملا به کارش وارد است‌».

پرکینز تأکید می‌کند: این دقیقا همان شیوه‌اى است که «سازمان مرکزى اطلاعات» ایالات متحده آمریکا (سیا) براى سرنگونى مصدق و جایگزینى شاه به جاى او اتخاذ کرده بود. مشابهت‌هاى این دو مورد نمى‌توانست بیش از این باشد. به نظر مى‌رسید پس از پنجاه سال‌ تاریخ دارد بى‌محابا تکرار مى‌شود. پس از گذشت پنج دهه، نفت هنوز عامل اصلى دخالت آمریکا بود. در ادامه پرکینز به ماجرای پیروزی چاوز با حمایت نظامیان و ناکامی دولت آمریکا در کودتا علیه دولت قانونی و سپس رویدادهای ۱۱ سپتامبر و در نتیجه به حاشیه رانده‌شدن موضوع ونزوئلا در سیاست‌های آمریکا می‌پردازد. اما گویا پس از سال‌ها دوباره ونزوئلا به سر‌خط خبرها بازگشته است. می‌پرسید چرا؛ بهتر است «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» را بخوانید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...