زنان قاتل تارانتینو حرفه‌ی کشتن را انتخاب کرده‌اند؛ یعنی سلب حیات می‌کنند، در حالیکه زن هستند. گویی زنان دنیای تارانتینو، این واقعیت بزرگ را فراموش کرده‌اند که تنها آنها هستند که حلقه‌ی اصلی ادامه‌ی حیاتند... اما دنیای بئاتریکس با ورود یک نوزاد و از لحظه‌ای که باور می‌کند موجود زنده‌ای در درونش نفس می‌کشد، متفاوت می‌شود. آنقدر که به آخرین مقتولش _که از قضا او هم زن است_ می‌گوید: به خانه برگرد!

فیلم با زوم دوربین روی چهره‌ی کتک خورده و کبود «بئاتریکس» شروع می‌شود، در حالی که در لباس عروسی آراسته است و به شدت نفس نفس می‌زند. چند لحظه بعد دست «بیل» را می‌بینیم که خون صورت او را پاک می‌کند و به آرامی با بئاتریکس که از ترس می‌لرزد، حرف می‌زند. این صحنه کوتاه و پر از ترس در حالی تمام می‌شود که بیل به بئاتریکس شلیک می‌کند و آخرین جمله او نیمه کاره می‌ماند: «این بچه‌ی توست».

انتقام قصه‌ی اصلی فیلم است. زمانی که بئاتریکس از کمای چهار ساله‌ی ناشی از شلیک بیل، بیدار می‌شود و نوزادش را در کنار خود نمی‌بیند، فکر انتقام او را تبدیل به ماده ببری خشمگین می‌کند که برای کشتن قاتلین فرزندش، حاضر است هر بلایی را تحمل کند.

کیل بیل را بکش اوما ترومن  [kill bill]

اگرچه در نگاه نخست «بیل را بکش» [
kill bill] یک فیلم عامه‌پسند با استفاده از تمام شاخصه‌های حرفه‌ای آن است، اما در واقع کارگردان از داستانی آکنده از خشونت‌های معمول هالیوود، هوشمندانه به یک درام جذاب رسیده است.

قاتل تارانتینو [Quentin Tarantino] هم مثل بقیه قاتل‌ها می‌کشد و حتی از این کشتن لذت می‌برد. ولی این قاتل یک تفاوت بزرگ با بقیه قاتلینی که سینما برای ما به تصویر کشیده، دارد. او یک زن است و از قضا به جز بیل، تمام مقتولین اصلی او هم زن هستند. و تارانیتنو در این انتخاب، روی بزرگترین و زیباترین خصیصه‌ی زنان دست ‌گذاشته است: دمیدن روح حیات در هستی. زنان قاتل تارانتینو حرفه‌ی کشتن را انتخاب کرده‌اند؛ یعنی سلب حیات می‌کنند، در حالیکه زن هستند. گویی زنان دنیای تارانتینو، این واقعیت بزرگ را فراموش کرده‌اند که تنها آنها هستند که حلقه‌ی اصلی ادامه‌ی حیاتند.

اما دنیای بئاتریکس با ورود یک نوزاد و از لحظه‌ای که باور می‌کند موجود زنده‌ای در درونش نفس می‌کشد، متفاوت می‌شود. آنقدر که به آخرین مقتولش _که از قضا او هم زن است_  می‌گوید که باردار شده و از او می‌خواهد که هردو به خانه برگردند. و جالب اینجاست که او می‌پذیرد و هنگام خروج «مادر» شدن بئاتریکس را تبریک می‌گوید.

بئاتریکس از گروه ــ قاتلین حرفه‌ای که برای بیل کار می‌کنند ــ جدا می‌شود و به گوشه‌ای آرام پناه می‌برد، تا در سایه‌ی ازدواج با مردی هر چند کودن، زندگی آرامی را برای کودک خود که او هم دختر است، فراهم کند. و همین عمل او را سزاوار مرگی خونین می‌کند. و او که بهترین جنگجوی گروه است، بخاطر مادر بودن نمی‌تواند از خود و فرزندش در برابر آن 5 نفر دفاع بکند.

تارانتینو در کیل بیل دو واقعیت متضاد را در یک جا جمع کرده است، به وجود آوردن و کشتن. شاید در فیلم‌های بسیاری، زنان قاتل تصویر شده باشند، ولی تارانتینو در این فیلم، واقعیت روحی زن را در کنار نقشی که به «اجبار» بر او تحمیل شده است می‌گذارد و خود در کناری می‌ایستد تا بیننده درباره‌ی این «نقش جدید» قضاوت کند.

روح زن انباشته از لطافت و محبت است. این روح برای زایش و پرورش موجودی لطیف برگزیده شده است و ترکیب این روح زیبا با خصیصه‌ی دهشتناک آدم‌کشی، لاجرم ترکیبی خنده‌دار خواهد بود. واقعیتی که تارانتینو خیلی‌خوب از عهده‌ی نمایش آن بر آمده است. صحنه‌های کشت و کشتار همگی به نوعی خنده‌آور تصویر شده‌اند. با ضربه‌ی شمشیر، گردنی قطع می‌شود و فواره‌ی خون با شباهتی کارتونی بیرون می‌ریزد. یا در صحنه‌ای دیگر بئاتریکس به تنهایی و تنها با یک شمشیر، در محاصره‌ی 80 قاتل حرفه‌ای با خونسردی‌ تمام می‌چرخد، و با هر تغییر زاویه‌ی دستش، دست یا پایی را قطع می‌کند.

شاید گریم مسخره‌ی «الی» که مثل دزدان دریایی یک‌چشم است! و یا تضاد خنده‌دار تیپ محافظ 17ساله‌ی «اورن ایشی» که به دختر‌بچه‌ای مدرسه‌ای شبیه است، اما با رفتار حرفه‌ای‌اش در برخورد با بئاتریکس، قاتلی سنگدل‌ و بی‌رحم را می‌نمایاند؛ نیز در همین جهت باشد. 

با وجود این تارانتینو در کیل بیل، بی‌طرف نمانده و در نهایت؛ خشونت را به طبع مردان نزدیک‌تر می‌داند. چنانکه وقتی صحبت از آموزش کشتار یا ساختن شمشیری مرگ‌بار است،‌ یک مرد این نقش را بر عهده دارد. اما در مقابل برای مادر احترامی خاص قائل است. گذشته از آنکه شخص اول فیلم، مادر است و همین خصیصه مجوز او در انتقام شده‌است، بئاتریکس زن سیاه‌پوستی که طی این سال‌ها مادر شده است را، نه با شمشیر مرگ‌بار، که با چاقوی آشپزخانه! می‌کشد.

اورن ایشی در یکی از صحنه‌های پایانی فیلم، رو به بئاتریکس می‌گوید: «زن برای بچه‌داری است».


کیل بیل 1 | کوئنتین تارانتینو | 2003 م.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...