لغت‌نامه | شهروند

فلسفه: معنای آن دقیق روشن نیست، اما نزد خلایق با طیفی از کلمات و عبارات، قرابت یا همبستگی معنایی دارد؛ مثل بیکاری، بی‌عاری، بابای پولدار، بی‌خیالی، بی‌خبری، دل خوش و خجسته و ... .
فیلسوف: آن‌ که «ایسم»‌های بیشتری حفظ باشد.
تفلسف: توانِ اینکه آن «ایسم»ها را هر چه بی‌ربط‌تر به زبان آرند.
استاد فلسفه: آن‌ که قدیم‌ها کتاب زیاد خوانده و کتاب‌های قدیمی زیاد خوانده باشد.
دانشجوی فلسفه: دختر یا پسری پولدار که نیازی به شغل نداشته باشد، موی فِر انبوهی داشته باشد، عینک گِرد یا ویفری بزرگی بزند و لباس گشادی بپوشد.

باب فلسفه و این‌جور سوسول‌بازی‌ها |  امیرمسعود فلاح

کاپیتالیسم: باور به اینکه حاکم‌شدن فقط حق پولدارهاست.
مارکسیسم: باور به اینکه پولدارشدن فقط حق حاکمان است.
کمونیسم: اعتقاد راسخ به اینکه پولدارشدن فقط حق حاکمان است و به کسی هم فضولی‌اش نیامده و باید به فضول چنان درسی داد که عبرت همگان شود.
سوسیالیسم: باور به اینکه پولدارشدن فقط حق حاکمان است و بد نیست حاکمان سرسلامتی خودشان هم شده صدقه‌ای به طرفداران‌شان بدهند.
نئولیبرالیسم: فحشی علمی که همزمان اعتبارِ دهنده و خورنده خود را بالا می‌بَرد.
پلورالیسم: تلاش نافرجام برای راضی نگه ‌داشتن همه.
توتالیتاریسم: اوج عشق که به‌ جای اینکه عاشق از معشوق بپرسد «چی تنته؟» به او بگوید که دوست دارد چی تنش باشد.
اگزیستانسیالیسم: لفظی که توان چند بار پشت سر هم بر زبان آوردنش بر اعتبار و وجهه آدمی به طرز حیرت‌آوری می‌افزاید.
فمنیسم: تعریف آن به جنسیت معتقدش بستگی دارد. اگر مرد باشد که نوعی تلاش مذبوحانه، خائنانه و بی‌شرمانه برای جلب توجه و جذب دخترخانمی کتابخوان است و اگر زن باشد که توجیه تنبلی در دیر رفتن به آرایشگاه است.
آتئیسم: لفظی که بر زبان آوردنش به معنی ندانستن معنی‌اش باشد.
نهیلیسم: مکتبی هندی که به طرفدارانش حق می‌دهد به دیگران نگاه عاقل اندر سفیه ‌کنند.
نسبی‌گرایی: برنده کردن همه
فایده‌گرایی: توجیه خودخواهی
آنارشیسم: از الفاظ خوش‌تلفظ و پُرکاربرد که کسی معنی دقیقش را نمی‌داند.
فاشیسم: فحش آبدار
نازیسم: کشتن از روی دوست‌داشتن، مرام معشوقان که از بس ناز کنند، عاشق را بکشند.
اپیکوریسم: ربط دادن کارهای ناجور و زننده خود به یک بدبخت بیچاره در یونان باستان.
ماکیاولیسم: توصیف محترمانه و توجیه دروغگویی‌ و فریبکاری‌ سیاستمدار مورد علاقه‌مان.
پراگماتیسم: ایضاً توصیف محترمانه و توجیه بدقولی‌ها و رنگ‌ عوض‌کردن و لایی‌کشیدن سیاستمدار مورد علاقه‌مان.

................ هر روز با کتاب ..............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...