گام اول: یک اتفاق ساده
در بخشهایی از وجود نازنینتان چیزی اندازه یک جوش بزرگ یا یک توپ پینگ پونگ است که درد می کند، خیلی هم درد می کند. توپ پینگ پونگ مذکور، اندازه‌ی یک توپ بسکتبال آزارتان می دهد. نه می توانید دولٌا شوید، نه بنشینید. راه هم که می روید چنان گشاد گشاد قدم برمی دارید که یاد سرداران مغول را در اذهان حاضرین و نظرین زنده می کنید. قضیه را تا اطلاع ثانوی پشت گوش می اندازید و به شعار همیشه جاوید: "چیزی نیست، ایشالٌا خوب می شه" پناه می برید.

گام دوم: مظالم ترکان خاتون
همچنان درد می کند، همچنان یکوری می نشینید و همچنان مثل خان مغول راه می روید و همچنان موقع دولٌا شدن، آه های جانسوز از صمیم قلب و سایر جهاز هاضمه می کشید. از شعار گذشته است، باید وارد عمل شوید!

گام سوم: خاطرات محرمانه‌ی خانوادگی
به شوهر محترم اطلاع می دهید. جمله از دهانتان بیرون نیامده، می گوید: چیزی نیست، خوب می شود... و دل نگران، سرش را می کند توی روزنامه، دنبال خبر نشت نفت در خلیج مکزیک. حواستان می رود پیش شهین جون و مهین جون که اولی خودش و دومی خواهر جاری همسایه‌اش چنین "چیزی نیست"ی داشتند. پای تلفن می روید و با کمال شرمندگی قضیه را به استحضار نامبردگان می رسانید. شهین جون حمام بتادین را توصیه می کند و مهین جون، استفاده از سرنگ را، باشد که توپ پینگ پونگ مذکور، پخته و رسیده شده، سرباز کند بیرون.

گام چهارم: تا شقایق هست، زندگی باید کرد
زهی خیال باطل! چنان دیرپز است که گویا به این زودی‌ها قصد پخته شدن ندارد. همچنان خام و کال، جاخوش کرده و وادارتان می کند همچنان ناجور بنشینید و راه بروید، باشد که نشکند چینی نازک تنهایی توپ مذکور.

گام پنجم:طبیب اجباری
به پزشک اوٌل مراجعه می کنید. به پزشک دوم ارجاعتان می دهد.

گام ششم: غریبه و مه
به پزشک دوٌم مراجعه می کنید. دستتان می آید که مرضتان خیلی تخصصی است! چون هر چه او توضیح می دهد، کمتر می فهمید که قضیه چیست. آخرِ کار، فقط ملتفت می شوید که باید پیستولش را عمل کنید، همین امشب هم بیایید عمل کنید. پیستول را هم از این جهت به خاطرتان می ماند که از نظر دایره‌ی حروف، خیلی شبیه پیستون است. در ضمن نسخه بلندبالایی هم برایتان می نویسد. داروها را تهیه می کنید و دلشوره ای مبهم در دلتان ریشه می دواند، از این که بالاخره نفهمیده اید اصولا داروها و پیستون و توپ و غیره چرا و چگونه و چه ؟!

گام هفتم: ماشین مشدی ممدلی
به همسرتان می گویید که دکتر گفته پیستولش را باید عمل کنید. همسرتان هم می گوید مگر شما تریلی هیجده چرخید که پیستونتان ایراد داشته باشد؟! یک دمل ساده که این حرفها را ندارد و عمل، بی عمل. و اضافه می کند: "اصلاًبرو دکتر، ببین چی می گه " و دکترهای پیش را در حد یک جفت برگ چغندر ضایع می کند.

گام هشتم: پزشک دهکده
به دکتر سوٌم می روید. به دکتر چهارم ارجاع می دهد.

گام نهم: جویندگان طلا
دکتر چهارم خیلی با فهم و کمالات و دارای تخصص بالاست، طوری که یک کلمه از توضیحاتش را هم متوجه نمی شوید. فقط دستتان می آید که هر چه هست، مربوط به همان پیستول است و همین امشب بیایید بیمارستانِ خودم برای عمل.

گام دهم: خرده جنایتهای زن وشوهری
متقاعد کردن همسرتان، مطلب"گام به گام درمان بیماری" را تا سرحد مکالمات پیش پا افتاده‌ی روزمره‌ی خانوادگی پایین می آورد. می پرسد:"حالا ازش می پرسیدی نمی شه عمل نکرد؟ اصلاًنگفت قضیه چیه؟ چرا اینجوری شده؟ عمل چه جوریه؟ با دارو حل می شه یا نه؟ اصلاً چرا اگه باید عمل کنی، دارو داد؟ نگفت دوره‌ی تقاهتش چقدره؟"  و تو، مدام پاسخ می دهی که: "نه"و به یاد می آوری که وقتی سوالات عامیانه و غیر تخصصی فوق را از دکتر پرسیدی، با ملغمه ای از مهربانی و بی حوصلگی فقط سری تکان داد و گفت: "همه چی درست می شه، مریض بعدی لطفاً". در حین صحبت، تو و همسرت فرصت می کنید هر کدام در ذهنتان یک سری ارقام را با هم جمع و از هم تفریق کنید و آنها را با تعرفه های بیمه های درمانی تطبیق دهید و در نهایت همسرتان سوالات پایان ناپذیرش را با این سوال که: "اصلاًشام چی داریم" پایان می دهد و زمینه را برای گام بعدی آماده می کند.

گام یازدهم: هزار و یک شب
عمل می کنید. یک شبانه روز که برایتان اندازه‌ی یک قرن کش می آید، در بیمارستان می مانید و می شنوید که قبلاً خیلی ها این عمل را انجام داده اند ولی به دلایل استراتژیک (که برای خوانندگان محترم واضح و مبرهن است) متاسفانه نتوانسته اند توی بوقش کنند. به خاطر مظلومیت خودتان و بیمارانی که چنین عمل دردناکی را انجام داده اند، بی صدا اشک می ریزید، غافل از این که تنها صداست که می ماند و اشکهای شما پشیزی نمی ارزد و ول معطلید و زودتر بروید سراغ کار و زندگیتان.

گام دوازدهم: خداحافظ گاری کوپر
می گویید: آقای دکتر، باز احساس می کنم توده‌ی مذکور وجود دارد... همچنان درد دارم... همچنان نمی توانم درست و درمان راه بروم و بنشینم، همچنان نگرانم، نکند یک چیزی باشد... نکند ... دکتر مذکور، در حال نوشتن نسخه، سرش را به جمیع جهات تکان می دهد، یعنی: "چیزی نیست" و شعار همیشه جاوید: "مریض بعدی" را مثل پتک بر مغزتان می کوبد. واقعاً هم چیزی نیست، ولی نمی دانید چرا "چیزی نیست" دکتر، آخرین "چیزی نیست" دنیاست که باورش می کنید!

وبلاگ بی‌بی‌گل

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...