کتاب «شکوه دیبا» یا نگاهی به هنر پارچه‌بافی ایرانیان در دوره صفوی اثر فاطمه ضرابی‌زاده توسط انتشارات میراث اهل قلم منتشر شد.

شکوه دیبا فاطمه ضرابی زاده

به گزارش کتاب نیوز، این کتاب در 4 فصل به بررسی هنر _ صنعت پارچه‌بافی ایرانیان در دوران اوج و عظمت خودش پرداخته است. همچنین در دو پیوست، تصاویری چشم‌نواز از انواع پارچه‌های تولید این دوران و برخی اسناد و مدارک تاریخی را به مخاطب ارائه کرده است.

هنر بافندگی از نخستین مظاهر تمدن بشری است و سرزمین ایران از نظر سبک و شیوه‌های بافت و تنوع تولیدات در میان سایر تمدن‌ها از جایگاه ممتازی برخوردار است.
از آنجا که دوره صفوی «عصر طلایی هنر پارچه‌بافی ایران» نام گرفته است؛ در این پژوهش، پار‌چه بافی ایران صفوی با تمرکز بر نقش پارچه در اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و هنر این دوره مورد بررسی قرار گرفته است.

در فصل اول این کتاب، ضمن بررسی مشخصه‌های هنر پارچه‌بافی دوره صفوی، انواع پارچه‌های تولیدی ایرانی: ترمه، زربفت، مخمل، ساتن، دارایی، قلمکار، نوارهای تزیینی و... معرفی شده‌اند. همچنین در این فصل نقوش پارچه‌ها در دوره صفوی، انواع رنگرزی پارچه و نیز کاربرد پارچه‌ها در تشریفات دربار و زندگی مردم عادی بررسی شده است.

نویسنده در فصل دوم به عوامل رشد و گسترش این هنر نظیر: ثبات و امنیت داخلی، انحصار تجارت ابریشم در دست شاه، احداث کاروانسراها و توسعه مسیرهای تجاری و اقبال عمومی پرداخته است. وی در ادامه به عوامل رکود این هنر- صنعت پس از دوران شکوفایی نیز پرداخته است: فساد سیستم اداری کشور، ناامنی راه‌ها، افزایش مالیات، اعمال فشار بر ارامنه و شیوع بلایای طبیعی

فصل سوم کتاب که سرشار از تصاویر بدیع و گاه بی‌نظیر است، به مراکز عمده پارچه‌بافی ایران در این دوره اشاره کرده است:

اصفهان یا مرکز تجارت انواع پارچه و ابریشم، تأثیر مهاجرنشین‌های حومه اصفهان بر رونق تجارت و صنعت، جایگاه بافندگان در میان اصناف اصفهان: بیوتات سلطنتی، شالبافخانه، حلاجخانه، جوراب‌دوزخانه، طلادوزخانه، پوستین‌دوزخانه و...، انواع پارچه‌های تولید اصفهان، نقش‌مایه‌ها: منظره باغ، بزم و شکار؛ گل شاه عباسی، درخت سرو، درخت و صخره و نقش مرغابی؛ مکتب اصفهان و هنرمندان شاخص اصفهان: مغیث، رسول، آقا محمود و... از عناوین اصلی این بخش است.

در ادامه به نقش یزد در این هنر پرداخته شده: انواع پارچه‌های تولید یزد، طرح های راه‌راه، نقوش بوته‌ای و هنرمندان شاخص یزدی: خواجه غیاث‌الدین علی نقشبند یزدی، عبدالله، معزالدّین، شرف (شرف‌الدین) و...

بررسی موقعیت اقتصادی شهر کاشان و  انواع پارچه‌های تولید کاشان بخش بعدی این فصل کتاب است. نگاهی به جایگاه تبریز در تجارت پارچه و تأثیر مکتب نگارگری تبریز بر نقوش پارچه‌ها به همراه معرفی هنرمندان نگارگر طراح پارچه در تبریز، از جمله مطالب بخش بعدی کتاب است.
در پایان این فصل به جایگاه شهر رشت در صنعت پارچه‌بافی و بویژه صنعت ابریشم پرداخته شده است.

شکوه دیبا

در فصل چهارم کتاب «شکوه دیبا» ضمن بررسی نقش پارچه و ابریشم در تجارت دوره صفوی، به طور ویژه به نقش ارامنه در تجارت ایران آن دوره اشاره شده است. شیوه‌های تجاری ارامنه، گستره تجارت ارامنه، رقابت کشورهای خارجی در تجارت با ایران: پرتغال و اسپانیا، انگلستان، هلند و... از دیگر مطالب این فصل است.

در پیوست اول این کتاب تصاویری دیدنی و شگفت از بافته‌ها، رودوزی‌ها، ترمه‌ها و پوشاک تولید بافندگان هنرمند ایرانی در این دوره منتشر شده است. در ادامه و در پیوست دوم نیز اسنادی منحصر به فرد از این دوره، فرامین پادشاهان صفوی، نقشه‌ها و تصاویر شهرها درج شده است.

فاطمه ضرابی زاده، متولد 1361 یزد و دارای  دکتری و کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی از دانشگاه تهران است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

«هیأت انگلیسی توانست امتیازات زیادی را از شاه عباس بگیرد؛ از جمله این امتیازات عبارت بودند از: آزادی رفت وآمد و بازرگانی و تأمین امنیت اتباع و بازرگانان انگلیسی از جانب حکومت صفوی، اجازه حمل ‌و نقل کالا در سراسر ایران، آغاز تجارت میان ایران و انگلستان از سواحل خلیج فارس، واگذاری محلی در اصفهان به انگلیسی‌ها برای تأسیس سفارتخانه، اجازه اقامت در سراسر ایران و آزادی انجام مراسم مذهبی. کنوک امیدوار بود که دولت صفوی حدود 3000 عدل ابریشم به شرکت هند شرقی تحویل دهد. او در مقابل، تعهد نمود که این مبادله یک‌ سوم نقد و دو سوم با پارچه‌های انگلیسی و کالاهای هندی انجام گیرد. هرچند کنوک از این قرارداد بسیار راضی بود، اما شرکت هند شرقی انگلیس آن را با احتیاط پذیرفت؛ زیرا در این توافق انحصار تجارت ابریشم ایران به انگلیسی‌ها واگذار نشده بود و هر آن احتمال داشت پادشاه ایران قرارداد دیگری با اسپانیا و یا هر دولت دیگر اروپایی منعقد کند. همچنین شاه عباس و رابرت شرلی قول معافیت کامل گمرکی داده بودند؛ اما در قرارداد، عوارض گمرکی ده درصدی وضع شده بود.»

کتاب «شکوه دیبا» یا نگاهی به هنر پارچه‌بافی ایرانیان در 284 صفحه در قطع رحلی و با تصاویر رنگی به قیمت 880هزار تومان توسط انتشارات میراث اهل قلم منتشر شده است.

چاپ اول کتاب «شکوه دیبا» را از اینجا می‌توانید تهیه کنید:

خرید کتاب شکوه دیبا

................ هر روز با کتاب .................

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...