فاطمه آزادی | شهروند


ادبیات اقلیمی با ویژگی‌هایی چون توجه به جغرافیا، اهمیت پیشینه تاریخی تحولاتِ سیاسی و‌ اجتماعی و زبان و لحن می‌تواند دربردارنده جهان‌نگری خاصی از سوی نویسنده کتاب باشد. مؤلفِ ادبیات اقلیمی با روایت‌ِ خود می‌تواند به واکاوی حوادث بپردازد و توجه خواننده خود را به گذشته‌ای معطوف کند که برای پرسش‌های مبهم و پاسخ‌نیافته، راهی نو و ‌بدیع دارد. همچنین دریچه‌ای باشد برای مطالعه و‌ تفحص گسترده‌تر در مسائل سیاسی و اجتماعی و دیگر رویدادهای تاریخ معاصر. سیمین نادمی، نویسنده رمان «گدای خون‌بس» در رمان خود به پاره‌ای از تحولات تاریخی، سیاسی و‌ اجتماعی دوران پهلوی اول پرداخته ‌است. به همین مناسبت، گفت‌وگویی با او انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

گدای خون‌بس در گفت‌وگو با سیمین نادمی

با این پرسش گفت‌وگو را آغاز می‌کنم که طرح و ‌ایده رمان «گدای خون‌بس» از کجا در ذهن شما شکل گرفت، این روند چطور ادامه یافت و تا چه حد در بازنویسی‌ها تغییر کرد؟

راستش ایده و طرح رمان «گدای خون‌بس» از صحبت‌های استاد در کارگاه نویسندگی داستان کوتاه شکل گرفت؛ ماجرایی واقعی در یکی از طوایف کشورهای همسایه. خون‌بهای مقتول یا خون کالت، رسمی است که هنوز در بعضی نقاط کشور عزیزمان وجود دارد، حتی در کشورهای همسایه. بنابراین همان قصه شد جرقه ذهنی من برای نوشتن رمان. ابتدا داستان کوتاهی همراه با چاشنی تخیل از ماجرای شنیده نوشتم و سر کلاس خواندم. نظر استاد این بود که داستان، ظرفیت رمان‌شدن دارد. حدود 4 سال روی رمان کار و بارها آن را بازنویسی کردم. تغییر اساسی در کل داستان ایجاد نشد، فقط متن را پاکیزه‌تر کردم.

کتاب شما ارجاعاتی به تاریخ دارد. در زمان نوشتن، تحقیق و بررسی‌های شما تا چه اندازه در محدوده‌ متون و آثار تاریخی بود؟

خب، برای نوشتن رمانی اقلیمی سعی کردم پس‌زمینه تاریخی هم به آن بدهم و با مطالعه، ترجیحم قانون تخته ‌قاپو کردن شد. مطالعه این قانون در زمان پهلوی اول و ادامه‌اش در زمان پهلوی دوم، در کتاب‌های تاریخی و مستند برای من از اهمیت بسیاری برخوردار بود. می‌خواستم به تاثیرات آن بپردازم. هر قانونی که وضع می‌شود در هر دوره‌ای که باشد، نتایجی به همراه دارد. پس تا حدودی رمان را به آن سمت بردم. آواره شدن طایفه‌ها و صدمه مالی، عاطفی و جانی را از تاثیرات منفی اصلاحات ارضی ارزیابی می‌کنند و اجبار به باسواد شدن جوان‌ها را هم از آثار مثبت آن. هرچند این موضوع، جای بحث بیشتری دارد.

آیا صرفاً روایت واقعیت برای‌تان اهمیت داشت یا تخیل ارجح بود یا هر دو عنصر در هم تنیده‌ شد؟

می‌دانید که صرف روایتِ محض شاید آن شیرینی، طراوت و اشتیاق را برای مخاطب به همراه نداشته باشد. برای باورپذیری و لذت بردن مخاطب، از تخیل هم بهره گرفتم و البته تخیل در این رمان ارجحیت بیشتری دارد.

در زمان نوشتن این رمان، آثار کدام‌ یک از نویسندگان ایرانی یا خارجی برای‌تان الهام‌بخش‌ بود؟

بی‌‌تعارف بگویم هر کتابی که فکر می‌کردم در این زمینه به من کمک می‌کند، می‌خواندم. واقعا کتاب خاصی نبود. البته کتاب «عبور از باغ قرمز» آقای ایجابی جزو اولین کتاب‌ها در این زمینه بود که خواندم.

فرم و تکنیک برای شما از چه جایگاهی برخوردار است؟

بی‌شک هیچ نویسنده‌ای نیست که حداقلی از فرم و تکنیک را نداند؛ من هم همین‌طور. اما برای نوشتن، شاید چون اولین رمانم بود، می‌ترسیدم آن را در قالب فرم و تکنیک خاص و از پیش‌ تعیین‌شده‌ای ببرم. پس فقط شروع کردم به نوشتن و خالی کردن ذهنم روی کاغذ. ولی باز هم که به نوشتن رمان فکر می‌کنم، فرم و تکنیک آخرین چیزی است که به آن فکر می‌کنم. شاید ناخودآگاه از اینکه در قالب خاصی قرار بگیرم، ابا دارم. اگر باعث تعجب نشود باید بگویم این مباحث برای من در زمان نوشتن، در جایگاه آخر قرار دارند.

نکته‌ای که توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند، گویش یک‌دست و روان کتاب است، اما در کتاب تعین جغرافیایی نمی‌بینیم، چرا که می‌دانیم عشایر در قسمت‌های مختلفی از سرزمین ایران سکنی داشته‌اند. در کتاب به نظر می‌رسد که با نواحی‌ نزدیک به شهر شیراز رو‌به‌رو ‌هستیم. آیا این گمان صحیح به نظر می‌آید؟

نظر به اینکه عمد داشتم مکان خاص جغرافیایی را مشخص نکنم، ناکجاآبادی ساختم با نام میان‌بند و زبانی برساخته. ضمن اینکه رسوم و سنت‌ها هم گاهی برساخته بودند. این تصمیم به این دلیل بود که با احترام به همه عزیزان عشایر، مبادا بر اثر ناآگاهی، مطلب یا رسم یا لهجه‌ای را به منطقه‌ای نسبت بدهم که درست نباشد و باعث تکدر خاطر عزیزان آن منطقه شود.

آیا برای رمان بعدی می‌خواهید همین روند ادبیات اقلیمی را با تکنیک‌ها و فرم‌های متفاوت ادامه دهید؟ با تجربه‌ای که در رمان اول کسب کرده‌اید، در اثر بعدی بیش از هر چیز توجه‌تان به چه موردی در بیان روایت خواهد بود؟

در مورد فرم و تکنیک نظرم همان است؛ خارج از قید و بند. می‌دانید که نوشتن رمان مستلزم مطالعه، انرژی و وقت بسیار گذاشتن است. به نوشتن رمانی در فضای شهری فکر می‌کنم؛ اگرچه علاقه اصلی‌ام ادبیات اقلیمی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...