داستان بلند «یک روز سر فرصت» نوشته مهین بنی‌طالبی دهکردی توسط نشر پوینده منتشر شد.

به گزارش مهر، مهین بنی طالبی دهکردی داستان‌نویس شهرکردی است که پیش از این ۳ کتاب داستانی «قاش»، «غربتی» و «از وقتی گم شد» را منتشر کرده است. او داستان «یک روز سر فرصت» را چند سال پیش نوشته و پاییز سال ۹۷ بازنویسی کرده است.

پیش از شروع متن داستان، این جمله از توماس کارلایل فیلسوف انگلیسی، ابتدای کتاب درج شده است: کار اصلی ما این نیست که ببینیم آن دورها چه چیز مبهمی به چشم ما می‌خورد، بلکه وظیفه داریم ببینیم آنچه واضح و در دسترس ماست چیست.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

همه بی‌هدف دور خود می‌چرخیدند. چه دلهره‌ای سراسر خانه ایوانف را فرا گرفته بود. خودش برای اینکه تردیدی ایجاد نکند، طبق معمول هر روز به کافه رفت. باید می‌رفت سری می‌زد. فهمید که کافه را هم به هم ریخته‌اند. به شاگردش گفت که مدتی مجبور است کافه را تعطیل کند تا سر و سامانی به آن بدهد. باید عادی رفتار می‌کرد و جواب کنجکاوی دیگران را می‌داد. هیچ‌کس نباید متوجه رفتنش می‌شد. به همه می‌گوید حالا که سربازها کافه را به هم ریخته‌اند، بهتر می‌بیند که کمی به در و دیوارش رسیدگی کند. روی یک مقوا می‌نویسد به علت برخی تعمیرات به مدت یک ماه کافه تعطیل است و به دیوار می‌آویزد. هرچه به دور و بر نگاه می‌کند، جز دوربین عکاسی چیزی کم نشده است. نظمی نسبی به کافه می‌دهد ولی برای به خانه رفتن عجله نمی‌کند. نمی‌خواهد ذره‌ای از روال عادی زندگی‌اش عدول کند. طبق معمول همیشه تا ساعت یازده شب در کافه می‌ماند و در را باز می‌گذارد. از تک و توک مشتریان پذیرایی می‌کند. بعد پشت درها را می‌گذارد و چراغ‌ها را خاموش می‌کند و کافه را می‌بندد.

الگا با خودش کلنجار می‌رفت. نمی‌خواست همراه پدر و مادرش برود. حاضر نبود شرایط تازه را از دست بدهد. نادر عصر مثل همیشه نگران و دلواپس به خانه ایوانف آمد. همه در تکاپو بودند. از الگا پرسید: «چی شده؟» الگا نتوانست خودداری کند. به گریه افتاد و گفت: «می‌خواهیم به روسیه برگردیم. هیچکس نمی‌داند. بعد از رفتن ما ممکن است سراغ تو هم بیایند. تو باید بگویی اصلاً از رفتن آنها بی‌خبرم و هیچ‌وقت نشنیدم که آنها می‌خواهند برگردند.»

این کتاب با ۱۱۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...