کتاب «بام بلند هم‌چراغی» که گفت‌وگویی با آیدا سرکیسیان درباره زنده‌یاد احمد شاملوست با کوشش سعید پورعظیمی از سوی نشرنو بازنشر شد.

آیدا و شاملو در بام بلند هم چراغی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، آیدا سرکیسیان در کتاب «بام بلند هم‌چراغی» گفت‌وگوی مفصلی درباره وجوه مختلف زندگی شخصی شاملو انجام داده است. صداقت و صراحت کم‌نظیر آیدا، از وجوه اهمیت این کتاب است.

این کتاب پیش از این در انتشارات هرمس منتشر شده بود و سعید پورعظیمی در توضیح مختصری در ابتدای کتاب درباره تغییر ناشر اثر آورده است: «موجب خوش وقتی است که این کتاب با استقبال دوستداران شعر و ادبیات ایران و نوازش‌های قلمی شاعران و نویسندگان و ناقدان ادبی روبه‌رو شد. چاپ نخست آن در کمتر از دو هفته به فروش رفت و به‌رغم پخش نامناسب، در اندک زمانی به چاپ سوم رسید. مدتی بعد نسخه‌های این کتاب و «من بامدادم سرانجام» نایاب شد؛ اما به دلایلی کار تجدید چاپ به تعویق افتاد، وعده‌ها بر باد آمد و سپس در فرصت از کف رفته ناشر هرچه جهد کرد «آن آب رفته باز نیامد به جوی خویش.» چاپ کنونی کتاب تمایز چندانی با چاپ‌های پیشین ندارد؛ جز آنکه به یاری آیدا جان ویراسته‌تر شده است. پاره‌ای پرسش‌ها و پاسخ‌ها و توضیح تعداد اندکی از تصاویر اصلاح یا دقیق‌تر شده‌اند و نیز برخی خطاهای مطبعی متن و نمایگان که حتی پس از بازبینی‌های چندباره از چشم ما پنهان مانده بودند تصحیح شده‌اند؛ همچنین با تفکیک نمایگان، آسان‌تر می‌توان نام‌ها را جست و یافت.»

همچنین پورعظیمی در توضیح تغییر تصویر جلد اثر نیز گفته است: «نقاشی روی جلد چاپ‌های پیشین، اثر «حریف خانه و گرما و گلستان» شاملو بود، نقاش کابوس‌های رعشه‌آور: علیرضا اسپهبد که مرگ در میان سالی بلعیدش. در این چاپ طرحی هنرمندانه از دوست گرامی‌ام آقای امیرمحمد قاسمی‌زاده بر جلد نقش بسته است.»

در مقدمه این کتاب می‌خوانیم: «در کنار حافظه قدرتمند باید از هوشمندی و مسئولیت‌شناسی آیدا یاد کرد، از حفظ برگه‌ای کوچک که شاملو یک کلمه روی آن نوشته، تا ثبت رویداد‌های زندگی‌شان در یادداشت‌های ریز و درشت، با ذکر جای و روز و ساعت و حاضران و مسائل دیگر و حتی واپسین کلمات شاملو پیش از مرگ؛ بنابراین، آنچه روایت می‌کند اغلب از گزند فراموشی‌های ناگزیر حافظه در امان مانده است. خوانندگان در سراسر متن کتاب، شاهد این دقت‌های تحسین برانگیز خواهند بود و می‌توانند شاعر را از آستان هم‌نفس او نظاره کنند و دریابند که شعر فارسی، وجود شاملو را بیش از هر چیز دیگر مدیون زندگانی ایثارگرانه‌ی آیداست. بیهوده نبود که شاملوی رند مرزشکن، آیدایش را «صبور و پرستار و مؤمن» خواند و او را در صف معشوقان شعر فارسی، هم‌ردیف منیژه و لیلی و شیرین نشاند.»

بام بلند هم‌چراغی آیدا سرکیسیان

در بخشی از کتاب و در سوال و جواب درباره فروغ می‌خوانید:
«در میان شاعران معاصر، شاملو از شعر فروغ تجلیل فراوان کرد. گفت: «بسیاری از شاعران بلند‌آوازه‌ی جهان که به اصطلاح نام بزرگ‌ترین را یدک می‌کشند، به عقیده‌ی من هنوز خیلی مانده است تا به فروغ برسند.» همچنین مقالاتی با عنوان‌های «اعجاز»، «شاعره‌ای جست و جوگر» و «تجدید عهد با دریغی بزرگ» نوشت که از علاقه‌اش به فروغ خبر می‌داد؛ اما عده‌ای این مقالات را تعارف قلمداد کردند، واقعاً درباره‌ی شعر فروغ چه دیدگاهی داشت؟
شاملو سطح شعر فروغ را خیلی بالا می‌دانست، در حد بهترین شاعران معاصر دنیا. می‌گفت شعر فروغ معجزه است، غیرقابل تقلید است و البته زنانه. حیف این آدم که زود از دست رفت! خیلی از این بابت افسوس می‌خورد. می‌گفت مرگ نابهنگام فروغ شعر فارسی را برای همیشه از فرصتی عظیم محروم کرد. در شب پایانی شب‌های شعر خوشه شاملو چند شعر برای فروغ خواند. همیشه برای فروغ احترام قائل بود. کدام تعارف؟ شاملو در این موارد خیلی جدی و صریح بود.
روابط‌تان با فروغ چطور بود؟
فروغ خیلی زود فوت کرد. یکی دو بار هم آمد خانه‌ ما و یکی دو بار هم به مناسبت‌هایی رفتیم خانه‌ فروغ. سال 1344 زمانی که گرداری لعل تیکو برای مصاحبه با شاملو و اخوان و سپهری و فروغ و محمود آزاد به ایران آمده بود، جلسه‌ اول در خانه فروغ و جلسه‌ دوم در خانه‌ ما تشکیل شد. سیروس طاهباز و حسن کامشاد و امین بنانی هم حاضر بودند.»

در این کتاب نامه‌های منتشر نشده از احمد شاملو به احسان یارشاطر، حسن فیاد، حسین قاضیان، علیرضا اسپهبد و کلارا خانس آمده است. همچنین متن سخنرانی در کنفرانس مشترک دانشگاه پریینسنون و انجمن قلم امریکا، گزارش هیئت ژوری جایزه واژه‌ی آزاد، نامه یدالله رویایی به سعید پورعظیمی و نامه احمد کریمی حکاک به سعید پورعظیمی، یادداشت‌ها و توضیحات جا افتاده در مجموعه اشعار شاملو و یک ترانه آمده است.

در انتهای این کتاب تحت عنوان «نظر در تو می‌کنم ای بامداد...» عکس‌های رنگی منتشر نشده از احمد شاملو آمده است که در نوع خود جالب است و سیری از کودکی تا درگذشت شاملو را نشان می‌دهد.

کتاب «بام بلند هم‌چراغی»، اثر سعیدپور عظیمی در 544 صفحه در شمارگان 1100 نسخه به‌بهای 104 هزار تومان از سوی نشرنو راهی بازار نشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...