نگاهی به «آسترلیتز جوان» نوشته دبلیو. جی. سبالد | شرق


در آثار تاریخی و ادبی به‌جامانده از اعصار گذشته، گرفتاری به ماخولیا به افرادی از مشاغل گوناگون نسبت داده شده است. برای مثال ژاک سودایی (یکی از مخلوقات شکسپیر که می‌توان او را نسخه اولیه‌ای برای هملت دانست) در نمایشنامه «هرطور که می‌خواهی» ماخولیای خود را اینگونه توصیف می‌کند: «ماخولیای من نه مثل ماخولیای دانشمندان تقلیدی است، نه مثل ماخولیای موسیقیدان‌هاست که خیال‌پرورانه باشد، نه مثل مال ندیمه‌هاست که موقرانه باشد، نه مثل سربازهاست که از روی جاه‌طلبی باشد، نه مثل وکلاست که از روی سیاست باشد، نه مثل بانوان محترم است که از سر زیبایی باشد، نه مثل مال عشاق است که ترکیب همه اینها باشد. بلکه ماخولیای من ماخولیای خاص خود من است. ترکیبی از بسیار چیزهای ساده، نشات‌گرفته از بسیاری چیزها و گردآمده از حاصل همه سفرهایم که در آن، تاملات گاه‌به‌گاهم مرا در اندوه مضحکی در می‌غلطاند.»

آسترلیتز جوان دبلیو. جی. سبالد [Winfried Georg Sebald]  [Austerlitz]  زیبالت

به این دسته مشاغل شاید بتوان مورخان (علی‌الخصوص نویسندگان تاریخ هنر)، ستاره‌شناسان، دلقک‌ها، ملیجک‌ها و بافندگان را نیز اضافه کرد. مشاغلی که مستلزم درجه‌ای از درون‌گرایی و تمرکز همراه با برخورداری از حس ادراک جهان و تاریخ به‌مثابه اموری بیکران و غامض هستند. حتی کارهایی چون مطالعه و بررسی و اندازه‌گیری فضا و زمان، اعمالی فرساینده و پایان‌ناپذیر محسوب می‌شوند که افراد را در معرض آنچنان احساسی از عجز و ناتوانی و سردرگمی قرار می‌دهند که منجر به بروز ماخولیا می‌شود.
همچنین از دیرباز یکی دیگر از ویژگی‌های مهم افراد ماخولیایی، اشتغال آنها به کار گردآوری مجموعه پایان‌ناپذیری از چیزهای مختلف بوده است. تلاش بی‌پایان و خستگی‌ناپذیر برای کلکسیون‌کردن اشیای گوناگون. هر شغلی که به نحوی درگیر مساله کلکسیون‌کردن است دغدغه و نگرانی نسبت به پایان‌پذیری را در درون خود حمل می‌کند و درواقع فرد ماخولیایی به‌مثابه کلکسیونر نیاز دارد و می‌کوشد که اختتام یا پایان را تا ابد به تاخیر بیندازد. همانگونه که ژان بودریار می‌گوید «کلکسیون هرگز به این منظور که روزی تکمیل شود آغاز نمی‌شود چراکه دست‌یافتن به آخرین عنصر مجموعه به معنای مرگ کلکسیونر خواهد بود.» سوزان سونتاگ نیز معتقد بود که گردآوری، بیانگر میلی شناور است که بار‌ها و بارها خود را به چیزهای مختلف منتسب و متصل می‌کند، بنابراین از خصلتی زنجیره‌ای برخوردار است. دغدغه یک کلکسیونر واقعی نه چیزهایی که گرد می‌آورد بلکه خود عمل گردآوردن است.

این گمگشتگی اختتام و فقدان پایان، به موتیف مرکزی ماخولیا بدل می‌شود و خود را در بوطیقای اثر به شکل‌های گوناگون بازتاب می‌دهد. همانگونه که دلهره بی‌پایان و غرق‌شدن در جزییات که ویژگی کار کلکسیونر است، موجد نوعی بن‌بست ذهنی و راه‌حل‌ناپذیری می‌شود که فرد را به‌سمت ماخولیا سوق می‌دهد، ساختار داستان ماخولیایی نیز ساختاری پیچیده و معماوار آمیخته با نشانه‌هایی حاد از نگرانی نسبت به اختتام و پایان‌گرفتن است.
این امر به وضوح در داستان‌های دبلیو. جی. سبالد (زیبالت) [Winfried Georg Sebald] به‌ویژه دو اثر مهم او، حلقه‌های زحل و آسترلیتز [Austerlitz] با آن توصیف‌های دقیق و پیچیده‌اش از تقلاها و رنج‌های درونی انسان که اتفاقا از کارها و مشاغل پیچیده نیازمند تمرکز بالا نشات گرفته‌اند، مشاهده می‌شود.

نوشتار سبالد را می‌توان نوشتاری ترکیبی (هیبرید) نامید: ترکیبی از داستان و زندگینامه و سفرنامه و خاطره‌نگاری از زبان یکی از همان راویان نمونه‌وار نوشته‌های سبالد: انسانی سرگشته، ماخولیایی، بی‌نام، گوشه‌نشین و گم‌شده در مرزهای در هم‌آمیخته واقعیت و خیال. هر داستان سبالد معمولا داستان یک سفر است که در آن راوی به توصیف مواجهه خود با مکان‌ها و افراد مختلف می‌پردازد و از خلال مشاهدات خود به طرح مضامینی چون گذر زمان، خاطره، فراموشی، زوال و... می‌پردازد. در آثار او هویت افراد مختلف در هم می‌آمیزد و معمولا شیوه سبالد این است که با حذف علامت نقل قول، سخنان و گفتار افراد مختلف (از هولدرلین تا مایکل هامبورگر) را در هم می‌آمیزد تا جایی که گاه به درستی در نمی‌یابیم که کجا با خاطرات خود راوی مواجهیم و کجا با خاطرات راوی از خاطرات دیگر شخصیت‌ها. سبالد گاهی تعمدا از نثر متکلف و فاخر آلمانی استفاده کرده است و با این کار پیچیدگی و عمق بسیاری به کار خود داده است. یکی از نمونه‌های موفق این کار، فرازی مشهور در کتاب آسترلیتز است که یک جمله آن، 9 صفحه به طول می‌انجامد!

سبالد به‌زعم خود بیش از همه تحت‌تاثیر بورخس بوده است و در برخی از کارهایش، بخش‌هایی از آثار بورخس را تکرار کرده است. اما علاوه بر این از توماس برنهارد، ناباکوف، والتر بنیامین و کافکا نیز به‌عنوان نویسندگان تاثیرگذار بر خودش نام برده است.
در این میان آخرین داستان بلند انتشاریافته از سبالد پیش از مرگش، با عنوان آسترلیتز جوان (2001) که موفق به دریافت چندین جایزه ادبی معتبر هم شده، واجد اهمیت بسیاری است. در این داستان، خواننده باز هم به سفری دور و دراز در تمدن زوال‌یافته اروپا برده می‌شود. دنیای کتابخانه‌های فراموش‌شده، ایستگاه‌های متروک راه‌آهن، قلعه‌ها، اردوگاه‌ها. داستانی که در این کتاب روایت می‌شود فاصله زمانی سال‌های 1967 تا 1997 را در بر می‌گیرد.
مهم‌ترین ویژگی این کتاب نیز درهم تنیدگی رویا و واقعیت و به‌کارگیری جملات لاینقطع و پاراگراف‌های طولانی است و عکس‌های سیاه و سفیدی که جابه‌جا به متن الصاق شده‌اند، روایت و خاطره و تاریخ را در هم می‌آمیزند و ماهیت ماخولیایی متن را بارزتر جلوه می‌دهند.

[رمان «آسترلیتز جوان» اثر دبلیو جی سیبالد با ترجمه پویه میثاقی و توسط کتابسرای تندیس منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...