رمان «ولع مقدس» [Sacred hunger] اثر برگزیده جایزه بوکر سال ۱۹۹۲ به زبان فارسی ترجمه و توسط نشر نقش جهان منتشر شد.

ولع مقدس [Sacred hunger] بری آنسوُرث [Barry Unsworth]

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «ولع مقدس» نوشته بری آنسوُرث [Barry Unsworth] با ترجمه صبا راستگار توسط نشر نقش جهان منتشر شد. بَری آنسوُرث یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های بریتانیایی است که در طول حیاتش ۱۷ رمان نوشت که چهار عنوانشان به مرحله‌ نهایی جایزه‌ بوکر راه یافتند و سرانجام با شاهکارش «ولع مقدس» در سال ۱۹۹۲ به این‌جایزه رسید.

«ولع مقدس» از زمان انتشارش تا امروز مورد ستایشِ نویسنده‌ها، منتقدان و نشریات معتبر جهان قرار گرفته است؛ شیکاگو تریبون آن را «اثری باشکوه» نامید و نیویورک‌تایمز آن را «رمانی درخشان و قابل توجه از هر جنبه» توصیف کرد و آنتی کویین هم از آن به‌عنوان شاهکار یاد کرد.

انتشارات پنگوئن، موفقیت این‌رمان را در ۲ سطح توصیف می‌کند: در جایگاهِ یک درامِ تاریخی‌ِ خوب و فریبنده و در جایگاه یک داستان اخلاقی جدی. اثر فوق‌العاده‌ی آنسوُرث تفکری عمیق در بابِ ولعی مقدس است که در طبیعتِ انسان پیچیده شده و تجارت برده راه می‌اندازد. این رمان از زمان و مکانش فراتر می‌رود و حقایقی را که تا به امروز نیز وجود دارد، روشن می‌کند. این شاهکار با وجود حجم زیادش، شریف و درعین‌حال بزرگ است.

«ولع مقدس» کشفِ خیره‌کننده و جذابِ قدرت، سلطه و حرص است. داستان در انگلستانِ دوره‌ روشنگری، اما خیلی پیش‌تر از دوران داروین و لغو برده‌داری در ۱۸۳۳ روی می‌دهد. رمان به دو کتاب تقسیم شده که از ۱۷۵۲ شروع شده و در ۱۷۶۵ به پایان می‌رسد.

در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اراسموس به‌طرف دیگر و به گستره‌ بی‌موج دریا نگاه کرد. آسمان صاف بود. در سمت شرق هنوز بارقه‌هایی از نور خورشید دیده می‌شد. می‌دانست که فاصله‌ زیادی با بندر ندارند، اما هیچ‌نشانی از بندر نبود؛ دریا و آسمان در خطی روشن به هم رسیده بودند. در ساحلی به پهنای همین دریا خاطره‌ کودکی‌اش به یادش آمد. پاریس او را بلند کرده بود و خاک رویش را تکانده بود. این برای این نبود که جلوی پیروزی‌اش را بگیرد الان این را می‌دانست، شاید همیشه هم این را می‌دانسته بلکه برای آن بوده که او را از شکست نجات دهد. این از روی مهربانی بوده، شاید هم عشق. فقط قدرتی برتر باعث شده بود که پسرخاله‌اش این کار را با او بکند. هیچ‌کس از آن وقت تا حالا این‌قدر قوی نبوده. و الان دیگر هیچ‌کس قوی نبود. پاریس مُرده بود و دیگر نمی‌توانست مانع از شکستش شود. از آن روز صبح که کاپیتان فیلیپز با داستان کشتیِ به گل‌نشسته پیشش آمده بود، به این فکر کرده بود که شاید پاریس در این دنیا باشد و به زندگی‌اش معنا و هدف بدهد. سارا هم یک‌بار این کار را کرده بود. حالا الان چه مانده بود؟ فکر می‌کرد شکستش در این بوده که نتوانسته پاریس را تحویل طناب دار بدهد؛ اما الان می‌دانست که بدترین چیز این بود که نتوانسته بود پسرخاله‌اش را زنده نگه دارد…

این‌کتاب با ۶۸۰ صفحه و قیمت ۹۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...