خانوادهای تاجر در شهرکی نیمهروستایی نیمهصنعتی... ناشنواست و زنش فریبش میدهد... کنسروهای مشکوک، مواد غذایی فاسد و بهخصوص شراب قاچاق میفروشد... زنی است بلندبالا و باریکاندام، با چشمهایی خاکستری، معصوم و رفتاری پر قر و فر... لبخندزنان نگاه میکرد، همچون یک مار ماده که در بهار از لای گندمزار زردرنگ سر بلند کند تا گذار کارگر راهآهنی را از جاده تماشا کند... حال دیگر دوران سلطنت آکسینیا شروع میشود
...
به مرد جذاب و سرزبانداری برمیخورد که برایش از «ناکامیهای عشقی» خود حکایت میکند... مشتاق علم ارواح و داروهای قیراطی است... مردهای روسی تا وقتی زنی را نشناختهاند به عرشش میبرند، سپس به ناچار به ژرفای بدبینی و نومیدی فرو میغلتند... جوانی است قلندر و مستمند و گدامنش، منتها در رفتار با زنان عمیقاً «واقعبین» است... کیسهشان تهی میگردد: نخست شور و مستی... و سرانجام پایان رؤیا
...
آشنایی ما قبل از کودتای 28 مرداد صورت گرفت و چخوف چون روس بود، در آن دوره در اینجا معروف شده بود... در هر قصه و نمایشنامهاش مثل «مرغ دریایی» و «باغ آلبالو» شخصیتهای فراوانی دارد که همه اثرگذاراند و در سایه نیستند... قصههای چخوف مثل شعر حافظ است که باز میخوانیم و دوست داریم دوباره بخوانیم... چخوف خیلی از زشتیها را نشان میدهد؛ اما زشت نشان نمیدهد... نقطهی عطف همهی آثار چخوف انسان است.
...
ناگهان همه چیز برای سه خواهر رنگ دیگری میگیرد. معاشرت با افسران شوق زندگی را به آنها بازمیگرداند. اولگا سوگند میخورد که با تمام نیرو سعی کند که مدرسه را رها کند. ماشا عاشق فرمانده لشگر میشود، و ایرینا پیشنهاد ازدواج افسر دیگری را قبول میکند.
...
کارمند جوانی است که خود را به این شهر منتقل کرده است تا سر و صورتی به زندگی ضایعاش بدهد... با رفیقهی خود، به سفر میرود. اما به جای آنکه در صراط مستقیم بیفتد، تمام روز را در خلوت به غذا خوردن و می زدن و ورق بازی و نقل داستانهایی بی سر و ته میگذراند... زیست شناس آلمانی عقیده دارد که او به حکم قانون تنازع بقا از میان خواهد رفت.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارتها» نبود... سیستم آموزشی دولتهای مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا تودهها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که تودههای «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و بهعلاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت میکنند
...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...