حقیقی‌ترین عشق روی زمین | الف



«ماهیت مرگ این است، وقتی کسی می‌میرد، سخت تر از دلتنگی برای آدمی که دیگر نیست زندگی با خاطراتی‌ست که از او باقیمانده. و عشق او، تمام عشقی که او به ما ارزانی داشته هر چقدر هم درست یا نادرست بوده باشد» این عبارت که در فصل نخست کتاب «یتیمان بزرگسال» [Non vi lascerò orfani] آمده، بازتاب دهنده بخش مهمی از درونمایه و حال و هوای حاکم بر آن است که در طول رمان به تدریج با پیش رفتن داستان، گسترش پیدا کرده و برکلیت آن سایه می افکند. 

یتیمان بزرگسال» [Non vi lascerò orfani] داریا بینیاردی [Daria Bignardi]
 

به این ترتیب این کتاب آشکارا از اهمیت خانواده و پیوندهای عمیق میان اعضای آن و همچنین از عظمت عشق والدین به فرزندان می‌گویند؛ عشقی که به گمان نویسنده حقیقی ترین عشقی است که روی زمین وجود دارد: «برای همین است که از مرگ والدین همه رنج می‌بریم، چون خوب می‌دانیم که دیگر هیچ‌کس به ما اینگونه عشق نخواهد ورزید.»

بی‌گمان  تمرکز کتاب روی موضوعی است که در سالهای اخیر به عنوان یکی از چالش های اساسی در فرهنگ و زیست خانوادگی و اجتماعی جامعه غربی احساس می‌شود، یکی از دلایل موفقیت آن در ارتباط با مخاطب بوده است، چرا که از چیزی سخن می‌گوید که خلاء آن در روابط انسانی جهان مدرن غربی به شدت دیده می‌شود.

«یتیمان بزرگسال» رمانی است خوشخوان، با ترجمه‌ای روان و زبانی ساده که نوع ساختار روایت و فصل‌بندی داستان جذابیت آن را برای مخاطب دو چندان کرده‌ است. روایت داستان که در قالب فصل‌هایی کوتاه (برش هایی از زندگی راوی) به خواننده ارائه شده، مخاطب را با داستانی پر از جزئیات درباره روابط و مناسبات درون خانوادگی روبه رو  ساخته که به شکلی پذیرفتنی و تاثیرگذار پیش روی مخاطب قرار گرفته‌اند.

صرف نظر از خود داستان و شیوه روایت آن،  درونمایه و حرف اصلی کتاب نیز یکی از جذابیت‌های عمده آن برای مخاطب فارسی زبان محسوب می‌شود؛ چرا که روی ارزش هایی تاکید دارد که برای خواننده ایرانی همچنان ملموس و دارای اهمیت هستند، همچون نهاد خانواده، مناسبات میان آدمهایی که به واسطه‌ی نسبت های خانوادگی به یکدیگر مربوط می شوند و مهمتر از همه نقش مادر (و نیز پدر) که مرکز ثقل مهمترین نهاد در نظام اجتماعی انسانی‌ست. همچنین فقدان مادر و تاثیری عمیق بر زندگی فرزندان می‌تواند داشته باشد.

داریا بینیاردی [Daria Bignardi] پیش از نوشتن این کتاب، به عنوان روزنامه نگار شناخته می‌شد و نه داستان‌نویس؛ «یتیمان بزرگسال» هم در حقیقت سرگذشت واقعی زندگی اوست که آن را می‌توان در گونه سرگذشت‌نامه خودنوشت جای داد که به واسطه نزدیکی‌های بسیارش با رمان، به عنوان اثری داستانی (یا یک رمان) از این روزنامه‌نگار ایتالیایی پذیرفته شده است. کتاب ساختاری پازل گونه دارد، هر فصل از کتاب در واقع روایتی است که نویسنده پس از مرگ مادرش و متاثر از اوضاع و احوال روحی خود نسبت به فقدان مادر و  بازسازی ذهنی خاطراتی که از زندگی با او و دیگر اعضای خانواده داشته،  نوشته شده اند.

نویسنده در این کتاب به روایت رخدادهای زندگی خود، از کودکی به بزرگسالی پرداخته است و در این رهگذر به واکاوی مناسبات افراد خانواده با یکدیگر و پیوندهای عاطفی و انسانی میان آنها پرداخته است. هرچند که در این میان به نقش و تاثیر حضور مادرش بر زندگی خویش بیش از دیگران توجه داشته است، البته در کنار آن روایت‌های جالبی نیز از حضور پدری خوش سیما که در میانسالی نیز همچنان جذابیت و فریبندگی‌اش را حفظ کرده روایت می کند.

این مجموعه نوشته‌ها ابتدا در هفته‌نامه‌ای که بینیاردی در آن کار می‌کرد، منتشر شدند. انتشار این‌ نوشته ها با خیل تایید و تشویق مخاطبانی همراه شد که از او می خواستند به نوشتن این روایت ها ادامه دهد و پیشنهاد یکی از مخاطبان بینیاردی برای کتاب کردن نوشته هایش، او را مجاب کرد که کتابی داستانگونه منتشر کند، البته او در دوران دانش آموزی نیز تجربه‌هایی در نوشتن داستان داشت؛ اما این‌بار به طور حرفه‌ای وارد این میدان شد و در نهایت نیز موفق از آن بیرون آمد. کتاب با عکس خانوادگی بینیاردی شروع می شود، عکسی که مربوط است به سالها پیش از تولد او و تقریبا تمام اعضای نزدیک خانواده اش در آن حضور دارند. با این پیش زمینه که از جهان واقعی به دنیای داستانی او وارد شده، نویسنده طی فصولی با عناوین زیر به روایت زندگی خود می‌پردازد:

یتیمان بزرگسال، میچُنه دُمِت!، در فکر فرورفتن، ناگهان، شجره‌نامه، دخترِ آقای قاتل، خاکسپاری‌ای که همیشه آرزویش را داشتم، شاگرد اول کلاس لاتین، ونیز فرّارا و گوربه‌ هامله، آپارتمان کنار دریا، یک‌ وصیتْ خانه قلعه، دانتهْ آلاتا اغواگری و جنگ اتیوپی، وقتی دختری...، ژاکت، آخرین بار، به دنیا آمدم، گرمی. فصل آخر را هم با عنوان «سخن پایانی و قدردانی» شرحی است درباره این کتاب و چگونگی شکل گرفتن آن.

«یتیمان بزرگسال» با ترجمه خشایار خدیور را نشر ققنوس، با رویکردی حرفه‌ای و با رعایت حق کپی رایت و خرید امتیاز چاپ و ترجمه فارسی آن از انتشارات موندادوری در ایتالیا، وارد بازار کتاب کرده‌است؛  کتابی که نخستین بار در سال ۲۰۱۵ در  میلان ایتالیا منتشر شده بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...