یک نمایش، دو نویسنده | الف


در بازخوانی متون قدیم چه در ادبیات ایران و چه در اقلیم‌های دیگر، در کنار تصحیح آثار، بحث مالکیت آن‌ها همیشه داغ بوده است. در ایران پژوهشگران و استاد‌های ادبیات بر سر بسیاری از رباعی‌های فارسی اختلاف نظر دارند. بسیاری از رباعی‌ها با گذشت چندین قرن از سروده‌شدن، هنوز صاحب مشخصی ندارند و بنا به سلیقه‌ی تصحیح‌کنندگان، آن‌ها را به شاعران مختلفی نسبت داده‌اند. بیش‌تر رباعی‌هایی را که فضای فلسفی و دهری داشته‌اند به خیام نسبت داده‌اند حال‌ آن‌که با پیدا شدن نسخه‌های قدیمی‌تر دانسته‌اند که آن رباعی‌ها سال‌ها پیش از زاده‌شدن خیام در تذکره یا کتابی آمده است. (برای مطالعه‌ی بیش‌تر در این زمینه‌ می‌توانید کتاب ارزشمند «رباعی‌های شورانگیز» اثر آریا آذرمهر(محمد محمدی) را ببینید که تکلیف بسیاری از رباعی‌های بی‌صاحب با ارائه‌ی سند و استدلال علمی در آن مشخص شده است.) بحث مالکیت آثار ادبی با توجه به نبود امکانات امروزی همیشه بحثی جنجال‌برانگیز در میان منتقدان بوده است و این مسئله زمانی از حوزه‌های ادبیات پا را فراتر می‌نهد که اقوامی ادعا می‌کنند شاعران و نویسندگانی در میان ملت‌های دیگر داشته‌اند. برای نمونه ترک‌ها سالیان سال است که معتقدند مولوی و خیام شاعران ملی آن‌ها هستند حال این‌که بزرگان هرچه نوشته‌اند به فارسی بوده است. شاید بی‌جا نباشد که از حکایتی منسوب به انوری یاد کنیم که در بازاری می‌رفت و دید که مردم به گرد شاعری به هم آمده‌اند که در حال خواندن شعر اوست. هنگامی که به شاعر دروغین می‌گوید این‌که می‌خوانی شعری از انوری است پاسخ می‌دهد من خود انوری هستم! انوری حقیقی به طنز می‌گوید: «شعردزد دیده بودیم، شاعردزد نه!» بگذریم.

درباره دو خویشاوند شریف | آرش محسنی ویلیام شکسپیر The two noble kinsmen John Fletcher and William Shakespeare

در ادبیات جهان، اصالت آثار شکسپیر همیشه مورد تردید قرار گرفته و منتقدان بسیاری از نظر صحت مالکیت در نمایش‌نامه‌هایش تردید کرده‌اند. نویسندگانی چون ویل دورانت، شکسپیر را انسانی بی‌سواد می‌دانند که باید در درستی این باور که او نویسنده‌ی این‌ شاهکارهای نمایشی بوده است تردید کرد! دورانت می‌نویسد: «مردی که تحصیل درستی نکرده بود، چگونه می‌توانست این‌همه نمایش‌نامه بنویسد و در هرکدام از آن‌ها استادی خود را نشان دهد؟ اما مسئله تنها بر سر استادی او نیست چرا که او در هیچ رشته‌ای جز روان‌شناسی اطلاعات دقیق و وسیعی ندارد. شکسپیر از کتاب مقدس فقط مطالبی می‌دانست که در کودکی شنیده بود.»

دورانت را می‌توان از بدبین‌ترین منتقدان شکسپیر به شمار آورد. در این میان هستند پژوهشگرانی که در توان‌مندی و اصالت شکسپیر تردیدی ندارند اما آثاری از او را منسوب به او می‌دانند یا کار مشترک با نمایش‌نامه‌نویسان دیگر به شمار می‌آورند. رابرت آدامز از جمله‌ی کسانی است که برخی از آثار او از جمله همین نمایش‌نامه‌ی «دو خویشاوند شریف» [The two noble kinsmen] را نه اثری مستقل از شکسپیر بلکه کار مشترک او و نمایشنامه‌‌نویس جوانی به نام «جان فلچر» [John Fletcher] می‌داند. آدامز در کتاب چهار رومانس می‌نویسد:
«منتقدین در پی بررسی و شناخت آثار شکسپیر، کلیه‌ی آثاری را که به نظر می‌رسید در آن‌ها شک و شبهه‌ای وجود داشته باشد، از آثار او خارج کرده و به کناری نهاده‌اند که یکی از همین آثار، «دو خویشاوند شریف» است. هرچند این شک و شبهه در مورد آثاری چون تیمون آتنی و پریکلس هم وجود دارد.»

در این میان پژوهشگرانی چون الکساندر دایس معتقدند که شکسپیر در نوشتن دو خویشاوند شریف تنها دست داشته و برخی صحنه‌ها را نوشته و کل اثر را نگاشته‌ی جان فلچر می‌دانند. با این همه منتقدانی چون ویلیام جی رالفی دو خویشاوند شریف را به کلی اثر شکسپیر معرفی می‌کنند. رالفی می‌نویسد: «من این نسخه از نمایشنامه‌ی دو خویشاوند شریف را اثری از شکسپیر به حساب می‌آورم چرا که کار مشترک او مربوط به اثر دیگر بوده است.»

این دعوای قدیمی سال‌هاست حول محور ویلیام شکسپیر و آثار او در جریان است. با این‌همه هر خواننده‌ی باریک‌بینی می‌داند که خارج از بحث‌های تاریخ‌نگارانه و نظری، این نمایشنامه‌های بی‌نظیر اویند که چون الماس‌هایی بر تارک ادیبات جهان می‌درخشند. حال بخواهیم نام هرکسی را به عنوان خالق آن‌ها روی جلدشان بنویسیم. می‌توان بدون دانستن نام واقعی نویسنده، از یک اثر ادبی ناب لذت برد. مثالی که می‌توانم این‌جا از چنین پدیده‌ای بیاورم، آثار داستان‌نویس بزرگ ایرلندی، فلن اوبراین است. او آثارش را با اسم مستعار منتشر می‌کرد و امروز خوانندگان آثارش می‌دانند که نام واقعی او فلن اوبراین نبوده است. با این همه کیست که از خواندن شاهکاری چون «سومین پلیس» غرق لذت نشود؟

عشق، مسئله‌ی محوری نمایشنامه‌ی «دو خویشاوند شریف» است. کسانی که رومئو و ژولیت را خوانده‌اند و آن را یکی از قله‌های دست‌نیافتنی در ادبیات عاشقانه‌ی جهان دانسته‌اند، با خواندن دو خویشاوند شریف با چهره‌ و روایت دیگری از عشق آشنا می‌شوند. بی‌جهت نبوده که بسیاری از پژوهشگران این اثر را یک رومانس دانسته‌اند. رومانسی که در آن شوالیه‌های شجاع بر سر مسئله‌ی عشق و وظیفه جان خود را با افتخار فدا می‌کردند. در این ماجرا نبرد در میدان جنگ و رو در روی دشمن شمشیر کشیدن و شجاعتی بی‌مثال از خود نشان‌دادن بسیار گواراتر و دل‌پذیرتر از نبردی بود که شوالیه را به آرمان‌های جدی‌تر دعوت می‌کرد. شوالیه‌ی قهرمان حالا باید بتواند شجاعت و شرافت خود را آشکار کند هنگامی که سخن از عشق و به دست آوردن معشوق در میان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...