با پدری دائمالخمر، مادری کاردان و خواهران و برادران نسبتاً پرشمار زندگی را میگذراند... پدرش، هر چند از خانوادهی پرسابقهی زرتشتیان پارسی هند است اما سالها پیش به انگلستان مهاجرت کرده، در آن جا درس خوانده و تحت نظر کلیسای انگلستان تعلیم دیده است... اما مهاجر همواره مهاجر است... سفری است و مقصدی: به همین نحو برای درک زندگی آموزش دیده است. در خانه، مقصد قلمرو بهشت است: در دفتر، مقصد عدالت است
...
یک جمع چهارنفره که هرکدام نسبت به دو مقوله کتاب و جنس مخالف، عقدههایی دارند که حاصل از زندگی در یک جامعه سنتی است... هیچکس از وضع خانوادگی کموبیش ازهمپاشیده او خبر ندارد و درعینحال، این پسر جدی، یک نابغه تمامعیار در علوم انسانی است... به او پانصد لیره به ارث رسیده، همراه با دفتر خاطرات دوست جوانمرگش ایدریئن!... تاریخ، یقینی است که در نقطه تلاقی نارسایی حافظه و نابسندگی مدارک حاصل میشود
...
هنر باید بهمثابه یک کالای تولیدی قلمداد شود. کار هنرمند فرقی با کار یک کارگر معدن ذغالسنگ ندارد. باید سالی دو هزار فیلم ساخته شود. کیفیت به فنا میرود و یک چیز تکرار میشود: «ایجاد تنفر از بورژوازی و ستایش واقعگرایانه از آرمانشهر سوسیالیستی در مقدار انبوه.»... پس از حمله پراودا به شوستاکوویچ، به دوستان و آشنایان رجوع میکند، بلکه ماجرا با میانجیگری حلوفصل شود. اما هم میانجی اعدام میشود و هم بازجویش به خیانت محکوم میشود.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده میشود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمیکشد که همه درختان جنگل قطع میشوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر میاندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گلها، بادکنکهایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است
...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمیآید و کمتر از دو سال در میانهی اوج بحران ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی میکند... میخواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراثدار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمیدانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچهی بازارچهی آب منگل از پا نمینشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمیبرد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز میگردد
...
اباصلت هروی که برخی گمان میکنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحبنظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب میکند... خطبه یک نهجالبلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام میدانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی
...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیبشناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بیسروپا و حیفنانی لافزن با شهوت بیپایانِ سخنپردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تنزدن از آیندههایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخهاش را برای مخاطبان میپیچند... مدام از کارگران حرف میزنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکردهاند یا وقتی کارفرما میشوند، به کل این اندرزها یادشان میرود
...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش میگردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو میریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم
...