• 10 خرداد 1402

    نشست-نقد-و-بررسی-تاریخ-زنان-فیلسوف-معاصر

    فمینیست‌های موج سوم برآنند که تاکنون مردان به جهان نگریسته‌اند و در هنر، فلسفه، علم یا در فن همیشه نگرش‌های مردان مطرح بوده است و حالا باید نگرش‌های زنان نیز گزارش شود... اشاره به برابری زن و مرد در «جمهوری» برای سده‌های پیاپی موردتوجه نبوده است... مفسران افلاطونی با این استدلال که تصور زنی تا این اندازه حکیم احمقانه است، دیوتیما را تخیلی دانسته‌اند... بسیاری از این فیلسوفان زن یا از آکادمی اخراج شده‌اند یا به آکادمی راه داده نشده‌اند؛ بعضی از اینها کشته شده‌اند، بعضی در حلقه‌های فلسفی راه یافته ...

Loading
زنی بی‌وطن است که در دوران نازیسم به آمریکا پناهنده می‌شود، تلاش می‌کند تکه‌پاره‌های روحش را جمع کند و کتاب ریشه‌های تام‌گرایی را بنویسد. زنی که فلسفه خوانده بود و در گروه کوچک مهاجران نیویورک ناشناخته بود... در سراسر زندگی‌اش تندمزاح بود، خیلی زود شرمنده می‌شد و در داوری‌هایش سختگیر و بی‌صبر بود... روی میز کارش عکس‌هایی از مارتا کوهن آرنت، هاینریش بلوکر و مارتین هایدگر وجود داشت ...
شوراهای یهودی و یهودیانی که فرآیند اخراج و غارت یهودیان را فراهم می‌کردند... فرآیند کشتار، زمینه را برای تشکیل کشوری یهودی و ایجاد این فکر در اذهان یهودیان که تنها در کشوری یهودی یک یهودی می‌تواند زندگی خوبی داشته باشد، فراهم می‌کردند... این توهینی نابخشودنی به کانت است و سوء‌استفاده آیشمن از امر مطلق کانتی چیزی جز از همان جنس سوء‌استفاده‌های سیاستمداران از والاترین ارزش‌های انسانی است برای توجیه اعمال پلیدشان. ...
از یک‌سو با شیوع حیرت‌انگیز دروغگویی سیاست‌مداران در سطح جهانی روبه‌روییم، دروغ‌گویی‌هایی که حتی افشا‌ شدن‌شان هم در رویه سیاستمداران دروغگو تغییری به‌وجود نمی‌آورد و از سوی دیگر با انواع جنبش‌های نافرمانی مواجهیم و نیز با شکل‌های مختلف مواجهه دولت‌ها با آنها... آرنت خشونت را عامل اصلاح می‌داند ولی نه عامل انقلاب... مورد حمله بسیار شدید طرفداران اسرائیل و دست‌راستی‌ها قرار گرفت و حتی شغلش را از دست داد ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...