مراسم پانزدهمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی، عصر بیستم فروردین‌ماه 1387 توسط مؤسسه‌ فرهنگی روایت فتح، در تالار بزرگ وزارت کشور و با حضور خانواده‌ی آن شهید عزیز و جمعی از هنرمندان و صاحب نظران و البته علاقمندان شهید آوینی برگزار شد؛ اما...

به گزارش کتاب‌نیوز در 
این مراسم که سردار رحیم صفوی، بهروز افخمی، حجت الاسلام محمدعلی زم‏، حسین معززی‌نیا و برخی از مستندسازان و دست‌اندرکاران برنامه‌ی روایت فتح، حضور داشتند؛ پس از پخش فیلم "شهدای روایت فتح" محمدرضا جوزی در سخنانی ضمن خواندن اشعاری که "حسین بن منصور حلاج" پای چوبه‌ی دار زیر لب زمزمه می‌کرده است؛ گفت: "من به آن اوضاع و احوالی که این شعر در آن سروده شده است؛ کاری ندارم اما حال و هوا و معنای این شعر را قابل تعبیر با حال و هوای اغلب شهدای جنگ می‌دانم. "

جوزی گفت: "به لحاظ حال مستانه فرق چندانی میان حال سید فرزانه و بزرگوار مرتضی آوینی و حال حسین منصور نمی‌بینم؛ اما به لحاظ قال تفاوت اندکی میان آن دو هست. حسین منصور می‌گفت انالحق، اما سیدمرتضی آوینی اندکی رندانه‌تر گفت. او گفت "هو الحق" و این عبارت را در دو جا گفت. در جایی گفته بود فردی چون "امام" در زمین به گونه‌ای زیسته است، که قول و فعلش را می‌توان مطلق حق دانست و در جایی دیگر می‌گوید، نام "خمینی" مطلق حق و طهارت است."
 
با "حرف زدن" نمی‌شود
بنابر این گزارش پس از سخنان جوزی میزگردی با حضور حجت‌الاسلام زم، بهروز افخمی و جهانگیر خسروشاهی (از همراهان شهید آوینی) برگزار شد.


در ابتدای میزگرد، افخمی با اشاره به اینکه جنگ ایران و عراق جنگ عجیبی بود و حرف زدن درباره‌ی آدم‌های آن زمان با توجه به زمانه‌ی ما کمی سخت است، تاکید کرد: "ممکن است ریاکارانه و دروغ به نظر بیاید اما این آدم‌ها افسانه شدند، ستاره شدند و الآن زیاد باور کردنی نیستند. شاید نسل فعلی به گونه‌ای حق داشته باشد به دیده‌ی تردید به آن دوران و آدم‌هایش نگاه کند." این کارگردان توانمند سینمای ایران با ظرافت بی‌برنامه‌گی بزرگداشت را زیر سوال برد و گفت: "چون گفتمان - به قول امروزی‌ها ـ عوض شده است و با "حرف زدن" نمی‌شود این را جبران کرد؛ بنابراین صحبت کردن درباره‌ی آن آدم‌ها دشوار است و من نمی‌دانم کدام حرف من در این موقعیت بهتر است و کمتر از آن اشتباه برداشت می‌شود!"

حجت الاسلام زم نیز سخنان خود را با تبریک جشن انرژی هسته‌ای آغاز کرد و در ادامه گفت: "با وجود این که سال‌ها از شهادت ایشان می‌گذرد؛ هنوز درباره‌ی آقا مرتضی نطقم باز نشده است. در اینجا خوابی را تعریف می‌کنم که دو هفته بعد از شهادت شهید آوینی دیدم و آن این بود که قرار بود شماره‌ی جدید مجله‌ی سوره در بیاید و من بسیار نگران بودم که این شماره‌ی سوره چه خواهد شد. خواب دیدم ایشان با یکی از آن خنده‌هایی که خیلی از تلویزیون پخش شده است؛ به من می‌گوید،‌ دیگر از این به بعد خودت باید سرمقاله بنویسی. و من این خواب را ابتدا جدی نگرفتم و همین طور بین دوستان بحث می‌کردم که سرمقاله را چه کنیم و چه چیز بنویسیم!"

وی در ادامه افزود: "من هم مثل آقای افخمی می‌ترسیدم که حمل بر ریا شود و دعوت امروز را به عشق و صفای بچه‌های روایت فتح پذیرفتم و امید داشتم که اینجا نطقم باز شود."

پهلوان امروز انقلاب
افخمی هم در ادامه در توضیح عبارت " ترس از ریاکاری" گفت: "من از این نمی‌ترسم که اگر درباره‌ی سید مرتضی آوینی صحبت کنم کسی فکر کند که من ریاکار هستم، من حرف خودم را می‌زنم و برایم مهم نیست که دیگران درباره‌ی من با این صحبت چه فکر می‌کنند، بلکه منظور من این است که با تعریف از آدم‌هایی مانند سید مرتضی، آن آدم‌ها باور کردنی نباشند و ریاکار نشان داده شوند. نه خود سید مرتضی و نه همه‌ی آن کسانی که آنطور زندگی می‌کردند؛ آدم‌هایی که جور دیگری زندگی می‌کردند. وگرنه ما هرجایی که اقتضا کند درباره‌ی این آدم‌ها صحبت می‌کنیم و این هم طبیعی است که هر کسی قضاوت خودش را درباره‌ی ما داشته باشد و ما به این اهمیت نمی‌دهیم."

وی ادامه داد: "دوران ما پهوان‌های خودش را هنوز ظاهر نکرده است. اگر در دهه‌ی چهل تختی پهلوان دوره‌ی خودش بود، در دهه‌ی شصت نیز سید مرتضی آوینی غیر از این که فیلم‌ساز و مستندساز و هنرمند بود، ارزش‌های پهلوانی را مطابق با زمان خودش و مخصوص دوران خودش منعکس کرد و پهلوان زمان خودش شد."


افخمی ادامه داد: "او از یک فرهنگ جدید وارداتی عبور کرده بود و زمانی که تبدیل شد به یکی از "پهلوانان انقلاب اسلامی" با این پس‌زمینه بود و با بیست یا سی سال قبل از خودش متفاوت بود. او ادبیاتش، نحوه‌ی لباس پوشیدنش، فرهنگش با گذشته فرق داشت؛ فیلم‌های جدیدی را دیده بود و حتی کارهای جدیدی انجام داده بود و آدمی بود که آثار هنری متفاوتی را هم می‌شناخت و این یعنی پهلوان دوران خودش بود و ما جوان‌هایی که چند سالی از او کوچکتر بودیم و جزء ‌اطرافیان او محسوب می‌شدیم، او را خیلی درک می‌کردیم، چون به روز بود؛ پهلوان همان روز بود! شاید اگر تختی زنده مانده بود و او را می‌دیدیم؛ چندان ارادتی را نسبت به او احساس نمی‌کردیم؛ اما آوینی پهلوان دوران ما بود و فرهنگ او فرهنگ ما بود و زبانش را ما می‌فهمیدیم."

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...